✍️#حکایت
رفتار با مردم🌺
🔹در حالى که پیامبر صلى الله علیه و آله در میدان جنگ بود، مرد عربى به محضر ایشان رسید و رکاب شترش را گرفت و گفت :
«یا رسول الله ، عملى را به من بیاموز که سبب رفتنم به بهشت گردد.»
👈[انبیای الهی حتی در حین جنگ نیز از هدایت مردم غافل نبودند،چرا که رسالت آنها این بود.]💐
حضرت فرمود:
«با مردم آن گونه رفتار کن که دوست دارى با تو آن گونه رفتار کنند، و از رفتار با آنها که خوشایند تو نیست ، بپرهیز.»👌
#هفته_وحدت
#پیامبر_اکرم صلی الله علیه و آله
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
🆔 @nardeban_sooud
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#حکایت شنیدنی و خاص از تشرف حاج رضا انصاریان(صاحب اثر معروف صلوات خاصه) به محضر حضرت #امام_رضا علیه السلام در خواب
👌بسیار زیبا ، #پیشنهاد_دانلود
💌 حتما ببینید و برای عاشقان امام رئوف ارسال کنید.
✨چهارشنبههای امام رضایی
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
🆔 @nardeban_sooud
✍️#حکایت
💎 تعلیم و تعلم
🔹در شهر مدینه روزى پیامبر صلى الله علیه و آله وارد مسجد گردید، چشمش به دو اجتماع افتاد که در دو دسته تشکیل شده بودند و هر دسته اى حلقه اى تشکیل داده و سرگرم بودند؛ یک دسته به عبادت و ذکر خدا، 🤲 و دسته اى به تعلیم و تعلم✍️ و یاد دادن و یاد گرفتن سرگرم و مشغول بودند.
🔸حضرت از دیدن هر دو دسته مسرور و خرسند گردید و به همراهانش فرمود:
«این هر دو دسته کار نیک نموده و بر خیر و سعادتند. لکن من براى دانا کردن و دانا شدن مردم فرستاده شده و مبعوث گشته ام .»💐
🔹پس خودش به طرف همان دسته که به تعلیم و تعلم اشتغال داشتند، رفت و در حلقه آنان نشست.👌
#هفته_وحدت
#پیامبر_اکرم صلی الله علیه و آله
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
🆔 @nardeban_sooud
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🪔 #حکایت جالب طلسم شیخ بهایی در ساخت حرم #امام_رضا علیه السلام
🎙حجت الاسلام #استاد_عالی
👌👌 بسیار زیبا و شنیدنی
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
🆔 @nardeban_sooud
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥♨️ ماجرای مردی که یک هفته مهمان خانه #پیامبر_اکرم(صلی الله علیه و آله) شد
👌#حکایت زیبا از زبان حسن سلطانی
💐هدیه به نبی خاتم که سر منشا همه خیرات و برکات در عالم هستند، صلواتی هدیه میکنیم 💐
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
🆔 @nardeban_sooud
✍️#حکایت
❗️❗️ریا
🔸شداد بن اوس میگوید :
بر رسول خدا صلى الله علیه و آله وارد شدم و چهره مبارکش را بدان گونه افسرده دیدم که مرا ناراحت ساخت .
🔹عرض کردم : «چه پیش آمده است ؟»
🔸فرمودند: «بر امتم از شرک مى ترسم .»
🔹عرض کردم : «آیا پس از شما مشرک مى شوند؟»
🔸فرمودند: «آنان خورشید و ماه و بت و سنگ نمى پرستند، ولى ریا مى کنند و ریا خود شرک است و سپس آیه 110 سوره کهف را تلاوت فرمودند:
🌹فمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا🌹
👈هر کس امید دیدار پروردگار خود دارد، باید کار شایسته کند و در پرستش پروردگار خویش ، کسى از شریک نگیرد.»
#هفته_وحدت
#پیامبر_اکرم صلی الله علیه و آله
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
🆔 @nardeban_sooud
✍️#حکایت
🔹 بابا نظر
🌺سردار #شهید_محمدحسن_نظرنژاد -معروف به بابانظر-
🔹یکی از رشادتهای شهید بابانظر 💐مربوط به عملیات کربلای پنج است که رزمندگان ایرانی برای تصرف شهرک مهم دوعیجی عراق میخواستند اقدام کنند.
🔸عراقیها در این نقطه به شدت مقاومت میکردند و اجازه نفوذ نمیدادند. رزمندگان ایرانی هم زیر آتش سنگین توپخانه عراق در سنگرهایِ خود حبس شده و نمیتوانستند قدم از قدم بردارند. 😔
🔹در این لحظه شهید نظرنژاد میگوید:
«مقاومت اینها باید شکسته شود.» 👊و خودش برای رسیدن به این نقطه داوطلب میشود. او با موتور تریلی که در اختیار داشت مانند فیلمهای سینمایی وارد مهلکه میشود. به این ترتیب که بیسیمچیاش ترک موتور مینشیند و خودش راننده موتور میشود. 💪
🔸در این وضعیت ناهمگون برای اینکه بیسیمچی در آن ناهمواری به زمین نیافتد؛ مجبور شد که با فانسقه خود و بیسیمچی، وی را از پشت به شکم خودش چسباند تا در آن وضعیت از روی موتور سقوط نکند. 👌با سرعت بسیار بالا از میان نخلستان در میان آتش و دود عبور میکند و به وسط نیروهای عراقی میرسند. عراقی ها که از دیدن این صحنه بهت برشان داشته بود بعد از چند دقیقهای پا به فرار گذاشتند. 😂
🔹شهید نظرنژاد که کشتیگیر بود در همان لحظه اول چشمش به فرمانده تنومند عراقی میافتد و یک سیلی میزند توی صورتش که حساب کار بیاید دستش.🤛
👈خیلی طول نکشید که بقیه بچه رزمندهها پشت سر بابانظر آمدند داخل شهرک دوعیجی و آنجا ۲۱۸ نفر اسیر میگیرند.
