eitaa logo
نماز شب خوانها
7.3هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
3.8هزار ویدیو
48 فایل
🌼اهمیت وفضائل نماز شب درقرآن وروایات وعوامل توفیق وسلب آن وتوصیه علماوبزرگان وخاطرات شهدا و... https://eitaa.com/namazshabkhanha @hasanen12869 خادم کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎉🌼🎉🌼🎉🌼🎉🌼🎉 🌷امام سجاد علیه السلام فرمودند : 💚ابالفضل العباس نزد خداوند جایگاهی دارد که همه ی شهدا روز قیامت به آن غبطه می خورند. بحارالانوار 💞السلام علیک یا کفیل زینب ع💞 🍃💞 🌸🍃🌸🍃 💖💖سالروز ولادت آقا قمر بنی هاشم علیه السلام مبارک باد @Namazshabkhanha 🎉🌼🎉🌼🎉🌼🎉🌼🎉
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
60418-128.mp3
5.3M
📝 حضرت عباس علیه السلام 👤 استاد
با قامت عصمت و حيا مى ‏آيد با بانگ مناجات و دعا مى ‏آيد ميلاد عبادت است يعنى سجاد از سوى خدا به سوى ما مى ‏آيد میلاد سید الساجدین(علیه السلام) مبارک باد 😍❤️
هدایت شده از فرهنگی مدرسه علمیه باقر العلوم(ع) خرو
سید مهدی میرداماد - رادیو عقیق.mp3
9.28M
🎧 بسیار زیبا و شنیدنی 🎼 در آسمانم ماه را می بینم امشب 🎤 🏳️ (علیه السلام) 🌤اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج»🌤
آیت‌الله میرباقری: «گاهی اوقات می‌خواهیم نماز شب بخوانیم و دلتنگ سحر هستیم، ولی شیطان نمی گذارد این کار را انجام دهیم. شیطان در اینجا نفس را زمین‌گیر می‌کند. این درگیری وقتی جدی شد و وقتی انسان با تمام وجود به میدان نفس آمد، می‌تواند این دشمن را دور کند و این نفس به طور کامل در اختیار شما قرار می گیرد. شناخت این دشمنان نیاز به تفکر، تدبر، ریاضت دارد. در روایات داریم که ابلیس برای یک مؤمن به اندازه یک لشکر بزرگ قبیله درست می‌کند. خداوند می‌فرماید: شیطان با شما دشمنی می‌کند پس شما هم با او دشمنی کنید و از او غافل نباشید». (مسجد ارک، تیر ۹۳) @Namazshabkhanha
⭕️ آیت اللّہ جوادے آملی: 👈 اگر بخواهید به جایی برسید با کار حوزه و دانشگاه مشکلتان حل نمی شود ، این فقط به شما علم می دهد آن که مشکل شما را حل می کند سجادہ نمازشب و سحر خیزی است.🌹 @Namazshabkhanha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمانــ🍃 : آتــش چند روز به همین منوال می رفتم مدرسه ... پدرم هر روز زنگ می زد خونه تا مطمئن بشه من خونه ام ... می رفتم و سریع برمی گشتم ... مادرم هم هر دفعه برای پای تلفن نیومدن من، یه بهانه میاورد ... تا اینکه اون روز، پدرم زودتر برگشت… با چشم های سرخش که از شدت عصبانیت داشت از حدقه بیرون می زد ... بهم زل زده بود ... همون وسط خیابون حمله کرد سمتم ...موهام رو چنگ زد و با خودش من رو کشید تو ... اون روز چنان کتکی خوردم که تا چند روز نمی تونستم درست راه برم ... حالم که بهتر شد دوباره رفتم مدرسه ... به زحمت می تونستم روی صندلی های چوبی مدرسه بشینم ... هر دفعه که پدرم می فهمید بدتر از دفعه قبل کتک می خوردم ... چند بار هم طولانی مدت زندانی شدم ... اما عقب نشینی هرگز جزء صفات من نبود ... بالاخره پدرم رفت و پرونده ام رو گرفت ... وسط حیاط آتیشش زد ... هر چقدر التماس کردم ... نمرات و تلاش های تمام اون سال هام جلوی چشم هام می سوخت ... هرگز در عمرم عقب نشینی نکرده بودم اما این دفعه فرق داشت ... اون آتش داشت جگرم رو می سوزوند ... تا چند روز بعدش حتی قدرت خوردن یه لیوان آب رو هم نداشتم ... خیلی داغون بودم ... بعد از این سناریوی مفصل، داستان عروس کردن من شروع شد ... اما هر خواستگاری میومد جواب من، نه بود ... و بعدش باز یه کتک مفصل ... علی الخصوص اونهایی که پدرم ازشون بیشتر خوشش می اومد ... ولی من به شدت از ازدواج و دچار شدن به سرنوشت مادر و خواهرم وحشت داشتم ... ترجیح می دادم بمیرم اما ازدواج کنم ... تا اینکه مادر علی زنگ زد ... ... @namazshabkhanha