eitaa logo
حضرت نرجس (س)
106 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
1.2هزار ویدیو
76 فایل
باسلام این کانال جهت آگاهی رساندن و ارتقاع سطح اطلاعت فرهنگی مذهبی ، سیاسی و اطلاع رسانی راه اندازه شده است . وابسته به هیچ ارگان ،حزب و جناح خاصی نمیباشد مگر ولایت فقیه . ارتباط با ادمین کانال https://eitaa.com/Ea_Mahdi_Adrekni
مشاهده در ایتا
دانلود
خدایا در این ماه برای برپاداشتن امرت نیرومند ساز مرا، و شیرینی ذکرت را به من بچشان، و ادای شکرت را به من الهام فرما، و به نگهداری و پوششت نگاهم بدار، ‌ای بیناترین بینندگان. ♥️🌱 🤍https://eitaa.com/nargies
حجاب ترنم عطر یاس در فضای غبار آلوده دنیاست..🍃 https://eitaa.com/nargies
😊 اگرثواب زیاد میخواهید . اگر کلید را میخواهید. اگر دوست دارید حوریان بهشتی شما را در آغوش گرفته. اگر میخواهید در رحمت خدا به روی شما باز شود. 👇 👇 👇 👇 👇 را افطار دعوت کنید 😁👻 😂😂😂😂😂 ✍️✍️✍️✍️ 🌷🌹🌷🌹🌹🌹🌹 🌷🌹🌷🌹🌷🌹 افطاری دادن خیلی ثواب دارد. طبق روایات آزاد کردن یک بنده وهمچنین آمرزش تمام گناهان گذشته را دارد.👌 لکن باید دقت داشته باشیم که چنین ثواب بزرگی در مورد افطاری دادن به روزه دار است❗️ نه کسی که روزه نمیگیرد و اگر به کسی که نیست افطاری دهیم این مقدار ثواب را ندارد ⚖️ 🛍پس باید اولویت ما در افطاری دادن ،به داران و فقرا باشد نه اینکه ناکرده به افراد خاصی بدون اخلاص دهیم. https://eitaa.com/nargies
تحدیر_+جزء+چهارم+قرآن+کریم+.mp3
4.21M
تندخوانی جزء چهارم قرآن ڪریم هدیه به امام زمان عجل‌الله🌹 🕊 🌙 https://eitaa.com/nargies
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨ تحدیر (تند خوانی) قرآن کریم 🔸 با حجم کم🔸 دانلود جزء اول ahlevela.ir/tahdir/Joze01.mp3 دانلود جزء دوم ahlevela.ir/tahdir/Joze02.mp3 دانلود جزء سوم ahlevela.ir/tahdir/Joze03.mp3 دانلود جزء چهارم ahlevela.ir/tahdir/Joze04.mp3 دانلود جزء پنجم ahlevela.ir/tahdir/Joze05.mp3 دانلود جزء ششم ahlevela.ir/tahdir/Joze06.mp3 دانلود جزء هفتم ahlevela.ir/tahdir/Joze07.mp3 دانلود جزء هشتم ahlevela.ir/tahdir/Joze08.mp3 دانلود جزء نهم ahlevela.ir/tahdir/Joze09.mp3 دانلود جزء دهم ahlevela.ir/tahdir/Joze10.mp3 دانلود جزء یازدهم ahlevela.ir/tahdir/Joze11.mp3 دانلود جزء دوازدهم ahlevela.ir/tahdir/Joze12.mp3 دانلود جزء سیزدهم ahlevela.ir/tahdir/Joze13.mp3 دانلود جزء چهاردهم ahlevela.ir/tahdir/Joze14.mp3 دانلود جزء پانزدهم ahlevela.ir/tahdir/Joze15.mp3 دانلود جزء شانزدهم