شادی ارواح طیبه #شهداء صلوات 💐💐
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
🆔 @nardeban_sooud
✍️#حکایت
🔹🔸کنسروی که حاج همت به آن لب نزد
🔹شهید عبادیان، مسئول تدارکات لشکر ۲۷ حضرت رسول صلی الله علیه و آله روایت میکند:
شام آن شب سبزی پلو با تن ماهی بود🍛، حاجی مشغول قاطی کردن پلو با تن بود که یهو رو کرد به عبادیان و گفت: شام بچهها چیه؟ و جواب گرفت: همین.
🔸 اما چون عبادیان به صورت حاجی نگاه نکرد، شک کرد و گفت: واقعا همین؟! بازهم بدون اینکه به حاجی نگاه کند، آرام گفت:
تن رو گذاشتیم فردا ظهر بدیم.
🔹حاجی قاشق رو زمین گذاشت و از سفره عقب رفت. عبادیان گفت:
به خدا حاجی فردا ظهر بهشون تن میدیم.
حاجی هم گفت:
به خدا منم فردا ظهر میخورم.🙏
#هفتهی_دفاع_مقدس
💐شادی ارواح طیبه #شهداء صلوات💐
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
ما را دنبال کنید در 👈👇:
🆔 @nardeban_sooud
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️او را آنگونه که شایسته بود نشناختیم
#حکایت
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
🆔 @nardeban_sooud
✍#حکایت
🌎 وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ
❤️🔥رفته بودیم روسیه که یه موشک خیلی پیشرفته رو تحویل بگیریم. ژنرال روسی گفت این موشک رو دیگه نمیتونید از روش بسازید. ژنرال خندید و گفت این فناوری فقط در اختیار روسیهس. میگه نگاش کردم و گفتم اینم میسازیم. بازم خندید...
💔وقتی برگشتیم تهران خیلی تلاش کردم نمونه اون موشک رو بسازم اما به دَرِ بسته میخوردم. تااینکه سه روزِ تمام تو حرم #امام_رضا علیه السلام متوسل شدم به آقا تا راهی به ذهنم برسه. روز سوم احساس کردم عنایتی شد. سریع رفتم تو دفتر نقاشی دخترم شروع کردم به نقاشی کردن اون طرحی که به فکرم اومد. وقتی تو تهران عملیش کردم دیدم از مدل روس هم بهتر در اومد.
💔امام رضا علیه السلام گره سخت رو تو، دفتر نقاشی دختر بچه حلش میکنه!
🌷در این روزهای شکست ذلت بار رژیم پوسیده اسرائیل، یادی کنیم از سردار گمنام، شهید حسن تهرانیمقدم، اسوه اخلاص که با تلاش ها و مجاهدت های خاموش خود، توانست در اوج تحریم ها، کشور را به لحاظ دفاعی به جایگاه بلند و درخشان برساند...
📚 کتاب #شهید_حسن_تهرانی_مقدم
بنیانگذار صنعت موشکی
همان سلاح هایی که دمار از روزگار صهیونیست های زبون درآورده🔥🔥🔥
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
🆔 @nardeban_sooud
✍️ #حکایت
💧راز استجابت دعای راهب
بعضى از بزرگان آورده اند:
🔹در زمان حكومت معتمد عبّاسى به جهت نيامدن باران ، خشكسالى شد و☀️ همه جا را قحطى فرا گرفت؛ لذا خليفه دستور داد كه مردم نماز باران به جاى آورند تا رحمت الهى نازل گردد.🤲
🔸مردم سه روز مرتّب نماز باران خواندند ولى خبرى از بارش باران نشد، تا آن كه نصارى به همراه يكى از راهبان حركت كردند و چون به بيابان رسيدند، راهب دست به سوى آسمان بلند كرد و در اين هنگام ابرى بالا آمد و شروع به باريدن كرد.💦
🔹همچنين روز دوّم ، نيز نصارى به همراه همان راهب حركت كردند و چون راهب دست به سوى آسمان بلند كرد - همانند روز قبل - ابرى نمايان گشت و باران فرود آمد.
🔸به همين علّت مسلمانهاى ظاهر بين كه شاهد اين صحنه مرموز بودند، نسبت به دين مبين اسلام و نيز ولايت امام در شكّ و ترديد قرار گرفتند و عدّه اى از آن ها مرتّد شدند و از اسلام برگشتند.😳
🔹وقتى اين خبر تاءسّف بار به معتمد - خليفه عبّاسى - رسيد، فورا دستور داد تا امام حسن عسكرى عليه السلام را احضار نمايند، هنگامى كه حضرت نزد خليفه آمد، معتمد گفت : امّت جدّت را درياب كه در حال هلاكت بى دينى قرار گرفته اند.😔
🔸#امام_حسن_عسكرى عليه السلام در مقابل ، به معتمد عبّاسى فرمود:
چندان مهمّ نيست ، اجازه بده كه بار ديگر نصارى براى آمدن باران بيرون بروند و دعا نمايند، من به حول و قوّه الهى ، شكّ و ترديد را از دل مردم بيرون خواهم كرد.🌹
🔹معتمد دستور داد تا بار ديگر مردم براى آمدن باران دعا كنند، نصارى نيز به همراه راهب حركت كردند و چون راهب دست خود را به سمت آسمان بلند كرد، بارش باران شروع شد.
