✍️#حکایت
😔تشییع جنازه
🔹موسي بن سيار كه از ياران حضرت رضا عليه السلام است ،ميگويد :
« روزي همراه ايشان بودم همين كه نزديك ديوارهاي طوس رسيديم صداي ناله و گريهاي را شنيدم. من به جست و جوي آن رفتم . ناگاه ديدم جنازهاي را مي آورند در اين حال حضرت از مركب پياده شده و به طرف جنازه آمدند و آنرا بلند كردند و چنان به آن جنازه چسبيدند،😳 همچون بچهاي كه به مادرش ميچسبد آنگاه رو به من نموده فرمودند :
👈« هر كس جنازهاي از دوستان ما را تشييع كند، مثل روزي كه از مادر متولد شده، گناهانش پاك ميشود »
🔸وقتي جنازه كنار قبر گذاشته شد، حضرت كنار ميت نشسته و دست مبارك خود را روي سينهي او گذاشتند و فرمودند :
👈« فلاني ! تو را بشارت ميدهم كه بعد از اين ديگر ناراحتي نخواهي ديد .»
🔹عرض كردم : فدايت شوم، مگر اين مرد را ميشناسيد، در حاليكه اينجا سرزميني است كه تا كنون در آن گام ننهادهايد.
امام عليه السلام فرمود:
👈موسي ! مگر نمي داني كه اعمال شيعيان ما هر صبح و شام بر ما عرضه ميشود.
#شیعه
#عرضه_اعمال
📚 بحارالانوار 49/98.
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
🆔 @nardeban_sooud
#حکایت
✍دکتر شیری در اینستاگرام خود نوشت:
🔹️از دبیرستان تیزهوشان، علامه حلی معروف اخراج شدم، با الفاظی شبیه به اینکه "هیچی نمی شوی، کودن" .....
🔹️پدر و مادر یک هفته پشت در مدیر مدرسه البرز نشستند تا آقای دزفولیان رخصت داد تا نوجوان را ببیند:
🔹️گفتش: معدل ۱۱ نشان می دهد که درس را که رها کرده ای، واضح و روشن هم اعلام کرده ای که می خواهی شاگرد مکانیک بشوی تو مکانیکی محل! چرا؟
گفتم: درس را دوست ندارم.
گفتش: بجای درس تو این ماهها چه کرده ای؟
گفتم: برنامه نویسی
گفتش: آقای مسگری! یک مساله برایش طرح کنید که برایش کدنویسی کند.
🔺️یک ربع بعد:
مسکری: آقای مدیر! من برگه این پسر را که تصحیح می کنم، می بینم که این بچه نابغه است، ثبت نامش کنید (علیرغم اینکه مدرسه البرز شرط معدل ۱۷ داشت)
دزفولیان گفت: پسرجان! من به اعتبار خودم ثبت نام مشروط می کنم تو را، آبروی من را نبری.
🔹️پسر اخراجی علامه حلی، با رتبه دورقمی، مکانیک دانشگاه صنعتی شریف قبول می شود و رتبه یک کنکور ارشد همانجا به رشته ام بی ای می رود!!!
🔹️روزی در اوج موفقیتهای تحصیلی دانشگاهی، برگه برنامه نویسی را پیدا کردم که آقای مسگری به عنوان آزمون ورودی ازم گرفته بود، سوال درباره حرکت مهره اسب شطرنج از نقطه آ به نقطه ب بود ولی در نهایت تعجب فهمیدم کاملا غلط حل کرده بودم! به هر زحمتی بود مسگری را پیدا کردم؛ ازش پرسیدم با اینکه این مساله را اشتباه کد زده بودم ولی شما اعلام کردید این بچه نابغه است، چرا؟
🔹️من را به یاد آورد و خندید و گفت: آقای دزفولیان بهم گفته بود این بچه غرورش در مدرسه قبلی شکسته شده، هر طور برگه اش بود مهم نیست، تو بلند جلوی خودش و پدر و مادرش بگو که "نابغه" است؛ او نیاز دارد دوباره برخیزد وگرنه شاگرد مکانیک می شود!
🙏 به احترام تمام معلمین، و مدیرانی که انسان ساز هستند ...
#معلم
#تربیت
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
🆔 @nardeban_sooud
14.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💫🌺🍃
🌺
❇️ #حكايت زیبا از مرشد چلویی
💠 دلت شلوغه یا نه؟
✍ خسران واقعی اینه که تو، زنده باشی
امامت هم زنده باشه؛ اما هیچ ارتباطی
بین شما وجود نداشته باشه!