ahlevela.ir/tahdir/Joze16.mp3 دانلود جزء هفدهم ahlevela.ir/tahdir/Joze17.mp3 دانلود جزء هجدهم ahlevela.ir/tahdir/Joze18.mp3 دانلود جزء نوزدهم ahlevela.ir/tahdir/Joze19.mp3 دانلود جزء بیستم ahlevela.ir/tahdir/Joze20.mp3 دانلود جزء بیست و یکم ahlevela.ir/tahdir/Joze21.mp3 دانلود جزء بیست و دوم ahlevela.ir/tahdir/Joze22.mp3 دانلود جزء بیست و سوم ahlevela.ir/tahdir/Joze23.mp3 دانلود جزء بیست و چهارم ahlevela.ir/tahdir/Joze24.mp3 دانلود جزء بیست و پنجم ahlevela.ir/tahdir/Joze25.mp3 دانلود جزء بیست و ششم ahlevela.ir/tahdir/Joze26.mp3 دانلود جزء بیست و هفتم ahlevela.ir/tahdir/Joze27.mp3 دانلود جزء بیست و هشتم ahlevela.ir/tahdir/Joze28.mp3 دانلود جزء بیست و نهم ahlevela.ir/tahdir/Joze29.mp3 دانلود جزء سی ام ahlevela.ir/tahdir/Joze30.mp3 🔆 تحدیر روشی از تلاوت قرآن است که قاری در آن علی رغم رعایت کردن قواعد تجوید، از سرعت در خواندن نیز بهره می برد، از این رو در زمان یکسان نسبت به ترتیل و تحقیق تعداد آیات بیشتری تلاوت می شود. 🔆 حجم هرفایل: حدود ۴ مگابایت زمان تلاوت هر جزء: حدود ۳۵ دقیقه *التماس دعا* https://eitaa.com/nargies
7.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
موقع افطار دعا برای امام زمان عجل الله رو فراموش نکنیم . 🤎🎋 🤍 https://eitaa.com/nargies
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💞 📚 _همیشہ ترس از دست  دادنشو داشتم.... براے همیـݧ میترسیدم کہ اگہ بہ خوانوادم بگم مخالفت کنـݧ ولے رامیـݧ درک نمیکرد..... بهم میگفت دیگہ طاقت نداره.... دوس داره هرچہ زودتر منو بدست بیاره تا همیشہ و همہ جا باهم باشیم. _بهم میگفت کہ هر جور شده باید خوانوادمو راضے کنم چوݧ بدوݧ مـݧ نمیتونہ زندگے کنہ. چند وقت گذشت اصرار هاے رامیـݧ و حرفایے کہ میزد باعث شد جرأت  گفتـݧ قضیہ رامیـݧ و پیدا کنم. یہ روز کہ تو خونہ با ماماݧ تنها بودیم تصمیم گرفتم باهاش حرف بزنم. _رفتم آشپزخونہ دوتا چایے ریختم گذاشتم تو سینے از اوݧ پولکے هاے زعفرانے هم ک ماماݧ دوست داشت گذاشتم  و رفتم رومبل کناریش نشستم. _با تعجب گفت: بہ بہ اسماء خانم چہ عجب از اوݧ اتاقت دل کندے. _چایے هم ک آوردے چیزے شده❓❓چیزے میخواے❓❓ کنترل و برداشتم و تلوزیوݧ و روشـݧ کردم با بیخیالے لم دادم ب مبل و گفتم وااااا ایـݧ چہ حرفیہ ماماݧ چے قراره بشہ❓ ناراحتے برم تو اتاقم. ݧ _مادر کجا❓چرا ناراحت میشے تو ک همش اتاقتے اردلانم ک همش یا بیرونہ یا دانشگاه حالا باز داداشتو میبینیم ولے تو چے یا دائم تو اتاقتے  یا بیروݧ چیزے هم میگیم بهت مث الاݧ ناراحت میشے. پوفے کردم و گفتم  ماماݧ دوباره شروع نکـݧ. _ماماݧ هم دیگہ چیرے نگفت چند دیقہ بیـنموݧ با سکوت گذشت. ماماݧ مشغول دیدݧ تلویزیوݧ بود گفتم: _ماما❓❓ -بلہ❓❓ _میخوام یہ چیزے بهت بگم _خب بگو _آخہ.... _آخه چے❓❓ _هیچے بیخیال _ینے چے بگو ببینم چیشده جوݧ بہ لبم کردے. _راستش.