🔸پس امام عليه السلام فرمود:
آنچه كه در دست راهب است از او بگيريد.😳
🔹همين كه مأمورين آن را از دست راهب گرفتند، ديدند قطعه استخوان انسانى است ، آن را خدمت امام عليه السلام آوردند.
🔸حضرت استخوان را در دست خود گرفت و سپس به راهب دستور داد: براى آمدن باران دعا كن .
👈اين بار هر چه راهب دست خود را به سوى آسمان بلند كرد و دعا خواند، ديگر خبرى از باران نشد.
🔹تمامى مردم از اين ماجرى در حيرت و تعجّب قرار گرفته و با يكديگر مشغول صحبت چون و چرا شدند.
🔸و معتمد عبّاسى به امام عليه السلام خطاب كرد و اظهار داشت :
يابن رسول اللّه ! اين چه معمّاى مرموزى بود؟!
و چرا ديگر باران قطع شد و ديگر باران نيامد؟!
🔹امام حسن عسكرى عليه السلام فرمود:
اين استخوان يكى از پيغمبران الهى است و اين راهب آن را در دست خود مى گرفت و به سمت آسمان بلند مى كرد و به وسيله آن استخوان ، رحمت الهى فرود مى آمد.🌹
🔸راوى گويد:
وقتى آن قطعه استخوان را آزمايش كردند، متوجّه شدند آنچه را كه امام عليه السلام مطرح فرموده است ، صحيح مى باشد و حقيقت دارد و مردم از شكّ و گمراهى نجات يافتند.
👈و پس از آن كه حقّانيّت براى همگان روشن و آشكار گرديد، حضرت به منزل خود بازگشت .
📚#کتاب «چهل داستان و چهل حديث» آقای عبدالله صالحی
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
🆔 @nardeban_sooud
✍️#حکایت
🌹🌹رؤیای نورانی و حل مشکلات مالی
🔹آیه الله العظمی سید شهاب الدین #مرعشی_نجفی می فرمود:
روزگاری که جوانتر بودم، روزی بر اثر مشکلات فراوانی که داشتم، از جمله میخواستم دخترم را شوهر دهم، ولی مال و ثروتی نداشتم تا برای دخترم جهیزیّه تهیه کنم. 😔
🔸با ناراحتی به حرم #حضرت_معصومه علیها السلام رفتم و با عتاب و خطاب در حالی که اشکهایم سرازیر بود گفتم:
«ای سیّده و مولای من! چرا نسبت به امر زندگی من اهمیّت نمی دهی؟
من چگونه با این دست خالی دخترم را شوهر دهم؟» سپس با دلی شکسته به خانه برگشتم، حالت غشوه مرا فرا گرفت. 😔
🔹در همان حال شنیدم در می زنند. رفتم و در را باز کردم، شخصی را دیدم که در پشت در ایستاده، وقتی مرا دید گفت: «سیّده تو را می طلبد.»😳 با شتاب به حرم رفتم. وقتی که وارد صحن شریف آن حضرت شدم، چند کنیز را دیدم که به تمیز کردن ایوان طلا اشتغال داشتند. از سبب آن پرسیدم. گفتند: اکنون سیّده می آید، پس از اندکی، حضرت فاطمه معصومه علیها السلام آمد، 🌺در حالی که در شکل و شمایل، مانند مادرم فاطمه زهرا علیها السلام بود. (چون جدّه ام زهرا علیها السلام را سه بار قبل از آن، در خواب دیده بودم) نزد عمّه ام حضرت معصومه علیها السلام رفتم و دستش را بوسیدم، به من فرمود:
👈«ای شهاب! کی ما در فکر تو نبوده ایم، که ما را مورد عتاب قرار داده، از دست ما شاکی هستی، تو از زمانی که به قم آمدی زیر نظر ما و مورد عنایت ما بوده ای.»
وقتی که از خواب بیدار شدم، فهمیدم که نسبت به حضرت معصومه علیها السلام اسائه ادب کرده ام. هماندم برای عذرخواهی به حرم شریفش رفتم، از آن پس حاجتم برآورده شد و در کارم گشایشی صورت گرفت و مشکل زندگیم حل و آسان گردید».🌺
📚حضرت معصومه علیها السلام فاطمه دوم، ص 157
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
🆔 @nardeban_sooud
✍#حکایت
عکس شماره ۱: سلام و وقت بخیر
حلقه ازدواجم، تنها یادگار دوران پراز خاطرات خوشم از ۱۴ سال پیش
وقتی پویش طلای مقاومت راه افتاد، من پیش خودم گفتم من که طلا ندارم، اینم که حلقه ازدواجه، تحت هیچ شرایطی نباید فروخته بشه و باااید به یادگار بمونه.
زمانی که برای تکمیل ساخت خونه بودیم همه طلاهامو فروختم اما اصلا سمت حلقه م نرفتم.
