🌷#با_یاران_حسین
🌿ابوثمامه صائدی (صیداوی)؛
عمر بن عبدالله، معروف به ابوثمامه، از چهره های سرشناس شیعه در کوفه بودند که در شجاعت و اسلحه شناسی زبان زد خاص و عام بود. وقتی مسلم بن عقیل برای بیعت گرفتن از مردم وارد کوفه شدند، ابوثمامه را مسئول دریافت کمک های مالی و تهیه اسلحه کردند. وی پس از پراکنده شدن مردم از دور مسلم بن عقیل و پیش از شروع درگیری های کربلا، خود را از کوفه به کربلا رساند و در زمره یاران امام حسین علیه السلام قرار گرفت. نقل می کنند در روز عاشورا نزدیک ظهر خود را به امام حسین علیه السلام رساند و به آن حضرت گفت: «جانم فدای تو دشمنان لحظه به لحظه به ما نزدیک تر می شوند. دوست دارم مانع حرکت آنها به سوی شما باشم، هرچند در این راه کشته شوم، اما قبل از شهادت می خواهم نماز ظهر را با تو بخوانم». امام علیه السلام نگاهی به آسمان کردند و فرمودند: «نماز را به یاد ما آوردی؛ خدا تو را از نمازگزاران ذاکر قرار دهد». آن گاه ابوثمامه و جمعی دیگر با امام علیه السلام به نماز ایستادند. او پس از نماز به میدان رفته، به شهادت رسید.
https://hawzah.net
@azadar133
🌷#با_یاران_حسین
🌙عمروبن قرظه انصاری؛
قرظه انصاری از اصحاب باوفای رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بود که در جنگ احد شرکت کرد و از مکتب نوپای اسلام دفاع کرد. پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در کوفه سکونت گزید و در جنگ های جمل و صفین و نهروان در رکاب امیرالمؤمنین علیه السلام به جهاد پرداخت. قرظه انصاری پسری داشت به نام عمرو که به همراه امام حسین علیه السلام در کربلا حضور یافت و محافظت از جان حضرت را عهده دار شد و هر تیر و شمشیری که به طرف امام حسین علیه السلام پرتاب می شد، به جان خود می خرید. او در ماجرای حمله به لشکر عمرسعد این رجز را می خواند: «سپاه انصار باور دارند که من از اهل حرم دفاع می کنم. ضربت من ضربت جوانی سربلند و پیش آهنگ است. جان و مالم فدای حسین باد!» نقل می کنند وقتی در جنگ بر بدنش زخم بسیار وارد شد، در لحظات آخر ناگهان چشم باز کرد و به امام حسین علیه السلام عرض کرد: «ای فرزند رسول خدا، آیا شرط جان بازی به جای آوردم؟» حضرت فرمودند: «آری، سلام مرا به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم برسان...».
https://hawzah.net
@azadar133
#با_یاران_حسین
🥀عمرو بن جناده
پس از آن که جنادة بن حارث به شهادت رسید، همسر وی از پسرش عمرو خواست که او نیز چون پدرش از خاندان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم دفاع کند. عمرو در پی درخواست مادر به حضور امام حسین علیه السلام آمد و از آن حضرت اجازه خواست تا به میدان برود. امام علیه السلام اجازه ندادند و فرمودند: «شهادت پدرت برای مادر تو بسیار سخت است. اگر برای تو مشکلی پیش آید یقینا مادرت بیش از حد ناراحت می شود». عمرو گفت: «یا اباعبداللّه، مادرم مرا به حضورتان فرستادند تا اجازه جنگ از شما بگیرم». نقل کرده اند وقتی این جوان به شهادت رسید دشمن سر او را از تن جدا کرده به سوی مادرش که ناظر جنگ فرزند بود انداخت. آن مادر فداکار سر او را از زمین برداشت و خون از چهره او پاک کرد و گفت: «ای نور دیده ام، ای آرامش دلم، آفرین بر تو که به وظیفه ات خوب عمل کردی» و سپس آن سر را به طرف لشکر دشمن انداخت و گفت: «ما وقتی چیزی در راه خدا تقدیم کردیم آن را هرگز پس نمی گیریم».