راستش دوستم مینا بود یہ داداش داره _ماماݧ اخم کردو با جدیت گفت خب❓ _ازم خواستگارے کرده ماماݧ وایسا حرفامو گوش کـݧ بعد هرچے خواستے بگو گفتـݧ ایـݧ حرفا برام سختہ اما باید بگم اسمش رامیـنہ ۲۴سالشه و عکاسے میخونہ از نظر مالے هم وضعش خوبه منم هم _تو چے اسماء❓ سرمو انداختم پاییـݧ و گفتم  _دوسش دارم _ینے چے کہ دوسش دارے❓ تو الاݧ باید بہ فکر درست باشے حتما باهم بیروݧ هم رفتیـݧ میدونے اگہ بابات و اردلاݧ بفهمن چے میشہ‌❓❓❓ _اسماء تو معلوم هست دارے چیکار میکنے از جام بلند شدم و با عصبانیت گفتم چیہ چرا شلوغش میکنے ینے حق ندارم واسہ آیندم خودم تصمیم بگیرم❓ _اخہ دخترم اوݧ خوانواده بہ ما نمیخورن اصلا ایـݧ جور ازدواج ها آخر و عاقبت نداره تو الاݧ باید بہ فکر درست باشے ناسلامتے کنور دارے _ماماݧ بهانہ نیار چوݧ رامیـݧ و خانوادش مذهبے نیستن،چون مسفرتاشون مشهد و قم نیست چوݧ مثل شما انقد مذهبے نیستـݧ قبول نمیکنے یا چوݧ مثل اردلاݧ از صب تا شب تو بسیج نیست❓ _ایـنا چیہ میگے دختر❓خوانواده ها باید بہ هم بخور..... حرفشو قطع کردم با عصبانیت گفتم ماماݧ تو نمیتونے منو منصرف کنـے ینے هیچ کسے نمیتونہ مـݧ خودم براے خودم تصمیم میگیرم ب هیچ کسے مربوط نیست.. _سیلے ماماݧ باعث شد سکوت کنم دختره ے بے حیا خوب گوش کـݧ اسماء دیگہ ایـݧ حرفا رو ازت نمیشنوم فهمیدے بدوݧ ایـݧ کہ جوابشو بدم رفتم اتاق و در و محکم کوبیدم _بغضم گرفت رفتم جلوے آینہ دماغم داشت خوݧ میومد بغضم ترکید نمیدونم براے سیلے کہ خوردم داشتم گریہ میکردم یا بخاطر مخالفت ماماݧ انقد گریہ کردم کہ خوابم برد فردا که بیدارشدم دیدم ساعت ۱۲ ظهره و مـݧ خواب موندم. ماماݧ حتے براے شام هم بیدارم نکرده بود گوشیمو نگاه کردم 10 تا میسکال و پیام از رامیـݧ داشتم _بهش زنگ زدم تا صداشو شنیدم زدم زیر گریہ ازم پرسید چیشده❓ نمیتونستم جوابشو بدم گفت آماده شو تا نیم ساعت دیگہ میام سر خیابونتوݧ از اتاق رفتم بیروݧ هیچ کسے نبود ماماݧ برام یادداشت هم نذاشتہ بود رفتم دست و صورتم و شستم و آماده شدم انقد گریہ کرده بودم چشام پف کرده بود قرمز شده بود _رفتم سر خیابوݧ و منتظر رامیـݧ شدم ۵ دیقہ بعد رامیـݧ رسید.... ✍ ادامه دارد .... https://eitaa.com/nargies