وقتی دیدم یه عده به راحتی حلقه ازدواج خودشونو برای کمک به این مسلمانان مظلوم گذاشتن وسط، به درون خودم رجوع کردم و با خودم گفتم کجا در دین خدا اومده که حلقه ازدواج تحت هیچ شرایطی نباید فروخته بشه؟؟؟؟ حتی اگه اون شرایط، نصرت دین خدا باشه؟ دیدم این برای من شده یه وابستگی دنیوی که نمیذاره روح من بیشتر رشد کنه و پرواز کنه. سریع تصمیم گرفتم که شیطون در من نفوذ نکنه.
دیشب پسر ۸ ساله م گفت مامان این ۱۹ میلیون تومن رو از دست دادی دیگه مال تو نیست، به دختر ۵ ساله م گفتم دخترم یادته تو کتاب حفظ موضوعی قرآن می خوندی :
«ما عندکم ینفد و ما عندالله باقٍ» این دقیقا همون چیزیه که اگه دست من می موند یه روزی از بین می رفت اما حالا که نزد خداست برای همیشه ماندگار شد.
وقتی به این فکر کردم که من این قدددر وابسته طلاهای خودم بودم و هستم و به شدت بهشون علاقه دارم، اما یه گوشه دیگه از این عالم عزیزان و هم کیشان من، یاوران امام زمانم دارن پرپر میشن به شدت از خودم خجالت کشیدم و به خودم اومدم.
خوشا به سعادت این انگشتر که چنین سرنوشتی داشت، فدای یک لبخند امام زمانم ارواحنا له الفداء.❤️
#ایران_همدل
#طلای_مقاومت 🇵🇸🥇
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
🆔 @nardeban_sooud
#حکایت
✍️ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ ﻣﺼﻄﻔﻰ ﺧﻤﻴﻨﻰ
🔹ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺳﺎﺩﻩ ﺍﻯ ﺩﺍﺷﺖ. ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺪّﺕ ﺍﻗﺎﻣﺖ ﺩﺭ ﻧﺠﻒ ﺍﺷﺮﻑ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺳﺘﻴﺠﺎﺭﻯ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﻰ ﻧﻤﻮﺩ.
🔸ﺩﺭ ﻫﻮﺍﻯ ﮔﺮﻡ ﻧﺠﻒ ﻓﺎﻗﺪ ﺑﺮﺧﻰ ﺍﻣﻜﺎﻧﺎﺕ ﺭﻓﺎﻫﻰ ﻧﻈﻴﺮ ﻳﺨﭽﺎﻝ ﺑﻮﺩ. ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺯﻳﺮﺩﺳﺘﺎﻥ ﭘﺮﻋﻄﻮﻓﺖ ﺑﻮﺩ. ﺗﺎ ﺧﺪﻣﺘﻜﺎﺭ ﺧﺎﻧﻪ، ﻧﻨﻪ ﺻﻐﺮﻯ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺳﻔﺮﻩ ﻧﻤﻰ ﻧﺸﺴﺖ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﻏﺬﺍ ﻧﻤﻰ ﺑﺮﺩ.
ﺭﻭﺯﻯ ﺧﺪﻣﺘﻜﺎﺭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﻴﺪ:
ﭼﺮﺍ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻯ ﺑﺮﺍﻯ ﺧﻮﺩ ﻧﻤﻰ ﺧﺮﻳﺪ؟ ﺁﻗﺎ ﻣﺼﻄﻔﻰ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ:
ﺩﻧﻴﺎ ﺧﻮﺩ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻯ ﺍﺟﺎﺭﻩ ﺍﻯ ﺍﺳﺖ ﺁﻧﮕﺎﻩ ﺗﻮ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﻰ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺩﻧﻴﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺨﺮﻡ؟!💐
🏴سالروز شهادت سید مصطفی خمینی تسلیت باد.
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
🆔 @nardeban_sooud
📣 #حکایت
✍روایتی از دیدار امروز خانواده شهیدان معصومه کرباسی با مقام معظم #رهبری
🔹رضا و معصومه هم دوست داشتند در این دیدار باشند... البته هستند!
🔺«مادرم مهندس کامپیوتر بود و پدرم دکترای این رشته را داشت. ضمناً پدر و مادرم علاقه خاصی به هم داشتند، آقا! حتی لحظهی شهادت هم دستشون توی دست هم بود!»
🔺این جمله را مهدی هفده ساله در حالی که در نزدیکترین فاصله با آقا ایستاده میگوید.
🔺 چطوریاش را مهدی برای حضرت آقا تعریف میکند: «پهپاد اسرائیلی در منطقه جونه آنها را شناسایی کرد و سه تا راکت به سمت ماشین آنها شلیک کرد که اصابت نکرد. پدرم زدند کنار. از ماشین پیاده شدند. دست مادرم را هم گرفتند و از ماشین پیاده کردند ولی پهپاد اونا رو دنبال کرد و الحمدلله، شکر خدا اونا رو شهید کردند!»
🔺مفاهیم عمیقی را که میگوید، شاید خیلی از هم سن و سالهایش نتوانند درک کنند: «لا یکلف الله نفسا الا وسعها... آقاجان! قطعاً اگه خدا این توانمندی رو در ما نمیدید، ما رو به این امتحان بزرگ مبتلا نمیکرد.»
🔺آقا تأیید و اضافه میکنند که «اجر هم میدهد». مهدی به جای چفیه و انگشتر از آقا میخواهد که برای همه رزمندههای لبنان دعا کند.
