ایةالله بهجت (ره) ایةالله مجتهدی (ره)
📚 #تنها_میان_داعش ✍🏻 نویسنده : #فاطمه_ولی_نژاد ❤️ #قسمت_سی_ام 💠 خبر کوتاه بود و خاطره خمپاره دقا
📚 #تنها_میان_داعش
✍🏻 نویسنده : #فاطمه_ولی_نژاد
❤️ #قسمت_سی_یکم
💠 تمام تن و بدنم در هم شکست، وحشتزده چرخیدم و از آنچه دیدم سقف اتاق بر سرم کوبیده شد. عدنان کنار دیوار روی زمین نشسته بود، یک دستش از شانه غرق خون و با دست دیگرش اسلحه را سمتم نشانه رفته بود.
صورت سبزه و لاغرش در تاریکی اتاق از شدت عرق برق میزد و با چشمانی #شیطانی به رویم میخندید. دیگر نه کابوسی بود که امید بیداری بکشم و نه حیدری که نجاتم دهد، خارج از شهر در این دشت با عدنان در یک خانه گرفتار شده و صدایم به کسی نمیرسید.
💠 پاهایم سُست شده بود و فقط میخواستم فرار کنم که با همان سُستی به سمت در دویدم و رگبار #گلوله جیغم را در گلو خفه کرد.
مسیرم را تا مقابل در به گلوله بست تا جرأت نکنم قدمی دیگر بردارم و من از وحشت فقط جیغ میزدم. دوباره گلنگدن را کشید، اسلحه را به سمتم گرفت و با صدایی خفه #تهدیدم کرد :«یه بار دیگه جیغ بزنی میکُشمت!»
💠 از نگاه نحسش نجاست میچکید و میدیدم برای تصاحبم لَهلَه میزند که نفسم بند آمد. قدمهایم را روی زمین عقب میکشیدم تا فرار کنم و در این #زندان راه فراری نبود که پشتم به دیوار خورد و قلبم از تپش افتاد.
از درماندگیام لذت میبرد و رمقی برای حرکت نداشت که تکیه به دیوار به #اشکم خندید و طعنه زد :«خیلی برا نجات پسرعموت عجله داشتی! فکر نمیکردم انقدر زود برسی!»
💠 با همان دست زخمیاش به زحمت موبایل حیدر را از جیبش درآورد و سادگیام را به رخم کشید :«با #غنیمت پسرعموت کاری کردم که خودت بیای پیشم!»
پشتم به دیوار مانده و دیگر نفسی برایم نمانده بود که لیز خوردم و روی زمین زانو زدم. میدید تمام تنم از #ترس میلرزد و حتی صدای به هم خوردن دندانهایم را میشنید که با صدای بلند خندید و اشکم را به ریشخند گرفت :«پس پسرعموت کجاست بیاد نجاتت بده؟»
💠 به هوای حضور حیدر اینهمه وحشت را تحمل کرده بودم و حالا در دهان این #بعثی بودم که نگاهم از پا در آمد و او با خندهای چندشآور خبر داد :«زیادی اومدی جلو! دیگه تا خط #داعش راهی نیس!»
همانطور که روی زمین بود، بدن کثیفش را کمی جلوتر کشید و میدیدم میخواهد به سمتم بیاید که رعشه گرفتم، حتی گردن و گلویم طوری میلرزید که نفسم به زحمت بالا میآمد و دیگر بین من و #مرگ فاصلهای نبود.
💠 دسته اسلحه را روی زمین عصا میکرد تا بتواند خودش را جلو بکشد و دوباره به سمتم نشانه میرفت تا تکان نخورم.
همانطور که جلو میآمد، با نگاه #جهنمیاش بدن لرزانم را تماشا میکرد و چشمش به ساکم افتاد که سر به سر حال خرابم گذاشت :«واسه پسرعموت چی اوردی؟» و با همان جانی که به تنش نمانده بود، به چنگ آوردن این غنیمت قیمتی مستش کرده بود که دوباره خندید و مسخره کرد :«مگه تو #آمرلی چیزی هم پیدا میشه؟»
💠 صورت تیرهاش از شدت خونریزی زرد شده بود، سفیدی چشمان زشتش به سرخی میزد و نگاه هیزش در صورتم فرو میرفت. دیگر به یک قدمیام رسیده بود، بوی تعفن لباسش حالم را به هم زد و نمیدانستم چرا مرگم نمیرسد که مستقیم نگاهم کرد و حرفی زد که دنیا روی سرم خراب شد :«پسرعموت رو خودم #سر بریدم!»
