هدایت شده از روابط عمومی پایگاه عمار (موقت)
سلام علیکم
متقاضیان محترم برای ثبتنام و دریافت تسهیلات اشتغالزایی خرد و کسب اطلاعات بیشتر به سامانه ebsvam.ir مراجعه نمایید.
"سازمان بسیج سازندگی سپاه تهران بزرگ"
@basij_ammar
عرض سلام
با توجه به تاثیر گذاری بسیار مفید دوستانم پس از مطالعه کتاب سه دقیقه در قیامت قرار بر این گذاشتیم هر شب یک فراز از این کتاب از فردا شب در کانال بارگذاری بشود. از همه ی دوستان تقاضا دارم تا مطالب را حتما حتماً... با دقت مطالعه کنند. از دوستانی که قبلاً مطالعه کردن تقاضا دارم دوباره مطالعه کنند چون تاثیر بسزایی در روند زندگی روزانه ما دارد.
معرفی کتاب سه دقیقه در قیامت: تجربه ای نزدیک به مرگ
این کتاب روایتی است از خاطرات یکی از مدافعان حرم که در جریان عمل جراحی برای لحظاتی از دنیا می رود و سپس با شوک در اتاق عمل، دوباره به زندگی برمی گردد؛ اما در همین زمان کوتاه چیزهایی دیده که درک آن برای افراد عادی سخت است.
ناشر ،گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
حــافـظـان نـــمـــاز
معرفی کتاب سه دقیقه در قیامت: تجربه ای نزدیک به مرگ این کتاب روایتی است از خاطرات یکی از مدافعان
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
📚 کتاب سه دقیقه در قیامت
🗒 #قـسمت اول
پسری بودم كه در مسجد و پایِ منبرها بزرگ شدم. در خانوادهای مذهبی رشد كردم و در پايگاه بسيج يكی از مساجد شهر فعاليت
داشتم. در دوران مدرسه و سالهای پايانی دفاع مقدس، شب و روزِ ما حضور در مسجد بود. سالهای آخر دفاع مقدس، با اصرار و التماس
و دعا و ناله به درگاه خداوند، سرانجام توانستم برای مدتی كوتاه، حضور در جمع رزمندگان اسلام و فضای معنوی جبهه را تجربه كنم. راستی، من در آن زمان در يكی از شهرستان های كوچکِ استان اصفهان زندگی ميكردم. دورانِ جبهه و جهاد براي من خيلي زود تمام شد و حسرتِ شهادت بر دل من ماند. اما از آن روز، تمام تلاشِ خودم را در راه كسب معنويت انجام ميدادم. ميدانستم كه شهدا، قبل از جهادِ اصغر، در جهادِ اكبر موفق بودند، لذا در نوجوانی تمامِ هِمَّت من اين بود كه گناه نكنم. وقتی به مسجد ميرفتم، سَرَم پايين بود كه نگاهم با نامحرم برخورد نداشته باشد. يک شب با خدا خلوت كردم و خيلی گريه كردم. در همان حال و هوای هفده سالگی از خدا خواستم تا من آلوده به اين دنيا و زشتي ها و گناهان نشوم. بعد با التماس از خدا خواستم كه مرگم را زودتر برساند. گفتم: من نميخواهم باطنِ آلوده داشته باشم. من ميترسم به روزمرگی دنيا مبتلا شوم و عاقبت خودم را تباه كنم. لذا به حضرتِ عزرائيل التماس ميكردم كه زودتر به سراغم بيايد!😬
ادامه دارد...‼️
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#انتشارپستثوابجاریهدرپیدارد🌿
☘☘ @namazeavalevahgt
🌿🌸🌸🌸🌸🌸🌿
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
⁉️شیطان من را گمراه نمی کند زیرا 👇👇
✍نقل شده است: هنگامی که #شیطان به خداوند گفت: "لَأقْعُدَنَّ لَهُم صِراطک المستقیم٭ ثم لاتینَّهم مِنْ بَینِ أیدیهم ومِنْ خَلْفِهِم وعَن أیمانِهِم وعَن شمائلهم"
من از #چهارطرف جلو، پشت، راست و چپ انسان را گرفتار و گمراه می کنم.
