eitaa logo
پایگاه اطلاع‌رسانی‌حوزه‌علمیه‌نمازی‌خوی
423 دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
250 فایل
پايگاه اطلاع رسانی گزارشات و برنامه های حوزه علمیه نمازی(ره) شهرستان خوی NAMAZIKHOY
مشاهده در ایتا
دانلود
(علیه‌السلام) 🟢 حکایت که آمده بودند إمام (علیه‌السّلام) را به قتل برسانند اما در مقابل آن حضرت به سجده افتادند... در روایت آمده است: زمانی ملعون تصمیم گرفت که امام (علیه‌السّلام) را به قتل برساند؛ کشتن ایشان را به هر یک از سربازان و سپه‌داران خود که پیشنهاد می‌کرد، هیچ کدام قبول نمی‌کردند. لذا نامه‌ای به کارگزاران خود در ممالک فرنگ نوشت که: اِلتَمِسُوا لی قَوماً لا یَعرفونَ اللهَ و رسولَه 🔻برایم عده‌ای را پیدا کنید که نه خدا را بشناسند و نه پیغمبری را. گروهی را فرستادند که از اسلام و زبان عربی هیچ چیز نمی‌دانستند و می‌شدند. وقتی نزد هارون رسیدند، به آن‌ها احترام نمود و از آن‌ها پرسید: پروردگار شما کیست؟ و پیامبرتان چه کسی است؟ گفتند: ما هرگز پروردگار و پیامبری نمی‌شناسیم. هارون الرشید آن‌ها را وارد خانه‌ای که امام علیه‌السّلام در آن جا زندانی بودند کرد تا إمام را بکشند و خودش از روزنه اتاق به تماشای آن‌ها نشست. فلَمّا رَأَوهُ رَمَوا أسلِحَتَهم و ارتعَدَتْ فَرائصَهم و خَرّوا سُجَّدًا یَبکونَ رَحمةً لَه 🔹 همین که چشم آنان به امام علیه‌السلام افتاد، سلاح‌های خود را انداختند و بدن‌هایشان به لرزه درآمد و به سجده افتادند و از روی مهر و عطوفتی که به امام (علیه‌السلام) پیدا کرده بودند، گریه می‌کردند. امام علیه السّلام دست بر سر آن‌ها کشیدند و به زبان خودشان با آن‌ها صحبت نمودند و آن‌ها نیز اشک می‌ریختند. وقتی هارون این صحنه را دید، ترسید فتنه‌ای بر پا شود؛ لذا بر سر وزیرش فریاد کشید که آن‌ها را بیرون بیاندازد. آن‌ها به جهت احترام به إمام (علیه‌السلام) عقب عقب رفتند و سوار بر اسب‌های خود شدند و بدون اجازه هارون به طرف شهرهای خویش راه افتادند. 📚بحارالانوار ج۴۸ ص۲۴۹ کانال‌اطلاع‌رسانی‌حوزه‌علمیه‌نمازی‌خوی https://eitaa.com/namazikhoy