بعد شروع کردم هرچی به ذهنم میومد رو به هم بافتم و گفتم:
آخه من مشاور هستم تو دانشگاه شهید بهشتی، بعد ما با اساتید و نهادهای دانشگاه های مختلف ارتباط میگیریم تا دخترایی رو که میشناسن بهمون معرفی کنن🙄
زنداییشم گفت: آهان چه جالب!
تمام غذایی که خورده بودم، تبدیل به سوخت و سازِ انرژی برای پیچوندنِ زندایی عروس شد🤧
خلاصه از اون به بعد، عروسی که میرفتم، میرفتم تنها یه گوشه مینشیتم، تا میپرسیدن شما چه نسبتی با عروس داماد دارید؟
میگفتم من دوستشم...شامم بخورم زود میرم🏃♀️🏃♀️
خلاصه که قبلش با آدم هماهنگ کنید، معرف رو به عنوان یه لکه ی ننگ وسط پیشونیتون دعوت نکنید که اینجوری در به در شه😂
#معرف_در_به_در
@naneebrahim