#داستان_شب
💠عمامه
🔸️روزى به مقدس اردبيلى، عمامه بزرگ و گرانبهايى هديه دادند؛ ايشان آن را بر سر گذاشت و از منزل خارج شد.
🔸️چند قدمى نگذشت كه سائلى آمد و از وى طلب كمك كرد. مقدس گوشهاى از عمامهاش را پاره كرد و به وى داد. مقدارى ديگر كه راه رفت، فقيرى ديگر آمد و تقاضاى طلب نمود، مقدس باز گوشهاى از عمامه را پاره كرد و بدو بخشيد؛
🔸️به همين ترتيب ادامه یافت تا وقتى مقدس به منزل برگشت و از عمامه فقط يك ذراع مانده بود.
🪴دل ز دنياى شما بر كندهام
تا نپندارى اسيرى خاكىام
🪴بزم من هر شب به قصر ابرهاست
چون زمينى نيستم، افلاكىام
بنده دنیا نباشیم؛ توی دنیا برای خدا بندگی کنیم، دنیا محل فرصتهاست.☝️
#فکرستان_خرد
✍️🏻ف.مرادی
═════🪜 ═════💡═════
همراه ما باشید در نردبام خرد🔻
https://eitaa.com/joinchat/2626683392C0b3715b501
ماجرای دنبالهدار...☝️
♨️عملیات روانی، کار رسانهای، تهییج اذهان عمومی و...
امروز این کلمات خیلی لقلقه زبونها شده اما به گذشته هم که نگاه میکنیم، ردپای این کلمات توی عمل انسانها بود.
🔸️راستش از همون آغازِ خلقت بشر که جناب ابلیس، هوس کرد با اشرفها دشمنی کنه، کار رسانهای راه انداخت؛ رفت سراغ بابا آدم و ننه حوا، گولشون زد.
البته همینجا تموم نشد؛ رسید به اونجایی که وقتی امام علی علیهالسلام شهید شد، مردم گفتن مگه علی نماز میخوند که توی محراب، به شهادت رسید؟!😐
به اینجا هم ختم نشد؛ چندین سال بعد پسر علی، اعضای خونواده و یارانش رو کشتن، اونم به نیت قربهالیالله! 😔
بازم ادامه پیدا کرد؛ طرفدار دین و شیعه علی رو کشتن (شیخ فضلالله نوری)؛ مردم حتی فرزندش، کنار جنازهاش جشن گرفتن!😢
روزهایی توی کشورمون پیش اومد که با ترفند و حیلهی رسانهای، جای جلاد و قاتل رو عوض کردن.
سال قبل همین موقعها بود که نوجوونا و جوونامون رو با مکر خودشون فریب دادن و به خیابونها کشوندن...🤭
و مطمئن باشید اگه #سواد_رسانه بلد نشیم، این ماجرا ادامه داره...😕
✍️🏻میم.صادقی #فکرستان_خرد
═════🪜 ═════💡═════
همراه ما باشید در نردبام خرد🔻
https://eitaa.com/joinchat/2626683392C0b3715b501
🔆سقراط و دانش آموز مشتاق
🌾زمانی دانشآموز مشتاقی بود که میخواست به #خرد_و_بصیرت دست یابد. به نزد خردمندترین انسان شهر، سقراط رفت تا از او مشورت بخواهد. سقراط، فردی کهنسال بود و درباره مسائل بسیاری، آگاهی داشت.
🌾پسر از پیر شهر پرسید:
-چگونه او هم میتواند به چنین مهارتی دست پیدا کند؟
سقراط زیاد اهل حرف زدن نبود، تصمیم گرفت صحبت نکند و عملاً برای او توضیح دهد.
🌾او پسر را به کنار دریا برد و خودش در حالیکه لباس به تن داشت، مستقیماً به درون آب رفت. شاگرد با احتیاط دستور او را دنبال کرد، به درون دریا قدم برداشت و همراه سقراط پیش رفت. دیگر آب تا زیر چانهاش میرسید، سقراط بدون گفتن کلمهای دستش را دراز کرد و بر روی شانه پسر گذاشت سپس عمیقاً در چشمان شاگردش خیره شد و با تمام توانش سر او را به زیر آب فرو برد.