✨#امام_زمان علیهالسلام
💯#پیشنهاد_تماشا
✳️ @elteja
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
🆔 @nardeban_sooud
✍️#حکایت
🌀 زندگی ساده آقای رئیس جمهور!
🔸آیتالله رئیسی برای مردم همان رئیس جمهور مردمیای بود که شهر به شهر و استان به استان میگشت و مشکلات مردم را مستقیم میدید و میشنید. همان رئیس جمهور خاکی و سادهای که بی هیچ تشریفاتی روی حصیرهای خرمای اهالی خرمشهر مینشست، مهمان خانه کوچک و محقر آن پیرزن روستایی میشد و ماشین را بخاطر مردم نگه میداشت تا حرف دلشان را گوش دهد.😔
🔹 رفیق چندین و چندساله ایشان مردمی بودن شهید را نتیجه زندگی ساده و معمولیشان میداند.«سادهزیستی آیت الله رئیسی باعث شده بود مردم به راحتی به ایشان دسترسی داشته باشند و مردمی بودن ایشان برخاسته از ساده زیستیشان بود.
🔸اگر کسی واقعا زندگی معمولی و سادهای نداشته باشد هر چقدر هم بخواهد خودش را با مردم تطبیق بدهد و مردمی نشان بدهد باز هم دوام نمیآورد.
با اینکه دادستان انقلاب بود اما سالها در تهران اجارهنشین بودند. 😔چه در قوهقضائیه و چه در آستان قدس حتی سادگی را در غذا خوردن هم رعایت میکردند و اجازه نمیدادند غذا چند رقم باشد!»
#شهید_رئیسی
#شهید_خدمت
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
🆔 @nardeban_sooud
💠 #حکایت عبرتآموز
🌱 استادی شاگردانش را جمع کرد و از آنها پرسید...
🔹چگونه میتوانیم لحظه دقیق پایان شب و طلوع روز را تشخیص بدهیم؟
🔻یکی از شاگردها گفت وقتی از دور بتوانیم گوسفندی را از سگی تشخیص بدهیم....
🔻 شاگرد دیگری گفت: وقتی میفهمیم روز شده که بتوانیم یک دانه زیتون را از انجیر تشخیص بدهیم.
🔸استاد از پاسخ ها راضی نبود شاگردها پرسیدند: پس چگونه می فهمیم!؟
👈 استاد گفت: وقتی غریبه ای نزدیک شود و گمان کنیم برادرمان است این لحظه است که شب به پایان میرسد و روز آغاز میشود.
🌐 سماح
✍پ.ن: #امام_باقر عليه السلام فرمودند: مؤمن برادر تنى مؤمن است. این حدیث اشاره میکند که در جامعه ایمانی، همه افراد با یکدیگر خواهر و برادر تنی و از یک پدر و مادر هستند.
‼️به راستی وقتی بیرون از منزل در تعامل با برادران و خواهران ایمانی خود هستیم، چنین حسی را داریم؟! اگر داریم پس چرا این همه دروغ، فریب و نیرنگ و ....؟!
#حدیث
#اجتماعی
♻️ در انتشار خوبیها سهیم باشید.
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
🆔 @nardeban_sooud
33.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍️#حکایت
🔹 داستان تیر اندازی #امام_باقر علیه السلام🏹
🏴شب شهادت امام باقر علیه السلام بر شیعیان جهان تسلیت باد🖤
🌺شادی روح مطهر امام باقر علیه السلام صلوات🌺
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
🆔 @nardeban_sooud
✍️👌#حکایت خواندنی
💎 معجزه عید غدیر
⏰ مدت مطالعه: 2دقیقه
🔹سالها پیش، در قم طلبه ای داشتم که اهل یکی از کشورهای تازه استقلال یافتهی شوروی سابق بود. سرگذشت جالبی داشت. در زمانی که سرزمینش یکی از جمهوریهای شوروی بود، برای تحصیلات عالیه به پایتخت شوروی سابق (مسکو) مهاجرت کرده و در آنجا کمونیست شده بود. پس از فروپاشی شوروی و استقلال جمهوری خودشان به سرزمین خودش بازگشته بود و با تلاش والدین و بستگانش دوباره مسلمان (سنّی حنفی) شده بود و سرانجام به یک منصب عالیرتبهی دولتی در آن کشور تازه استقلال یافته نصب شده بود.
🔸خودش میگفت: شیخ حنفیمان که در محضر او مسلمان شده بودم و مسائل دینیام را از او میآموختم، انصافا دینشناس باسوادی بود ولی با این حال هر وقت به مساله وفات پیامبر صلی الله علیه و آله و جانشینی ایشان میرسیدم به درماندگی محسوسی میافتاد و غالبا به من توصیه میکرد که به جای این مسائل بیهوده تاریخی، به وظایفم بیاندیشم!!
