••
.
- ایستگاهِ آخر -
امروز روزِ آخری بود که در سال تحصیلی به مدرسه میرفتم اما بچهها نمیدونستن!
چون در واقع قرار بود شنبه هفته دیگه روز آخرمون باشه اما برای اردوی خارجِ استانی که دانشگاه برامون چیده بود، از مدرسه مرخصی گرفتم.
دیشب برای خداحافظی، یک متن بلندبالا از مرور خاطرات و یادآوری فراز و فرودها و لحظات شیرین روزهای مدرسه و حِسّم نسبت به تک تک دانشآموزام نوشته بودم که براشون بخونم.
دل تو دلم نبود که چجوری بهشون بگم...
اولِ کلاس متنی که آماده کرده بودم، خوندم و واکنشهای خوبی ازشون دریافت کردم؛ کُلی کیف کردن.
بعد از امتحان گفتم بشینن توی میزاشون
بالاخره دل و زدم به دریا و شروع کردم:
"دخترا و پسرای عزیزم، از طرف دانشگاه قراره ما رو جایی ببرن برای همین، امروز روزِ آخری بود که به عنوان معلم بینِ شما بودم، از بودن در کنارِ شما لذت بردم امیدوارم که همیشه در زندگیتون موفق باشید"
این صحنه رو پیشبینی میکردم
همشون اشک تو چشماشون جمع شده بود، تا دیدم دخترای کلاسم شروع کردن به گریه کردن، تک تک دخترا رو بغل کردم
منم که صدبار تمرین کرده بودم گریم نگیره نتونستم جلوی خودمو بگیرم و اشکم درومد
پسرای کلاسمم که تا اون موقع ساکت نگاهم میکردن زدن زیرِ گریه
حالا همه گریه میکردن...!
هرجوری که بود خودمو کنترل کردم تا بتونم صحبت کنم: "بچهها گریه نکنید دیگه... دلم میخواد با روی شاد و خندههای همیشگیتون باهاتون خداحافظی کنم "
آخه این چه درخواستی بود که ازشون داشتم اونم موقعی که خودم اشک تو چشام حلقه زده بود!
"بهتون قول میدم یک روز دیگه توی تعطیلات بیام روستاتون و باهم بریم گردش و کُلی بهمون خوش بگذره..."
با خودم میگفتم کاش بهشون نمیگفتم
باز میگفتم نه خوب شد که گفتم چون رفتن، بدون خداحافظی که نمیشه.
زمان رفتن شد
با همکارا سوار ماشین شدیم و راه افتادیم.
"همیشه لحظات خداحافظی برام سخته"
اما میدونم هر آمدنی، رفتنی داره
و خوشحالم از اینکه امسال تجربهی قشنگِ بودن در کنارِ بچههای با محبتِ روستا رو داشتم و بین مردم مهربانِشون لحظات خوبی رو به خاطر سپردم.
من تنها، معلمشون نبودم مثل یک دوست در کنارشون بودم.
بعضی چیزا هیچوقت از یاد نمیرن...ممکنه در مرور زمان کمرنگ بشن اما همیشه یک اثری ازشون توی قلب و ذهن میمونه
⌝میدونم که امسال هیچوقت از خاطرم نمیره⌞
من که رهبردم
به گنجِ
حُسنِ
بیپایانِدوست
#دلنوشته
#معلم
.
•••
یادِ دانشآموزام افتادم
همیشه همینو میگفتن...حتی موقع خداحافظی
+ خانوم اجازه؟
- جانم
+ خداحافظ...
#معلم
••
.
بهترین #معلم دنیا هم که باشم،
چه سود؟!
وقتی نمی توانم
"دوست داشتن" را به تو بیاموزم...
#ارسالی_شما 🌱
.
•••
یک دانشآموز دارم، از وقتی تعطیل شدیم هر روز بهم پیام میده....حالمو میپرسه.
یه مدت بود که خبری ازش نشد.
بعدش اومده میگه:
خانوم ببخشید که به یاد شما نبودم گوشیم خراب شده بود یک هفته طول کشید که درست بشه...
حرفِ دلم اون لحظه:
-الهی بگردم برای قلبِ مهربونت عزیزِ من
#ازقشنگیهایشغلم
#معلم
•📸۱۴۰۲/۷/۲۶•
.
از داستانای فسقلیام:
مثلا حواست نیست، میان از خوراکیاشون توی کیفت میریزن..(:🤍
بعد از خندههای ریزشون متوجه میشی کارِ کی بوده...
در نهایتِ معصومیت به معنای عشق
#معلم
.
•••