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
🆔 @nardeban_sooud
#️⃣🔍 هشتک های پرکاربرد کانال نردبان صعود
1️⃣ #حدیث
2️⃣ #قرآن
3️⃣ #حکایت
4️⃣ #شهداء
5️⃣ #حاج_قاسم
6️⃣ #کلام_بزرگان
7️⃣ #شعر
8️⃣ #سبک_زندگی
9️⃣ #تربیت_فرزند
0️⃣1️⃣ #پیشنهاد_تماشا
1️⃣1️⃣ #رسانه
2️⃣1️⃣ #سواد_رسانه_ای
3️⃣1️⃣#علماء
4️⃣1️⃣#امام_خمینی ره
5️⃣1️⃣#رهبری
6️⃣1️⃣#شهید_مطهری
7️⃣1️⃣#بصیرت
8️⃣1️⃣#جهاد_تبیین
9️⃣1️⃣#حجاب
0⃣2⃣#احکام
1⃣2⃣ #تفریح_سالم (مطالب طنز)
2⃣2⃣#مداحی
3⃣2⃣#نماهنگ
4⃣2⃣#سفرنامه
5⃣2⃣#محرم
6⃣2⃣#نماز
7⃣2⃣#صحیفه_سجادیه
8⃣2⃣#نهج_البلاغه
9⃣2⃣ #ایران_قوی
0⃣3⃣ #غزه
1⃣3⃣ #لبنان
#⃣ #هشتک های پر کاربرد
🔍 #راهنمای_هشتکها
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
🆔 @nardeban_sooud
✍️#حکایت
به بهانه هدیه سخاوتمندانه یک معلم واقعی💐
🔹 در خبرها خواندم که آقای اسدیان (عضو هیات علمی دانشگاه تبریز و جانباز دفاع مقدس) خانه ۲۷۵ متریاش (به ارزش ۱۲ میلیارد تومان) که حاصل دسترنج عمرش بوده است را به جبهه مقاومت هدیه داده است.💐
🔸 جالب آنکه ایشان بعد از این هدیه سخاوتمندانه اینطور حس و حالش را توصیف کرده است:
"امروز بهترین روز زندگی من است، یک بار وقتی پایم را در جبهه از دست دادم حال دلم اینقدر خوش بود زیرا میدانستم با خدا یک معامله قشنگی کردم و حالا بعد از سی و اندی سال دوباره👈 حال دلم عین همان روز خیلی خوب است". ❤️
🔹ایشان که خانه شخصیاش را اینطور سخاوتمندانه هبه کرده مقایسه بفرمایید با آنهایی که چندین خانه خالی دارند و دائما هم در حال افزودن بر تعداد خانههای خالی خود هستند تا بلکه با سوداگری و ضربه زدن به اقتصاد جامعه و تنگ کردن معیشت دیگران، بر سرمایه خود بیافزایند:
🌹ومَا يَسْتَوِي الْأَعْمَىٰ وَالْبَصِير
وَلَا الظُّلُمَاتُ وَلَا النُّور
وَلَا الظِّلُّ وَلَا الْحَرُور🌹
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
🆔 @nardeban_sooud
✍️#حکایت
🔹گویند روزی #شیطان همه جا جار زد که قصد دارد از کار خود دست بکشد و وسایلش را با تخفیف مناسب به فروش بگذارد.
🔸او ابزارهای خود را به شکل چشمگیری به نمایش گذاشت. این وسایل شامل خودپرستی، شهوت، نفرت، خشم، آز، حسادت، قدرتطلبی و دیگر شرارتها بود.
🔹ولی در میان آنها یکی که بسیار کهنه و مستعمل به نظر میرسید، بهای گرانی داشت و شیطان حاضر نبود آن را ارزان بفروشد. کسی از او پرسید: «این وسیله چیست؟»
شیطان پاسخ داد:
«این نومیدی از تواناییهای خود و رحمت خدا است.»😔
🔸آن مرد با حیرت گفت: «چرا این قدر گران است؟»
😈شیطان با همان لبخند مرموزش پاسخ داد:
«چون این مؤثرترین وسیله من است. هرگاه سایر ابزارم بیاثر میشوند، فقط با این وسیله میتوانم در قلب انسانها رخنه کنم و کاری را به انجام برسانم. اگر فقط موفق شوم کسی را به احساس نومیدی، دلسردی و اندوه وا دارم، میتوانم با او هر آنچه میخواهم بکنم. من این وسیله را در مورد تمامی انسانها به کار بردهام. به همین دلیل این قدرکهنه است!»😔
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
🆔 @nardeban_sooud
#حکایت
📜 نامه برای آب...💧
✍️شهیدی که دردنیا هیچکس را نداشت و برای آب نامه مینوشت
🔹محل تولد: زنجان
تاریخ تولد: ۱۳۴۵
تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۱۹
نام عملیات: کربلای۵
منطقه عملیاتی: شلمچه
🔹در ۶ ماهگی پدر، در ۶ سالگی مادر و در ۸ سالگی مادربزرگش و برادرش را در تصادف از دست داد؛
زمانی هم که شهید شد، غریبانه دفنش کردند
🔹چند دقیقه قبل از عملیات، یکی از همرزمان خبرنگارش از او پرسید: آقا یوسف! غواص یعنی چی؟
او پاسخ داد: غواص یعنی مرغابی #امام_زمان (عجل الله تعالی فرجه)😔
✍ نامه برای آب...💧
همرزم یوسف میگوید: هر روز میدیدم یوسف گوشهای نشسته و نامه مینویسد!