🔹او میگفت ابهام جانشینی پیامبر همچنان در ذهن من لانه کرده بود. از سوی دیگر از طرف وزراتخانه یک سفر رسمی به تهران داشتم که هر بار زمانش تعیین میشد و وقتی زمان تعیین شده فرامیرسید به بهانهای از سوی دولت به تعویق میافتاد تا اینکه بالاخره اسباب سفر فراهم شد و به تهران آمدم.
🔸روزی که من به تهران رسیدم نه نوروز بود نه عید فطر. عید قربان را هم مدتی میشد که پشت سرنهاده بودیم با این حال نمیدانستم که چرا در تهران جشن ملی خاصی برپا بود. از همان فرودگاه تا خیابانهای شهر، تزئینات چشمنوازی به کار رفته بود. در راه از سفیرمان که به استقبالم آمده بود، پرسیدم چه خبر است؟ گفت ایرانیها روزی را به نام #عید_غدیر جشن میگیرند. توضیحات بیشتری خواستم. سفیر با بیاعتنایی به آنچه در اطرافمان میدیدم، توضیحات شتابزدهای میداد و میخواست به مسائل اصلی مربوط به سفرم بپردازیم.
🔹او خیلی سعی کرد که من هم مانند خودش باور کنم، غدیر مسأله مهمی نیست اما آن ابهامی که مدتها بود در ذهن داشتم با این جشن ایرانیها گره خورده بود. در درونم حسّ عجیبی به پا شده بود. احساس میکردم اینکه چند بار سفر من به تعویق افتاده تا در چنین روز خاصی به ایران برسم، لطف خاص خداوند بوده است. آیه مبارک «وَ لَوْ أَنهَّمْ فَعَلُواْ مَا يُوعَظُونَ بِهِ لَكاَنَ خَيرْا لهَّمْ وَ أَشَدَّ تَثْبِيتًا وَ إِذًا لاَّتَيْنَاهُم مِّن لَّدُنَّا أَجْرًا عَظِيمًا وَ لَهَدَيْنَاهُمْ صرَاطًا مُّسْتَقِيمًا» در ذهنم مجسم شده بود. احساس میکردم حالا دیگر هیچ سوال و ابهامی درباره وفات پیامبر و جانشینی ایشان ندارم.
🔸سفر که به پایان رسید و به کشورم بازگشتم مطالعاتم را ادامه دادم و روز به روز به لطف خداوند ایمان بیشتری یافتم. از منصب دولتی ام استعفا کردم. استعفایم که پذیرفته شد، با شوق فراوان با همسر و فرزندانم به قم آمدیم و همگی مشغول تحصیل معارف امیرالمؤمنین علیه السلام شدیم.
🔹آن وزیر مستعفی که آن روزها در یک زیرزمین اجارهای ساده در یکی از محلات بسیار ساده قم زندگی میکرد و با دوچرخه به مدرسه میآمد، حالا سالها است به سرزمینش بازگشته تا ابهامات مربوط به جانشینی پیامبر را از ذهن هموطنانش بزداید و آنان را در این هدایت خداداده سهیم کند.
📌پ.ن: حال ما به عنوان محب امیرالمومنین علیه السلام چقدر سعی کردیم از این همه امکانات اطراف خود، برای اتصال مستضعفین فکری به #ولایت قدمی برداریم؟!
🌐 با نهج البلاغه
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
🆔 @nardeban_sooud
✍️#حکایت
🌹مهر امام حتی بر دشمن😔
🔸متوکل در اثر دمل روی بدنش، در بستر مریضی افتاده بود. بیماری او چنان بود که هیچ کس جرأت نمیکرد، برای جراحی کارد تیز به بدن او رساند. از این رو مادرش نذر کرد اگر متوکل از این بیماری بهبود یابد مقدار فراوانی از مال خود را به امام هادی علیه السلام بدهد.☘️
🔹فتح بن خاقان به متوکل پیشنهاد کرد اگر کسی را نزد امام هادی علیه السلام بفرستی و از او راه چاره ای بخواهی، شاید او دارویی بشناسد که با استفاده از آن بهبود یابی.👌
🔸متوکل گفت: کسی را نزد او بفرست. کسی را نزد امام فرستادند. وقتی او بازگشت پیغام آورد که پشکل حیوانی را که زیر پا مالیده شده، بگیرید وآن را با گلاب بخیسانید و بر محل دمل بگذارید که به اذن خدا سود بخش است.
🔹برخی از کسانی که پیش متوکل بودند، از شنیدن این سخن به خنده افتادند.
