eitaa logo
دختران زینبے
1.7هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
5.7هزار ویدیو
34 فایل
- بسم‌اللّٰھ🌿! بہه تجمع زینبیون خــوش‌اومـدے‌ خواهرم🌱✨🙂 متولد شده در:1401/10/27 https://harfeto.timefriend.net/17336720744540 لینک ناشناسمون مطلبی چیزی بگوشیم! لینک کانالمون: @nargsiip شـرایـط ↯ https://eitaa.com/zxbnsh ڪپے مطلب با ذکر صلوات ازاده
مشاهده در ایتا
دانلود
دختران زینبے
💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_هفتاد‌ نمی توانستم جلوی اشکم را بگیرم .. مستأصل شده بودم و ف
💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 جمله آوینی را می خواند: ((شهادت لباس تک سایزیه که بایدتن ادم به اندازه اون دربیاد . هروقت به سایز این لباس تک سایز دراومدی،دپرواز می کنی، مطمئن باش‌!)) نمی خواست فضای رفتن را از دست بدهد. می گفت:((همه چی روبسپار دست خدا. پدرمادرخیر بچه شون رو می خوان. خدا که دیگه بنده هاش رو از پدر و مادرشون بیشتردوست داره!)) حاج اقا وحاج خانم حالشان را نمی فهمیدند..! باخودشان حرف می زدند ، گریه می کردند😭 آن قدر دستانم می لرزید که نمی توانستم امیرحسین را بغل کنم .. مدام می گفتم: ((خدایا خودت درست کن! اگه تو بخوای بایه اشاره کارا درست می شه!))😭 نگران خونریزی محمد حسین بودم. حالت تهوع عجیبی داشتم .. هی عق می زدم 😣 می دانم از استرس بود یاچیز دیگر .. حاج آقا دلداری ام می داد و می گفت: ((گفتن زخمش سطحیه! باهواپیما آوردنش فرودگاه . احتمالاباهم می رسیم بیمارستان!)) باورم شده بود.. سرم را به شیشه تکیه دادم. صورتم گر گرفته بود💔 می خواستم شیشه را بدهم پایین ، دستانم یاری نمی کرد.. چشمانم را بستم ، چیزی مثل شهاب از سرم رد شد .. انگار درچشمم لامپی روشن کردند .. یک نفر در سرم دم گرفت شبیه صدای محمدحسین: ((از حرم تا قتلگه زینب صدامی زد حسین/ دست وپا می زدحسین/ زینب صدا می زد حسین)) بغضم ترکید ..😭 می گفتم:((خدایا چرا این روضه اومده توی ذهنم!)) بی هوا یاد مادرم افتادم ، یاد رفتارش در این گونه مواقع .. یاد روضه خواندن هایش😭 هرموقع مسئله ای پیش می آمد ، برای خودش روضه می خواند.. ✨ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ↝‌@nargsiip 🍭⃟💌