eitaa logo
نماز محبوبم 💐
2.6هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
2.1هزار ویدیو
29 فایل
💐 اللهمّ بارِک لِمولانا صاحب الزمان علیه‌السلام و اجعَل صَلاتَنا بِه مَقبولَه 🤲🏻 کانال‌های دیگه‌‌مون: https://eitaa.com/chekaraa https://eitaa.com/maghtal جهت تبادل و بیان نظرات 👈🏻 @M_taeb
مشاهده در ایتا
دانلود
📗داستان کربلا ❤️‍🔥 ✅ادامه ماجرا از زبان دوتن دیگر از شاهدان واقعه عبدالله و مُنذَر گفتند: _ ما مراسم حج را انجام دادیم و همه همت خود را به کار بردیم تا به کاروان امام حسین برسیم و بدانیم که سرانجام کار او به کجا می‌‌رسد. به کاروان امام رسیدیم و دیدیم که مردی از سمت کوفه می‌آید. امام اندکی پیش او درنگ کرد اما چیزی نگفت و رد شد. ما که خیلی مشتاق دانستن اوضاع و احوال کوفه بودیم، نزد آن مرد کوفی رفتیم و از او اصل و نسبش را پرسیدیم. فهمیدیم اهل قبیله اسد است و راستگو و خردمند ... او را که شناختیم و از صحت سخنانش مطلع شدیم، از اوضاع کوفه پرسیدیم و او رفت... همراه کاروان امام به راهمان ادامه دادیم. شب‌هنگام نزد امام رفتیم و عرض کردیم: _ این مرد کوفی که روز در راه دیدید، در مورد اوضاع کوفه به ما خبرهایی داد. اگر اجازه بدهید در خلوت بگوییم. امام فرمودند من چیز پنهانی از یارانم ندارم؛ همین‌جا بگویید. گفتیم: _او گفت زمانی از کوفه بیرون آمده که مسلم و هانی را کشته بودند و بدن‌هایشان را در کوچه‌ها می‌گرداندند... امام فرمود: _ انّا لله و انّا الیه راجعون. رحمه الله علیهما. و چندبار این جمله‌ها را تکرار کرد. به امام عرض کردیم: _ شما را به خدا سوگند برگردید. شما در کوفه شیعه‌ای ندارید... می‌ترسیم مردم کوفه به دشمنی با شما برخیزند. امام به برادران مسلم فرمود: _ نظر شما چیست؟ آنان گفتند برنمی‌گردیم... مگر اینکه از او خونخواهی کنیم یا خود نیز به شهادت برسیم. امام فرمودند: _زندگی پس از این‌ گوارا نیست و ما دانستیم که امام عزم رفتن دارند. گفتیم: _ خدا برای شما خیر پیش آورد و خودش مراقبتان باشد. امام هم با محبت خاصی برای ما دعا فرمود. سحرگاهان، امام حسین علیه‌السلام به یارانش فرمود آب بیشتری بردارند و صبح خیلی زود به راه افتادند. .. ‎‌ 🌸⃟🌷🍃📕჻ᭂ࿐✰ عضو شوید👇 @namazemahboobe
📗*کتابِ آه* 🔥 مقتل امام حسین علیه‌السلام ✅ادامه ماجرا از زبان دوتن دیگر از شاهدان واقعه عبدالله و مُنذَر گفتند: _ ما مراسم حج را انجام دادیم و همه همت خود را به کار بردیم تا به کاروان امام حسین برسیم و بدانیم که سرانجام کار او به کجا می‌‌رسد. به کاروان امام رسیدیم و دیدیم که مردی از سمت کوفه می‌آید. امام اندکی پیش او درنگ کرد اما چیزی نگفت و رد شد. ما که خیلی مشتاق دانستن اوضاع و احوال کوفه بودیم، نزد آن مرد کوفی رفتیم و از او اصل و نسبش را پرسیدیم. فهمیدیم اهل قبیله اسد است و راستگو و خردمند ... او را که شناختیم و از صحت سخنانش مطلع شدیم، از اوضاع کوفه پرسیدیم و او رفت... همراه کاروان امام به راهمان ادامه دادیم. شب‌هنگام نزد امام رفتیم و عرض کردیم: _ این مرد کوفی که روز در راه دیدید، در مورد اوضاع کوفه به ما خبرهایی داد. اگر اجازه بدهید در خلوت بگوییم. امام فرمودند من چیز پنهانی از یارانم ندارم؛ همین‌جا بگویید. گفتیم: _او گفت زمانی از کوفه بیرون آمده که مسلم و هانی را کشته بودند و بدن‌هایشان را در کوچه‌ها می‌گرداندند... امام فرمود: _ انّا لله و انّا الیه راجعون. رحمه الله علیهما. و چندبار این جمله‌ها را تکرار کرد. به امام عرض کردیم: _ شما را به خدا سوگند برگردید. شما در کوفه شیعه‌ای ندارید... می‌ترسیم مردم کوفه به دشمنی با شما برخیزند. امام به برادران مسلم فرمود: _ نظر شما چیست؟ آنان گفتند برنمی‌گردیم... مگر اینکه از او خونخواهی کنیم یا خود نیز به شهادت برسیم. امام فرمودند: _زندگی پس از این‌ گوارا نیست و ما دانستیم که امام عزم رفتن دارند. گفتیم: _ خدا برای شما خیر پیش آورد و خودش مراقبتان باشد. امام هم با محبت خاصی برای ما دعا فرمود. سحرگاهان، امام حسین علیه‌السلام به یارانش فرمود آب بیشتری بردارند و صبح خیلی زود به راه افتادند. .. ‎‌ 🎁 @namazemahboob ༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