🔸فتح بن خاقان به آنها گفت:
چه زیان دارد که سخن او را نیز تجربه کنیم؟ به خدا سوگند من امیدوارم به آنچه او گفته، بهبودی خلیفه حاصل گردد.🙏
🔹از این رو مقداری پشکل آورده، با گلاب خیساندند و بر موضع دمل نهادند. در نتیجه سر دمل باز شد و هرچه در آن بود، بیرون آمد.
🔸مادر متوکل از بهبودی فرزند خود بسیار خوشحال شد و ده هزار دینار مختوم به مهر خود برای آن حضرت فرستاد و متوکل هم از بستر بیماری برخاست.
💐سالروز ولادت امام هادی علیه السلام بر شیعیان جهان مبارک 💐
📚بحار الانوار، ج۵۰، ص168
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
🆔 @nardeban_sooud
✍#حکایت
🔺یک سیلی دیگر!
🔹در زمان #پهلوی روزی آیتالله #محمدتقی_بافقی در حمّام شخصی را دیدند که در مقابل آینه ایستاده و ریشش را با تیغ میتراشد که بعدها معلوم شد سرهنگ ارتش است.
🔸آیتالله به او فرمودند: «آقا! ریشتراشی در اسلام حرام است». 👌
🔸سرهنگ چون ایشان را نمیشناخت یک سیلی محکم بهصورت ایشان زد و گفت: «به تو چه مربوط است». ایشان فرمود: «یک سیلی دیگر هم بزنید؛ ولی ریشتان را نتراشید».
🪴این سخن آیتالله بافقی در سرهنگ قدری اثر گذاشت و بعد که از حمّام بیرون آمد از نام ایشان پرسید و وقتی متوجّه شد وی آیتالله بافقی بوده احساس شرمساری نمود و عذرخواهی نمود و بعدها از مریدان ایشان شد و تا آخر عمر هم محاسنش را نتراشید.
#امر_به_معروف
📚 آداب الطلاب ص 311
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
🆔 @nardeban_sooud
✍️#حکایت
🕊 طی الارض
📜 از خاطرات شاگردان و اطرافیان #آیتالله_بهجت (ره)
🔹 آمده بود جلو و وسط جمعیت پرسیده بود:
«شما طیالارض دارید؟» همه منتظر بودند ببینند آقا چی جواب میدهد؛ «نه» دروغ بود و «آره» با مرامش جور درنمیآمد.
🔸بعد از چند ثانیه گفت: «آن وقتی که ما نجف بودیم، بقالهای نجف هم طیالارض داشتند!» نفسها آزاد شد، لبخند نشست کُنج لبها..
📚به شیوه باران، ص١۵
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
🆔 @nardeban_sooud
✍️#حکایت تلخ
🔖به بهانه سالمرگ محمدرضا پهلوی در مصر
🔹محمدرضا #پهلوی ، شاه مخلوع ، در سفر سال ۱۳۵۵هجری خورشیدی ، انور سادات ریئس جمهور معدوم مصر به ایران ، یک وام سخاوتمندانه ! یک میلیارد دلاری در اختیار مصر قرار داد.
📙منبع : دخترم فرح ، فریده قطبی ،مترجم الهه رئیس فیروز،انتشارات به آفرین، ۱۳۸۱، ص ۴۱۰
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
🆔 @nardeban_sooud
✍️#حکایت
💐در خدمت همسر
🔹 همسر آیت الله میرزا جواد آقا تهرانی(ره) از سادات علویه بود علاوه بر احترام زیادی که آقا برای ایشان قائل بودند، هر وقت هم که فرصت یاری می نمود در خانه یار و کمک کار ایشان بودند؛
🔸اساسا ایشان به کسی زحمت نمی داد مخصوصا در امور شخصی خویش تا آنجائی که می توانستند و قدرت و توان داشتند خودشان انجام می دادند، تا آنجا که از همسر خود نمی خواستند که مثلا لباسهایشان را بشویند، بلکه این همسر شان بود که با توجه به اخلاق مرحوم آقا از ایشان می خواستند که لباسهایشان را برای شستن در اختیار ایشان بگذارند. و باز هم به سادگی حاضر نمی شدند.
🔹گاها نیز دیده می شد که جارو به دست گرفته و حیاط منزل را جاروب می زنند و این در حالی بود که راه رفتن با عصا برایشان مشکل بود.!🌹
📚 آیت تواضع، آیت الله میرزا جواد آقا تهرانی، مجموعه دوم، نشر لوح نگار، ۱۳۹۱، ص ۶.
#علماء
#سیره_علماء
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
🆔 @nardeban_sooud