🌾پسر میخواست خودش را نجات دهد اما تلاش و تقلای او به نتیجه نرسید. پیش از آنکه زندگیاش پایان یابد، سقراط سر او را از آب بالا آورد. پسر به سرعت به روی آب آمد، در حالیکه نفسنفس میزد و به دلیل خوردن آب شور به حال خفگی افتاده بود به دنبال سقراط گشت، تا انتقامش را از پیر خردمند بگیرد!😡
در نهایت تعجب، پیرمرد منتظر ایستاده بود.😳
دانش آموز وقتی به ساحل رسید، با عصبانیت داد زد:
-چرا میخواستی مرا بکشی؟
مرد خردمند در کمال آرامش، سؤال او را با یک پرسش، جواب داد:
-وقتی زیر آب بودی و مطمئن نبودی که روز دیگری را خواهی دید یا نه، چه چیز را در دنیا بیش از همه میخواستی؟
🤔دانش آموز لحظاتی اندیشید سپس به آرامی گفت:
-میخواستم نفس بکشم.😮💨
☺️سقراط چهرهاش گشاده شد و گفت:
-آری پسرم، هر وقت برای خرد و بصیرت به اندازه نفس کشیدن، مشتاق بودی آن وقت به آن دست مییابی!👌🌱
✍️🏻ف.مرادی #فکرستان_خرد
═════🪜 ═════💡═════
همراه ما باشید در نردبام خرد🔻
https://eitaa.com/joinchat/2626683392C0b3715b501
بسوز یا بساب یا بساز... مسأله این است 🧐
#قسمت_اول
گونی سبزی انگار ته نداشت؛ هرچی هم که دست میکردن و دستهدسته سبزی در میاوردن بیرون، انگار دوباره به جاش سبزی، سبز میشد... 🤦🏻♀
قیافهی خانمهای همسایه خیلی بامزه بود، کمکم آلارم پیچ و مهرههای کمرشون داشت به صدا در میومد. یکی پاش، دراز بود، یکی هم گردنش رو ماساژ میداد.🥴
مامانم من رو کشید کنار و گفت:
-عاطفه مادر، خیر ببینی الهی برو پیش اینا بشین یه بحث جدید راه بنداز. اگه خسته بشن و برن من و تو میمونیم با این گونی سبزیاااا... 😬
-آخه مااااادر من! مگه قراره گوسفندهای فضایی حمله کنن، تموم سبزیهای روی کره زمین رو بخورن و قحطی بیاد که این همه سبزی خریدی؟! 😩
گره روسری و گره ابروی مامان، همزمان محکم شد و گفت:🤨
-خوبه، خوبه! حالا واسه من نمک میریزه، پاشو برو همون تحقیقی که خانمتون داده بود رو بشین ازشون بپرس. این سینی شربت رو هم ببر تا منم بیام.
چارهای نبود، غرغرکنان به سمت حیاط رفتم و سینی شربت رو دور تا دور گردوندم.
ادامه دارد...
✍️🏻یزدانفر
ویراستار: میم.صادقی
#فکرستان_خرد #بصیرت
═════🪜 ═════💡═════
همراه ما باشید در نردبام خرد🔻
https://eitaa.com/joinchat/2626683392C0b3715b501
بسوز یا بساب یا بساز... مسأله این است 🧐
#قسمت_دوم
...غرغرکنان به سمت حیاط رفتم و سینی شربت رو دور تا دور گرداندم.
حکیمه خانم گفت:
-الهی خیر ببینی عاطفه جون! گلوم خشک شده بود مادر.
اقدس خانم هیکل تپلش رو جابهجا کرد، شربت دوم رو هم یه نفس سر کشید و آه بلندی گفت:
-آخیش، الهی شکر!
وجیهه خانوم خندید و گفت:
-کاش این سبزیها هم به سرعت شربتها تموم میشدن😂
مامانم با دمپایی لنگهبهلنگه و لبهای به دندون گرفته، خودش رو رسوند:
-خدا مرررگم بده، همهتون اسیر شدین... شرمنده 🤦🏻♀
مامانبزرگم با دست چروکیدهاش، آخرین جعفری پاک شده از لشکر جعفریها رو انداخت توی لگن سبزیها:
- آذر جان مادر! شربت برای بچهها هم ببر، خسته شدن طفلیها بس که بدوبدو کردن.
