eitaa logo
دختران زینبے
1.7هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
5.9هزار ویدیو
34 فایل
- بسم‌اللّٰھ🌿! بہه تجمع زینبیون خــوش‌اومـدے‌ خواهرم🌱✨🙂 متولد شده در:1401/10/27 https://harfeto.timefriend.net/17336720744540 لینک ناشناسمون مطلبی چیزی بگوشیم! لینک کانالمون: @nargsiip شـرایـط ↯ https://eitaa.com/zxbnsh ڪپے مطلب با ذکر صلوات ازاده
مشاهده در ایتا
دانلود
دختران زینبے
💢 #تنها_میان_داعش 🌹 #قسمت_پانزدهم 💠 در انتظار آغاز عملیات ۱۵ روز گذشت و خبری جز خمپاره‌های #داعش ن
💢 🌹 💠 در فضای تاریک و خاکی اتاق و با نور اندک موبایل، بلاخره حلیه را دیدم که با صورت روی زمین افتاده و یوسف زیر بدنش مانده بود. دیگر گریه‌های یوسف هم بی‌رمق شده و به‌نظرم نفسش بند آمده بود که موبایل از دستم افتاد و وحشتزده به سمت‌شان دویدم. 💠 زن‌عمو توان نداشت از جا بلند شود و چهار دست و پا به سمت حلیه می‌رفت. من زودتر رسیدم و همین که سر و شانه حلیه را از زمین بلند کردم زن‌عمو یوسف را از زیر بدنش بیرون کشید. چشمان حلیه بسته و نفس‌های یوسف به شماره افتاده بود و من نمی‌دانستم چه کنم. زن‌عمو میان گریه (سلام‌الله‌علیها) را صدا می‌زد و با بی‌قراری یوسف را تکان می‌داد تا بلاخره نفسش برگشت، اما حلیه همچنان بی‌هوش بود که نفس من برنمی‌گشت. 💠 زهرا نور گوشی را رو به حلیه نگه داشته بود و زینب می‌ترسید جلو بیاید. با هر دو دست شانه‌های حلیه را گرفته بودم و با گریه التماسش می‌کردم تا چشمانش را باز کند. صدای عمو می‌لرزید و با همان لحن لرزانش به من دلداری می‌داد :«نترس! یه مشت بزن به صورتش به حال میاد.» ولی آبی در خانه نبود که همین حرف عمو شد و ناله زن‌عمو را به بلند کرد. 💠 در میان سرسام مسلسل‌ها و طوفان توپخانه‌ای که بی‌امان شهر را می‌کوبید، آوای مغرب در آسمان پیچید و اولین روزه‌مان را با خاک و خمپاره افطار کردیم. نمی‌دانم چقدر طول کشید و ما چقدر بال بال زدیم تا بلاخره حلیه به حال آمد و پیش از هر حرفی سراغ یوسف را گرفت. 💠 هنوز نفسش به درستی بالا نیامده، دلش بی‌تاب طفلش بود و همین که یوسف را در آغوش کشید، دیدم از گوشه چشمانش باران می‌بارد و زیر لب به فدای یوسف می‌رود. عمو همه را گوشه آشپزخانه جمع کرد تا از شیشه و پنجره و موج دور باشیم، اما آتش‌بازی تازه شروع شده بود که رگبار گلوله هم به صدای خمپاره‌ها اضافه شد و تن‌مان را بیشتر می‌لرزاند. 💠 در این دو هفته هرازگاهی صدای انفجاری را می‌شنیدیم، اما امشب قیامت شده بود که بی‌وقفه تمام شهر را می‌کوبیدند. بعد از یک روز آن‌هم با سحری مختصری که حلیه خورده بود، شیرش خشک شده و با همان اندک آبی که مانده بود برای یوسف شیرخشک درست کردم. 💠 همین امروز زن‌عمو با آخرین ذخیره‌های آرد، نان پخته و افطار و سحری‌مان نان و شیره توت بود که عمو مدام با یک لقمه نان بازی می‌کرد تا سهم ما دخترها بیشتر شود. زن‌عمو هم ناخوشی ناشی از وحشت را بهانه کرد تا چیزی نخورَد و سهم نانش را برای حلیه گذاشت. اما گلوی من پیش عباس بود که نمی‌دانستم آبی برای دارد یا امشب هم با لب خشک سپری می‌کند. 💠 اصلاً با این باران آتشی که از سمت بر سر شهر می‌پاشید، در خاکریزها چه‌خبر بود و می‌ترسیدم امشب با گلویش روزه را افطار کند! از شارژ موبایلم چیزی نمانده و به خدا التماس می‌کردم تا خاموش نشده حیدر تماس بگیرد تا اینهمه وحشت را با قسمت کنم و قسمت نبود که پس از چند لحظه گوشی خاموش شد. 