با خودم میگفتم یوسف که کسی را ندارد برای چه کسی نامه مینویسد؟ آن هم هر روز.
🔹یک روز گفتم یوسف جان برای کی نامه مینویسی؟ نامهات را پست نمیکنی؟
🔹دست مرا گرفت، قدمزنان کنار ساحل اروند بُرد، نامه را از جیبش درآورد، و داخل آب انداخت! چشمانش پر از اشک شد و آرام گفت: من برای آب نامه مینویسم، کسی را ندارم که
🔻به یادش همین الان، در گروهها ارسال کنیم تا سیلی از فاتحه و صلوات به روح مطهر این شهید عزیز هدیه شود
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
🆔 @nardeban_sooud
#حکایت
😳 دور زدن شیطان
🔹روزی شیطان غمگین و ناراحت گوشه ای کز کرده بود.
دلیل ناراحتی اش را پرسیدند.
شیطان با صدایی بغض آلود پاسخ داد:
من به بعضی افراد، ریاکاری و دروغ و اختلاس و رشوه خواری و هرچه صفات بد بود را یاد دادم.
🔸با مهارت هایی که من یادشان داده بودم، توانستند خانه و ماشین بخرند و ویلای آنچنانی بسازند و اسم و رسمی برای خود کسب کنند.
🔹اما با کمال تعجب می بینم که سر در ویلاهایشان نوشته اند: هذا من فضل ربی💐
این نمک نشناس ها از بیخ منکر من شده اند!
حال دیگر کارشان به جایی رسیده است که من را هم دور می زنند!😄😄
#تفریح_سالم
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
🆔 @nardeban_sooud
نردبان صعود
📚#معرفی_کتاب ♦️نام #کتاب: من اینجا نمی مانم (خاطراتی از #شهید_غلامحسین_افشردی معروف به "#شهید_حسن
✍️#حکایت
👏👏احسنت! آفرین!
🔹وقتی بندصدر فرمانده کل قوا بود، از دادن سلاح و امکانات به سپاه امتناع میکرد. کار به جایی کشید که فرماندهان سپاه موضوع را به امام اطلاع دادند. بین صدر هم با تاکید امام، قرار تشکیل جلسه ای را گذاشت و گفت که تو این جلسه، سپاهی ها بیایند تا ببینیم چه میگویند.
🔸تمام فرماندهان رده بالای ارتش و سپاه و حتی حضرت ایت الله خامنه ای در این جلسه که در اهواز تشکیل شد، حضور داشتند.
🔹بعد از اینکه ارتشی ها گزارشات خود را دادند و نوبت به سپاه رسید. این جلسه اولین جلسه ای بود که برادران سپاه اجازه داشتند، در ان سطح بالا، نظرات شان را بدهند.
🔻سید رحیم صفوی در اینباره میگوید:
🔸در ان جلسه ما همه نگران این بودیم که پس از ارائه گزارش سپاه، وضع به چه ترتیب خواهد شد. ایت الله خامنه ای که در ان زمان نماینده امام در شورای عالی دفاع بودند، اذغان کرده بودند: «با اینکه ما روحانی بودیم و نماینده امام و سپاه بخشی از ما محسوب میشد، اما نگران این بودیم که ایا مسئول اطلاعات میتواند گزارشی را در حد و اندازه جلسه ارائه بدهد و از این جلسه سربلند بیرون بیاید یا نه؟!
🔹حسن باقری از جایش بلند شد که گزارش خود را ارائه دهد . با بلند شدن او به خاطر سن و سال کمش و همچنین اندام نحیف و صورت لاغر و و کم مویش، ابتدا بنی صدر نیشخندی به تمسخر زد و از سر تفریح، خود را آماده شنیدن صحبتهای او کرد.
🔹به هر ترتیب حسن صحبتهای خود را آغاز کرد. او روی نقشه بخشها مختلف نیروها دشمن را تشریح کرد و در مورد مناطق مختلف و اقدامات آتی دشمن نیز توضیحاتی داد.
🔸هرچه از گزارش دادن او میگذشت، بیشتر خنده بر لبان سپاهی ها نقش می بست و اخم های بنی صدر در هم میرفت. گزارش حسن باقری به گونه ای بود که قابل قیاس با گزارش مسئولان ارتشی نبود. بحثهایی که قبل از این شده بود، بحثها کلاسیک و دور از ذهن و عمل بود. اما بحثهای حسن ، کاملا عملی، تانک به تانک، نفر به نفر و جزء به جزء بود.
🔸گزارش او انقدر جالب و کامل بود که بنی صدر در اخر خطاب به او گفت: «احسنت! آفرین! اصلا فکر نمیکردم بتونم چنین گزارشی را از برادران سپاه بشنونم».👌👌
🌷#شهداء را یاد کنیم ولو با یک صلوات
🔎 برای دسترسی به مطالب مرتبط دیگر درباره این شهید روی هشتک👈 #شهید_حسن_باقری بزنید وبا کلیدهای🔺🔻 پیمایش را انجام دهید.