💞 📚 _۵دقیقہ بعد رامین رسید... سوار ماشیـݧ شدم بدوݧ اینکہ حرفے بزنہ حرکت کرد. _نگاهش نمیکردم ب صندلے تکیہ داده بودم بیرونو نگاه میکردم همش صداے سیلے و حرفاے ماماݧ تو گوشم میپیچید باورم نمیشد. اوݧ مـݧ بودم کہ با ماماݧ اونطورے حرف زدم❓❓❓ واے کہ چقدر بد شده بودم _باصداے بوق ماشیـݧ بہ خودم اومدم رامیـݧ و نگاه کردم چهرش خیلے آشفتہ بود خستگے رو تو صورتش میدیدم چشماش قرمز بود مث ایـݧ کہ دیشب نخوابیده بود دستے بہ موهاش کشید وآهی ازتہ دل دلم آتیش گرفت آشوب بودم طاقت دیدݧ رامیـݧ و تو اوݧ وضعیت نداشتم _ناخودآگاه قطره اشکی از چشمام سرازیر شد رامیـݧ نگام کرد چشماش پراز اشک بود ولے با جدیت گفت: اسماء نبینم دیگہ اشک و تو چشمات اشکمو پاک کردم و گفتم:پس چرا خودت.... حرفمو قطع کرد و گفت بخاطر بیخوابے دیشبہ بیخوابے❓چرا❓ _آره نگرانت بودم خوابم نبرد جلوے یہ کافے شاپ نگہ داشت رفتیم داخل و نشستیم سرشو گذاشت رو میز و هیچے نگفت چند دیقہ گذشت سرشو آورد بالا نگاه کرد تو چشام و گفت: _اسماء نمیخواے حرف بزنے چرا میخوام خوب منتظرم رامیـݧ ماماݧ مخالفت کرد دیشب باهم بحثموݧ شد خیلے باهاش بد حرف زدم اونقدرے ک... اونقدرے ک چی اسماء❓ اونقدرے ک فقط با سیلے ساکتم کرد دیشب انقدر گریہ کردم ک خوابم برد و نفهمیدم زنگ زدے _پوفے کرد و گفت مردم از نگرانے اما حال خرابش بخاطر چیز دیگہ بود ترجیح دادم چیزے نگم و ازش نپرسم اون روز تا قبل از تاریکے هوا باهم بودیم همش بهم میگفت ک همه چے درست میشہ و غصہ نخورم چند بار دیگہ هم با ماماݧ حرف زدم اما هر بار بدتر از دفہ ے قبل بحثموݧ میشد و ماماݧ با قاطعیت مخالفت میکرد _اوݧ روز ها حالم بد بود دائم یا خواب بودم یا بیروݧ حال حوصلہ ے درس و مدرسہ هم نداشتم میل بہ غذا هم نداشتم خیلے ضعیف و لاغر شده بودم _روزهایے ک میگذشت تکرارے بود در حدے ک میشد پیش بینیش کرد رامیـݧ هم دست کمے از مـݧ نداشت ولے همچناݧ بر تصمیمش اصرار میکرد و حتے تو شرایطے ک داشتم باز ازم میخواست با خانوادم حرف بزنم اوایل دے بود امتحانات ترمم شروع شده بود یہ روز رامیـݧ بهم زنگ زد و گفت باید همو ببینیم  ولے نیومد دنبالم بهم گفت بیا هموݧ پارکے ک همیشہ میریم _تعجب کردم اولیـݧ دفہ بود کہ نیومد دنبالم لحنش هم خیلے جدے بود نگراݧ شدم سریع آماده شدم و رفتم رو نمیکت نشستہ بود خیلے داغوݧ بود... ✍ ادامه دارد .... https://eitaa.com/nargies
11.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نکنه عمرم‌کفاف‌دیدن تو رونمیده نکنه بمیرمو بگن که آقاشو ندیده😔 https://eitaa.com/nargies