🤔 فرشتگان پرسیدند: شیطان از چهار سمت بر انسان مسلّط است، پس چگونه انسان نجات می یابد؟
👈 خداوند فرمود: راه بالا و پایین باز است؛ راه بالا #نیایش، و راه پایین سجده و بر خاک افتادن است.
👌بنابراین، کسی که دستی به سوی #خدا بلند کند یا سری بر آستان او بساید، می تواند شیطان را طرد کند.
📗 #بحارالانوار، ج 43، ص 81
@yavarannamaz
☘☘ @namazeavalevahgt
🌿🌸🌸🌸🌸🌸🌿
چاره ای جز #نماز_شب نداری😳😳
✍🏻استاد علی صفایی حائری:
💢در سوره مزمل آمده است:
«قُمِ اللَّيْلَ الَّا قَلِيلًا»؛
💫شب را بيدار باش و پيوندى داشته باش.
◽كسى كه میخواهد در روز با خلق كار كند و با بار سنگينى از رسالت همراه باشد، جز اينكه در شب پيوندى با «اللّه» داشته باشد، چارهاى ندارد.
📚 حركت، ص: ١٨٢
🆔 لینک کانال 👇
http://eitaa.com/joinchat/332070913C6cfce71bab
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
📚 کتاب سه دقیقه در قیامت
🗒 #قـسمت دوم
چند روز بعد، با دوستانِ مسجدی پيگيری كرديم تا يک كاروانِ مشهد برای اهالیِ محل و خانواده شهدا راه اندازی كنيم. با سختی فراوان، كارهای اين سفر را انجام دادم و قرار شد، قبل از ظهرِ پنجشنبه، كاروانِ ما حركت كند. روز چهارشنبه، با خستگی زياد از مسجد به خانه آمدم. قبل از خواب، دوباره به ياد حضرتِ عزرائيل افتادم و شروع به دعا برای نزديكی مرگ كردم. البته آن زمان سن من كم بود و فكر ميكردم كار خوبی ميكنم. نميدانستم كه اهل بيتِ ما هيچگاه چنين دعايی نكرده اند. آنها دنيا را پُلی برای رسيدن به مقامات عاليه ميدانستند. خسته بودم و سريع خوابم برد. نيمه های شب بيدار شدم و نمازشب خواندم و خوابيدم. بلافاصله ديدم جوانی بسيار زيبا بالای سرم ايستاده. از هيبت و زيبايی او از جا بلند شدم. با ادب سلام كردم. ايشان فرمود:« با من چكار داری❓ چرا اينقدر طلب مرگ ميكنی❓
هنوز نوبت شما نرسيده.» فهميدم ايشان حضرتِ عزرائيل است. ترسيده بودم. اما با خودم گفتم: اگر ايشان اينقدر زيبا و دوست داشتنی است، پس چرا مردم از او ميترسند ميخواستند بروند كه با التماس جلو رفتم و خواهش كردم مرا ببرند. التماس های من بی فايده بود. با اشارهٔ حضرت عزرائيل برگشتم به سر جايم و گويی محكم به زمين خوردم❗️در همان عالمِ خواب ساعتم را نگاه كردم. رأس ساعتِ 12 ظهر بود. هوا هم روشن بود ❗️ موقع زمين خوردن، نيمهٔ چپِ بدن من به شدت درد گرفت. در همان لحظات از خواب پريدم. نيمه شب بود. ميخواستم بلند شوم اما نيمه چپ بدن من شديداً درد ميكرد‼️
خواب از چشمانم رفت. اين چه رؤيايی بود⁉️
واقعاً من حضرت عزرائيل را ديدم⁉️
ايشان چقدر زيبا بود...
‼️ادامه دارد...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#انتشارپستثوابجاریهدرپیدارد🌿
☘☘ @namazeavalevahgt
🌿🌸🌸🌸🌸🌸🌿
‼️ غیبت
🔷 س ۶۳۲۱: وقتی درباره دیگران صحبت می کنیم، چه سخنی غیبت محسوب می شود؟
✅ ج: غیبت آن است که در غیاب مسلمان، با قصد مذمت و ایراد نقص بر او، عیب مخفی و پوشیدۀ او را نقل کنند.
🆔 @resale_ahkam