@azadar133
🌷#با_یاران_حسین
🔹عابِس بن اَبی شَبیب شاکری
عابس در دلیری و سخن وری و عبادت و شب زنده داری زبان زد مردم بود. او از طایفه بنی شاکر است. این طایفه در اخلاص و فداکاری در راه ولایت علی علیه السلام کم نظیر بودند و در شجاعت به گونه ای بودند که آنها را جوانمردانِ عرب می نامیدند. عابس از جمله کسانی بود که وقتی مسلم بن عقیل به کوفه آمد با او بیعت کرد و بعد هم از طرف مسلم، نامه ای به امام حسین علیه السلام در مکه رساند و در ماجرای کربلا به همراه هم پیمان خود «شوذب» رشادت های زیادی نشان داد. سپاه کوفه از نبرد تن به تن با وی ناتوان بود. وقتی دلاوری های او را عمر بن سعد دید دستور داد تا لشکر او را سنگ باران کنند. نقل می کنند وقتی پس از شهادتش سر او را از پیکرش جدا ساختند سر مطهر او دست عده ای بود که هر یک برای دریافت جایزه مدعی بود که وی او را کشته است.
@azadar133
🌷#با_یاران_حسین
🔹جَون بن خویّ
جون خدمت گزار ابوذر غفاری بود. وی پس از رحلت ابوذر در ربذه به مدینه برگشت و خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام بود. او مردی آگاه به اسلحه شناسی و تعمیر ادوات جنگی بود. پس از شهادت علی علیه السلام در خدمت امام حسن علیه السلام قرار گرفت. وقتی مسئله حرکت امام حسین علیه السلام به مکه پیش آمد، به همراه آن حضرت از مدینه تا مکه و از آن جا تا کربلا آمد و لحظه ای از آن حضرت جدا نشد. در روز عاشورا به حضور امام حسین علیه السلام آمد و اجازه جهاد خواست. امام علیه السلام به او فرمودند: «ای جون، تو گرچه همیشه با ما همراه بودی، اما اکنون اجازه داری که بروی و از این خطری که ما را تهدید می کند خود را نجات دهی». جون گفت: «ای پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ، من در روزهای خوشی و راحتی در کنار شما بودم. آیا شایسته است که به هنگام روی آوردن سختی ها از شما دست بردارم؟» و بدین سان پای به میدان شهادت نهاد و مردانه در راه خدا جان داد.
@azadar133
🌷#با_یاران_حسین
🔹عبداللّه بن مسلم بن عقیل
در روز عاشورا پس از شهادت همه اصحاب امام حسین علیه السلام ، جوانان بنی هاشم آماده نبرد با دشمن شدند. اوّلین کسی که پیش امام علیه السلام آمد عبدالله بن مسلم بود. وقتی از امام حسین علیه السلام اجازه خواست آن حضرت فرمودند: «هنوز از شهادت پدرت مسلم زمان زیادی نمی گذرد. اگر تو به جنگ بروی مادرت ناراحت می شود. بهتر آن است که دست مادرت را بگیری و از این جا بروی». عبدالله گفت: «پدر و مادرم فدایت من هرگز زندگی دنیای بی ارزش زودگذر را به حیات جاودان ترجیح نمی دهم. از تو خواهش می کنم که این جان ناقابل مرا قبول کنی که در راه خدا قربانی کنم». سرانجام پس از اجازه اباعبدالله علیه السلام به میدان رفته، پس از جنگی جوان مردانه در راه خداوند به شهادت رسید.
https://hawzah.net
@azadar133
#با_یاران_حسین
🌿یار ایرانی
اَسلَم بن عَمرو
مورّخان متأخّر او را از موالیان امام حسین(ع) دانستهاند. پدرش از ترکان ایران بود.[8] اسلم همراه با کاروان اباعبدالله الحسین(ع) به کربلا میآید و به میدان میآید و رجز میخواند:
أمیری حسین و نعم الأمیر
سرور فؤاد البشیر النذیر[9]
«امیر من، حسین است و چه نیکو سالاری است، مایه شادمانی دل رسول خدا است!».
البته خوارزمی که از مقتل نویسان متقدم است نیز درباره جوانی ترک سخن به میان میآورد بدون اینکه نام او را ذکر کند: «پس جوانی تُرک برای نبرد به میدان میآید که قاری قرآن کریم است و به زبان عربی آگاه است و او از موالی و بستگان به حسین بن علی است... او میجنگد، مجروح میشود و به زمین میافتد. امام حسین(ع) بر سر بالین وى آمد. او چشم گشود و با دیدن حضرت تبسّمى کرد و آنگاه به سوى پروردگار خویش شتافت».
@azasar133