به نظرم اینکه یه عدّه ریتمیک یه کاری رو اجرا میکنن و نسل به نسل این کار ادامه پیدا میکنه خیلی چیز جالبیه.
من دلم خواست این ریتم رو به هم بریزم.
هیچی دیگه خواستم بگم من کیک تولد رو امسال بر نگزیدم، من چای تولد رو برگزیدم. صرفاً نه برای اینکه مانور بدم رو چای. واقعاً علاقهمه.
من امسال شمع رو کیک رو فوت نمیکنم. چایی لبسوزم رو فوت میکنم.
در نهایت من نرگسم؛ بندهی تجربههای بانمکانه و نو
نرگِث
ء خب نه نرگس، روزها ثابتن و این آدمیزادها هستن که خلق شدن تو نوسان باشن. این روزم مثل مابقی روزا؛
به عنوان یکدانه بانوی تازه متولد باید بگم که این خانمی که من باشم چائیم رو فوت کردم، یه بوس سمت خدا فرستادم و در طول این ۳۶۵ روزی که داشتم هم آدم جالبی بودم. برای تشکّر از خودم در روزهای آتی حتماً( تاکید زیادم رو حتماً) بریز و بپاش میکنم. در حال حاضر رسماً لِول آپ شدم.
برنامهم برای سالی که در پیش دارم با محوریت چای اجباری کیک اختیاری هست.
نقطه سر خط.
5.22
در حالی که نون سیر و با نون لواش درست کردم حسنا گفت بعضی موقعها یه چیزائی میپزی آدم کپ میکنه؛ برو آشپز شو.
واقعاً بهترین تعریفی بود که تا حالا شنیدم.
رو به رو کتابخونه نشسته بودم داشتم آبغوره گیری میکردم.
چشمم افتاد به کتاب "من امیرالمؤمنین هستم". آقای امیرالمؤمنین شاهدی که.
شببخیر
در یکجا حتی نوشتن کارهای روتین روزانهام را خلاصه به ایضاً زدن کردم.
صبح، گریه، ناهار، گریه به مقدار کافی، شام، گریه.
در روزهای شنبه، یکشنبه، دوشنبه، سهشنبه، چهارشنبه، پنجشنبه، جمعه.
آدمیزاد بامزّه
خیلی جدّی دارم به هاتچاکلت زیر بارون فکر میکنم، جوری که انگار همهی جونم داره وا میده.
داریوش میخونه: "ولی افسوس، تو ز من خیلی دوری میدونم"
و من فقط میخوام همین الان تابستون تموم شه و دنیا یههو سوئیچ کنه رو پاییز.