💠 آخرین گوشی خانه، گوشی من بود که این چند روز در مصرف باتری قناعت کرده بودم بلکه فرصت هم‌صحبتی‌ام با حیدر بیشتر شود که آن هم تمام شد و خانه در تاریکی محض فرو رفت. حالا دیگر نه از عباس خبری داشتیم و نه از حیدر که ما زن‌ها هر یک گوشه‌ای کِز کرده و بی‌صدا گریه می‌کردیم. 💠 در تاریکی خانه‌ای که از خاک پر شده بود، تعداد راکت‌ها و خمپاره‌هایی که شهر را می‌لرزاند از دست‌مان رفته و نمی‌دانستیم بعدی در کوچه است یا روی سر ما! عمو با صدای بلند سوره‌های کوتاه را می‌خواند، زن‌عمو با هر انفجار (روحی‌فداه) را صدا می‌زد و به‌جای نغمه مناجات ، با همین موج انفجار و کولاک گلوله نیت روزه ماه مبارک کردیم. 💠 آفتاب که بالا آمد تازه دیدیم خانه و حیاط زیر و رو شده است؛ پرده‌های زیبای خانه پاره شده و همه فرش از خرده‌های شیشه پوشیده شده بود. چند شاخه از درختان توت شکسته، کف حیاط از تکه های آجر و شیشه و شاخه پُر شده و همچنان ستون‌های دود از شهر بالا می‌رفت. 💠 تا ظهر هر لحظه هوا گرم‌تر می‌شد و تنور داغ‌تر و ما نه وسیله‌ای برای خنک کردن داشتیم و نه پناهی از حملات داعش. آتش داعشی‌ها طوری روی شهر بود که حلیه از دیدار عباس ناامید شد و من از وصال حیدر! می‌دانستم سدّ شکسته و داعش به شهر هجوم آورده است، اما نمی‌دانستم داغ عباس و ندیدن حیدر سخت‌تر است یا مصیبت ... ادامه دارد ... ↝‌@nargsiip
11.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👈 موشن گرافیک صحنه حق و باطل ۱ 👉 ⏱ مدت زمان کلیپ: ۲:۳۸ 💥 جذاب و دیدنی 💥 قابل تفکر پیرامون حق و باطل 💥 باید زمین بازی رو شناخت ... 💥 تو زمین کی بازی کنیم؟! 💥 خلقت حضرت آدم و جبهه حق و باطل 💥 داستان هارون و سامری ... 🌸 کاری از مؤسسه علمی فرهنگی تعبد ↝‌@nargsiip
11.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. سلاااااااام ولادت داریم چ ولادتی😍 مبارک همه ی جونای عزیــــــز... ما از خـــــــــــــدا عیدی میــــــــــــــخوایم یاالله 😁 ↝‌@nargsiip
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دختران زینبے
فقط اونجایی که ... آیت‌الله کوهستانی میگن : آنقدر"حضرت‌علی‌اکبر-ع"درقیامت شفاعت‌میکند که‌ نوبت‌ به ا
خدا کند که جوانان زحقّ جدا نشوند به صحبت بد و بدخواه مبتلا نشوند سر عقيده خود پاى فشارند چو کوه بسان کاه زهر باد جابجا نشوند روز جوان مبارک
5.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
- یل ِلیلاست در آغوش ِیل ِاُم ِبنین، - خانه‌ی حضرت ِارباب، قمر در قمر است . «🥺✨» @nargsiip
دختران زینبے
- یل ِلیلاست در آغوش ِیل ِاُم ِبنین، - خانه‌ی حضرت ِارباب، قمر در قمر است . #میلاد_حضرت_علی_اکبر #د
اي که ذکر هر لبی یا علی اکبر وقف دین و مکتبی یا علی اکبر اشبهُ النّاس نبی یا علی اکبر یا علی جان🤍
سبط نبوی شبیه طاها آمد پور علوی عزیز زهرا آمد جان حسن و عشق ابوالفضل حسین شهزاده "علی اکبر" لیلا آمد «🥺✨» @nargsiip
❬هرڪہ‌رفت‌ازدیدھ، مےگوینداَزدل‌مےرَوَد دِلبرمااَزنظردوراست‌ واَزدل‌دورنـیست...¡シ♥️❭ «🥺✨» @nargsiip
27.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عزیزم‌مهدی 🥲 حسین‌خیرالدین محمدعلوم محمداسداللهی پیشنهادویژه «🥺✨» @nargsiip