وقتی بازگردی چند ساله خواهم بود؟
شاید هشتاد ساله باشم،
با چشمانی بیفروغ
و عصایی که شوقی در شکافتن خیابان نمیبیند!
در پستوی خانهای نم زده
به انتظارت نشستهام.
دیگر فرصتی نیست!
زود باش،
چیزی بگو!
که مرا به سالها قبل بازگرداند.
چیزی شبیه به،
دوستت دارم...!
- مهران رمضانیان | ناپلئون
یکجایی شمس لنگرودی گفته بود: «دستهای تو تصمیم بود، باید میگرفتم و دور میشدم.» همون.
«هل أتیت لأني أنا؟
أم لأنك تائهُ، و لا تعرف سوی عنواني»
آیا آمدی به خاطر اینکه منم؟
یا بخاطر اینکه گم شدی و جز نشانی من نمیدانی.!