مامان گفت:
-چشم
یه چشم غره هم به من رفت و زیر لب گفت:
-بگو دیگه...
بعد هم با سینی شربت از من دور شد.
گلوم رو صاف کردم:
-ببخشید، میشه من یه سؤال بپرسم؟
همه با روی خندون برگشتند سمت من، مادربزرگم هم زیر لب زمزمه کرد:
- بپرس مادرجون...
-تحقیق درسی دارم...
اِممم... در مورد اینه که یکی از ویژگیهای بارز یه خانم رو بنویسید 🥰
حکیمه خاتون خندید:
-مادر جان... بیا من بهت بگم. زن باید بساااز باشه، با هر شرایطی بتونه بسازه، هر چی شوهرش گفت بگه چشم؛ جامعه و محیط هم هر چی ازش خواست، همرنگ اونها بشه، خلاصه که ساز مخالف نزنه...
اقدس خانم از اونور گفت:
- اما به نظر من زن باید بسوز باشه، ببینه، زندگی کنه و دم نزنه. با داشته و نداشته شوهرش هم کنار بیاد؛ والسلام.
مجتبی پسر وجیهه خانم، توپش رو انداخته بود توی حیاط، اومد برش داره، یه بادی به غبغب انداخت و گفت:
- از نظر ما مردا، زن باید بمیر باشه...
هر چی که آقاشون گفت بگه چشم؛ حتی اگه گفت بمیر، بمیره...😎
وجیهه خانم ترههای توی دستش را انداخت درون تشت، ریزریز از پسرش نیشگون گرفت و گفت:
-آخه پدر صلواتی! به تو چه مررربوط، تو دهنت بوی شیر میده هنوز 😬🤦🏻♀
حبیبه خانم دستکشهای دستش را بالاتر کشید و گفت:
-عاطفه جان بنویس دخترم...
ادامه دارد...
✍️🏻یزدانفر
ویراستار: میم.صادقی
#فکرستان_خرد #بصیرت
═════🪜 ═════💡═════
همراه ما باشید در نردبام خرد🔻
https://eitaa.com/joinchat/2626683392C0b3715b501
بسوز یا بساب یا بساز... بالاخره کدام یک؟!🤔
#قسمت_سوم
-زن باید بساب باشه، زندگیاش بررررق بزنه، توی هر شرایطی. اونوقت ببین چه قرب و عزتی داره همه جا...😍
مغزم بین بشور، بساب، بساز، بسوز و بمیر داشت جولان میداد که مادربزرگم صدایش را صاف کرد و گفت:
-ببین ننه، زن باید بصیر باشه. توی هر جا و هر موقعیتی بدونه که وظیفهاش چیه و جایگاهش رو تشخیص بده؛ چه توی خونه و زندگی خودش، چه توی جامعه.
یه روزی وظیفه زن بچه داری و خونهنشینیه، یه روز معلمی یا هر شغل مناسب دیگهای.
یه روز باید بسوزه و بسازه با نداری شوهرش، همون چندرغازی رو که شوهرش میاره توی خونه پسانداز کنه، یه روز هم به جا و به موقع خرج خودش و زندگیاش کنه.
یه روز فقط وظیفه داره تمام شیش دونگ حواسش رو بده به زندگی خودش و بچههاش، یه روز هم باید دستگیر زندگی بقیه باشه.
یه روز باید توی خونه بشینه، مثل اون خانمایی که زمان کشف #حجاب هفت سال از خونهشون بیرون نرفتن تا چادر از سرشون نکشن، یه روز هم باید با همون چادر خیلی جاها بره و روشنگری کنه.
خلاصه اینکه مادر جان بنویس...
زن باید وظیفه شناس باشه،
زن باید بصیر باشه،
✨️مثل مادرمون حضرت زهرا (س)✨️
#فاطمیه
✍️🏻یزدانفر
ویراستار: میم.صادقی
#فکرستان_خرد #بصیرت
═════🪜 ═════💡═════
همراه ما باشید در نردبام خرد🔻
https://eitaa.com/joinchat/2626683392C0b3715b501