eitaa logo
✅ محسن ناصحی
818 دنبال‌کننده
161 عکس
101 ویدیو
2 فایل
شعر آیینی
مشاهده در ایتا
دانلود
قلم برمی داری هوایی میشم داری باز یه رنگین کمون می کشی من اون هفتِ کوچیکِ نقّاشیتم که داری براش آسمون می کشی من و از خودم می کَنی و به جاش میچسبونی رو سینه ی کاشیات شدم مثل اون بچه آهویی که کشیدی پاهاش و تو نقّاشیات یه جایی از این صفحه جای منه همون جا که صحن عتیق تو اِ یه عمری میام و حسودیم شده که اون بچه آهو رفیق تو اِ دارم پاک میشم من از دفترت خودت کاری کن تا از اینجا نرم بزار سنگ صحنت بشم مهربون بمونم همینجا کنار حرم چقد دفترت آینه کاری شده چقد بِت میاد رنگ ایوون طلا دلم تیکه تیکه س بچسبون من و کنار یکی از همون آینه ها نه کفتر نه آهو نه کاشی نه سنگ گمونم مُقّوا باشم بهتره میشم جلد دفترچه ی بچه ها که تو دفتراشون پر از کفتره. t.me/nasehi_mohsen sapp.ir/nasehi_mohsen eitta.com/nasehi_mohsen
خواب دیدم که مرده ام ، دیدم مَلَکی بود و گفت : من ربُّک ؟ گفتم الله گفت آری ای مسافر ! چه قبله ای داری ؟ مکث کردم نگاه سردی کرد گفت آیا جواب می دانی؟ کافری؟ گبر یا مسلمانی ؟ گفتم آری که من مسلمانم قبله ام کعبه است می دانم پنج نوبت نماز می خوانم البته حج به جا نیاوردم گفت آیا اسیر تردیدی؟ علتش چیست؟ ترسیدی؟ باز گفتم که قبله ی سنگی قسمت حج مستطیعان بود روزی مردمان ثروتمند کعبه را دیدن از امیران بود کعبه کِی روزی فقیران بود؟ کعبه ی من ولی در ایران بود حج من گوشه‌ی خراسان بود از همان روز اول خلقت صاحبِ خانه حال من را دید تا رها باشم از شک و تردید رحم آورد مهربانی کرد جان من داشت می پژمرد قبله اش را جنوب غربی برد قبله ای را قرینه با آن ساخت بار دیگر مرا مسلمان ساخت رو به سمت شمال شرقی کرد قبله گاهی برای ایران ساخت کعبه در مکه بود اما باز کنج ایران ما خراسان ساخت تا نگاه رضا به ما افتاد یک نگاهش هزار سلمان ساخت منِ در آرزوی حج مانده تا دم مرگ محترم بودم با رضا حاجی حرم بودم با رضا شاد با رضا خوشحال با رضا بیخیال غم بودم ای مَلَک ! دست از سرم بردار حال من را به حال خود بگذار در لحد من اگر پر از آهم علت این است : دیده بر راهم ای مَلَک ! بوی یار می آید دور شو آن نگار می آید وعده داده سه بار می آید هرچه من گفتم از توهُّم نیست قول او مثل قول مردم نیست ای مَلَک ! دور شو ، مراد آمد دلبر من ، ابا الجواد آمد
تازه شد خبر ، خبر جدید شد چیست ؟ خادم الرضا شهید شد کوله بار بسته یار ، عازم است کیست این ؟ رفیق حاج قاسم است کیست این ؟ چقدر کربلایی است باز هم شهید ، یک رجایی است کیست این شهید یا رضا به لب ؟ جان او رسید با رضا به لب کیست این که نام او سرآمد است ؟ مقصدش رواق‌های مشهد است پله زد به آسمان قدم قدم باز شد به روی او در حرم راه را نرفت ، راه را دوید شد کبوتر و به آسمان پرید باز هم خبر ، خبر جدید نیست کشور رضا که بی شهید نیست
در را ندیدم اینجا یکبار بسته باشد سلطان تویی محال است دربار بسته باشد یوسف تویی منم آن پیر کلاف در دست ای وای اگر بیایم بازار بسته باشد باب الجواد بود و خیل گدا دم در این در نشد که روی زوّار بسته باشد مشکل گشا تویی پس سمت خودت می آید هرکس گره به کارش بسیار بسته باشد وا شد دخیل هرکس ، رفت از کنارت آقا من هم دخیل بستم بگذار بسته باشد بین گناه هایم محبوسم و گرفتار مثل کسی که دورش دیوار بسته باشد نور تو را چگونه از گنبدت بگیرد آیینه ای که رویش زنگار بسته باشد در اولین شب قبر چشمم به وعده توست چشمم مباد وقت دیدار بسته باشد نوکر نبودم اما گردن بگیر من را راضی نشو که دستم در نار بسته باشد