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
🆔 @nardeban_sooud
✍️#حکایت
⛔️استفاده از لباس خارجی ممنوع⛔️
🔸حضرت آیةالله العظمی سید شهاب الدین،مرعشی نجفی، یکی از پر استادترین چهره های معاصر است، که توفیق درک محضر استادان متعدد، در رشته های گوناگون را یافت.
🔹در طول بیش از هفتاد سال تدریس در حوزه ی علمیه ی قم، شاگردان بسیاری تربیت نمود. مهم ترین خدمت فرهنگی آیةالله مرعشی، تأسیس کتابخانه ای بزرگ و کم نظیر در قم و کوشش پی گیر در گردآوری نسخ خطی، به ویژه منابع و مآخذ شیعی از سراسر جهان بود.💐
🔸هیچ وقت لباس خارجی به تن نمی کرد و از خیاط می خواست که با پارچه های تولید داخل برایش لباس بدوزد. آن موقع در ایران دکمه تولید نمی شد و خیاط از دکمه خارجی استفاده کرده بود، آیت اللّه العظمی مرعشی از خیاط خواسته بودند که با قیطان دکمه درست کنند. نمونه ای از لباس ایشان در کتابخانه محفوظ است که با این طریق تهیه شده است.👌
‼️ راستی ما چقدر سعی میکنیم از کالاها و محصولات ایرانی استفاده کنیم؟!
#علماء
#مرعشی_نجفی
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
🆔 @nardeban_sooud
✍️#حکایت
🔑امانتداری
🔹مردي خدمت امام صادق (عليه السلام) رسيد و گفت:
يابن رسول الله ،من در خواب ديدم كه از شهر كوفه بيرون رفتم و به محلي رسيدم كه آن محل را ميشناسم و در آن جا شيخي را ديدم كه از چوب مردي را تراشيده كه بر اسبي چوبين سوار شده بود در حالي كه شمشيري در دست داشت؛ آيا تعبير اين خواب را ميدانيد؟
🔸امام فرمود:
«تو مردي هستي كه تصميم گرفته اي، وسيله ي معاش فرد ديگري را از دستش خارج كني؛ پس بترس از خداوندي كه تو را خلق كرده است و تو را ميميراند». 😳
🔹آن مرد گفت:
شهادت ميدهم كه علم به تو عطا شده است و تو آن را از معدنش، بيرون آورده اي. حال فكري كه در ذهنم بود، براي شما توضيح ميدهم:
مردي از همسايگان ما به علت مشكلات مالي، ميخواهد ملك خود را به من بفروشد و من هم تصميم به خريد آن ملك با قيمت بسيار كم گرفته ام؛ چون ميدانستم، كسي غير از من، طالب آن ملك نيست.
🔸حضرت فرمود: «آيا آن مرد، ما را دوست ميدارد و از دشمنان ما بيزاري ميجويد»؟
🔹آن مرد گفت:
آري يابن رسول الله (صلي الله عليه و آله)! او مردي نيكو صفت است و در دينش هم مستحكم است، من توبه ميكنم به سوي خداي تعالي و به سوي تو از آن چه كه قصد كرده بودم، انجام دهم.
🔸 سپس گفت:
يابن رسول الله اگر اين مرد ناصبي ( دشمن اهلبیت) بود، من ميتوانستم، اين كار را با او بكنم؟
🔹حضرت فرمود:
👈 «ادا كن، امانت را به كسي كه تو را امين دانست و از تو نصيحت خواست هر چند قاتل امام حسين (عليه السلام) باشد».
📚 [دانشنامه #امام_صادق علیه السلام - صفحه۶۲۰]
#امانتداری
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
🆔 @nardeban_sooud
✍#حکایت: پنچرگیری عبرت آموز
🔹حوالی ساعت 7صبح بود و هوا کمی سرد.
🚗استارت ماشین را که زدم، هرچی گاز میدادم، ماشین حرکت نمیکرد.
🔹درست فهمیده بودم. لاستیک جلوی سمت چپ ماشینم پنچر شده بود.
لوزام پنچرگیری را از عقب ماشین در آوردم. لاستیک زاپاس هم داشتم.
در مرحله اول باید پیچ ها را با آچار چرخ شل میکردم. اما هرچی سعی کردم ، فایده ای نداشت.
🔸با خودم گفتم شاید من زورم کم است.
یکی دیگر از طلاب وقتی من را دید، گفت: کمک میخواهید؟
گفتم: والا هرچی زور میزنم، پیچ ها شل نمیشه!🥴
خلاصه اون بنده خدا هم دست به کار شد و حتی اچارچرخ خودش واسم در آورد. ولی هیچ فایده ای نداشت. انگار نه انگار.
😢اپاراتی قبلی آن قدر با دستگاه"بوکس و باد " ، پیچ ها را تا ته سفت کرده بود که ذره ای تکان نمیخورد.
🧍♂کمی جلوتر یک زائر هم کنار ماشین با پسرش ایستاده بود، از او هم خواستم ، تا امتحانی بکند. بلکه پایش سبک باشد و پیچ ها چرخ را باز بکند.🥺
🔸باید هر طوری بود زودتر چرخ را باز میکردم. داشت دیرم میشد. لباسها اخوندی را از تنم در آوردم و گرمکن ورزشی را تنم کردم.
🔹خودم را به پمپ گاز رساندم انجا یک آپاراتی بود. اما ان موقع صبح جایی باز نبود. از مسئول پمپ گاز شماره تلفن صاحب مغازه را خواستم،ولی نداشت. انگار تمام درها روم بسته شده بود.😢
👌یادم آمد 200متر پایینتر هم یک اپاراتی است. رفتم انطرف خیابان و دستم را بلند کردم. 🏍 یک موتور من را سوار کرد و تا جای آپاراتی رساند. اما حیف! از قضا مغازه هم بسته بود. به شماره همراهش که روی سر در مغازه حک شده بود، زنگ زدم، ولی جواب نداد.
⏰عقربه های ساعت انگار با همدیگر مسابقه دو گذاشته بودند و فرصت داشت از دست میرفت.
🙏همینطور داشتم زیر لب صلوات میفرستادم تا بلکه .... یکدفعه خدا کمکم کرد و به ذهنم افتاد دستم را برای راننده کامیونی که از جلوی آپاراتی داشت رد میشد، بلند کنم. با خودم گفتم: شاید اچار چرخ ها انها از مال ما قوی تر باشد و بشود با ان پیچها چرخ را باز بکنم.
🥸 راننده ترمزی زد از همان بالا سرش را از پنجره خم کرده بود تا صدایم را بشنود.
بهش جریان را توضیح دادم. آدرس ماشینم را دادم که الان کجاس.
🔸بهم گفت برو تو گاراژ مصالحِ ساختمانی و بهشون بگون با اکبر اقا تماس بگیرن.
🔹منم رفتم. یک جوان پشت میز نشسته بود. گفتم لطفا با اکبر اقا تماس بگیرید، کارتون دارند.
☎️ وقتی تلفنش تمام شد. دوستش را صدا زد که آچار چرخ تراکتور را برایم بیاورد.
☺️ اچار چرخ را که در دست گرفتم، بارقه ها امید در دلم زنده شد. گفتم انشاء الله این بار با این باز میشه... شماره اکبر اقا را هم به من داد تا باهاش تماس بگیرم.
📞چند لحظه بعد دیدم خود اکبر اقا تماس میگیرد و به من گفت ادرس دقیق دوباره بده ، خودم میام کمکت.😳 باورم نمیشد یک راننده کامیون این قدر با معرفت باشه.
🤪 خلاصه بعد از کلی کش و قوس ، حدود ساعت 9 اکبر اقا بالای سر ماشین من حاضر شد. قیافه اش غلط انداز بود اما اهل کار راه انداختن بود.
🔸او هم هرچی تلاش کرد ابتدا پیچ ها باز نشد به جز یک پیچ از 4پیچ! دیدم با یکی از همکارانش تماس میگیرد.
🔹بهش گفت دستگاه بادت را بیار تا باد بزنیم. اما کوچه چون تنگ بود ماشین سنگین نمیشد داخل بیاد.
👨🦯خلاصه یک دسته بلند فلزی از دوستش گرفت و با همان دسته فلزی و زور بازوی اکبر اقا ، پیچ ها ماشین شکر خدا باز شد.
👈 همه این ها را گفتم تا بگم یادمون نره یاد و خاطره بسیجیان دلاور و سلحشوری که با رشادتهاشون در ایام #دفاع_مقدس، از جان و ناموس و کشورشان تمام قد دفاع کردند. البته در این بین افرادی هم بودند که شاید کد و پرونده بسیجی نداشتند اما از بسیجیها هم بسیجیتر عمل کردند. 👏👏
بله راننده کامیون هایی که با گذشتن از تعلقات دنیاییشان پا در عرصه دفاع از کشور خود گذاشتند و اگر نبودند معلوم نبود، وضعیت ما در دوران دفاع مقدس چگونه میشد؟!
🚚 سریال خوش رکاب را که یادتون نرفته؟!
👌هنوز هم کم نیستند از این افراد با معرفت که شاید ظاهر درست و حسابی هم نداشته باشند اما نیتهای خالصانهای دارند که شاید برخی از ماها اصلا نداشته باشیم.
✌️راستی #هفته_بسیج مبارک، 🌹
✌️سلامتی همه بسیجیها و اونهایی که روحیه بسیجی دارند یک صلوات خوشگل. 👈واقعا موتور محرک کشور همین ها هستند...
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
🆔 @nardeban_sooud
⭕️ #حکایت عکس شهیدی که در اتاق رهبر معظم انقلاب نصب شده بود.
🟡 مقام معظم #رهبری فرمودند:
«شما به چهره این شهید نگاه کنید، چقدر معصوم و زیباست، الله اکبر من این را در اطاق خودم گذاشته ام و به آن خیلی علاقه دارم.»
🔹حضرت آقا نگاه عمیقی به عکس شهید انداخت و پرسید:
چه نکته ای در این عکس مظلومیت شهید را بیشتر می کند؟
🔸گفتم:
« این بسیجی، با سربند خود لوله اسلحه اش را بسته که گرد و خاک وارد لوله اسلحه نشود. یعنی این شهید هنوز به خط و صحنه درگیری نرسیده است.»
🔹با این حرف، حضرت آقا عکس را جلوتر بردند و در حالی که نگاهشان را به آن عزیز دوخته بودند، با حسرت و باحالتی زیبا فرمودند:
الله اکبر ، عجب!! سبحان الله، سبحان الله
💬 راوی: مسعود ده نمکی
🔹 شهید بزرگوار هادی ثنایی مقدم در دی ماه سال ۶۵ در شلمچه به شهادت رسید...
💐💐شادی ارواح طیبه #شهداء صلوات
#هفته_بسیج
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
🆔 @nardeban_sooud