احساس کردم #حنجرهام بریده شد که نفسهایم به خسخس افتاد و دیگر نه نفس که جانم از گلو بالا آمد. اسلحه را رو به صورتم گرفت و خواست دست زخمیاش را به سمتم بلند کند که از درد سرشانه صورتش در هم رفت و عربده کشید.
💠 چشمان ریزش را روی هم فشار میداد و کابوس سر بریده حیدر دوباره در برابر چشمانم جان گرفته بود که دستم را داخل ساک بردم. من با حیدر عهد بسته بودم #مقاوم باشم، ولی دیگر حیدری در میان نبود و باید اسیر هوس این بعثی میشدم که نارنجک را با دستم لمس کردم.
عباس برای چنین روزی این #نارنجک را به من سپرد و ضامنش را نشانم داده بود که صدای انفجاری تنم را تکان داد. عدنان وحشتزده روی کمرش چرخید تا ببیند چه خبر شده و من از فرصت پیش آمده نارنجک را از ساک بیرون کشیدم.
💠 انگار باران #خمپاره و گلوله بر سر منطقه میبارید که زمین زیر پایمان میجوشید و در و دیوار خانه به شدت میلرزید. عدنان مسیرِ آمده را دوباره روی زمین خزید تا خودش را به در برساند و ببیند چه خبر شده و باز در هر قدم به سمتم میچرخید و با اسلحه تهدیدم میکرد تکان نخورم.
چشمان پریشان عباس یادم آمد، لحن نگران حیدر و دلشورههای عمو، #غیرتشان برای من میتپید و حالا همه #شهید شده بودند که انگشتم به سمت ضامن نارنجک رفت و زیر لب اشهدم را خواندم
❌کپی رمان بی اجازه ممنوع❌
🔅سلامتی #امام_زمان (عج)صلوات🔅
•┈┈••✾❀🌺❀✾••┈┈•
🔅نسیـــم بهشـــت
🔅 @nasemebehesht
هدایت شده از ▫
🌷🍃
•• گوشھ گیـراڹ
زود در دلها تصرف مۍڪنند...
بیشتَر دِل مۍبَرَد خالۍ ڪھ بَر
ڪُنجِ لب است...
•🌱• #کرونا #کتاب #مطالعه
•🌱•[ #اللھمعجݪلولیڪالفࢪج ]
🌷🍃
هدایت شده از ▫
💢 دوستی می گفت؛ بچه که بودم، یه جوجـ🐤ـه داشتم. خیلی دوستش داشتم.
🐥 یه روز گرفتمش جلو صورتم باهاش حرف بزنم که یهو نوک زد توی چشمم.
😩 خیلی دردم اومد.
😠 تو عالم بچگی کلی بهش ناسزا گفتم.
➖اما الان میفهمم که تقصیر اون نبود! تقصیر خودم بود!!!
⬅️ هر وقت کسی که #شعور و #فهم درستی نداره رو به خودت نزدیک کنی حتما بهت آسیب میزنه..!
👈 این یه قـانـونـه...👉
#اخلاقی #مطالعه # گکتاب
#حکایت آموزنده
✨﷽✨
✅حكمت های خدا
✍حضرت موسی عليه السلام فقيری را ديد كه ازشدت تهيدستی، برهنه روی ريگبيابان خوابيده. چون نزديك آمد او عـرض كرد : ای موسی ! دعا كن تا خداوند معاش اندكی به من بدهد كه از بی تابی، جانم به لب رسيده است.
حضـرت بـرای او دعا كـرد و از آنجا برای مناجات به كوه طور رفت . چند روز بعد ، حضرت موسی عليه السلام از همان مسير باز میگشت ديد همان فقير را دستگير كردند و جمعيتی هم اجتماع نموده انـد، پرسيد: چه حادثه ای رخ داده است؟
گفتند: تا به حال پولی نداشت، تازگی مالی بـدست آورده و شراب خورده و عربده و جنگجويی نمـوده و شخصی را كشتـه. اكنون اورا دستگير كردهاند تا به عنوان قصاص ، اعدام كنند
خداوند در قرآن می فرمايد: اگر خدا رزق را برای بنـدگانش وسعت بخشد، در زمـين طغيان و ستـم میكنند. ولو بسط الله الرزق لعباده فیالارض. آیه ۲۷ سوره مبارکه شوری. پس حضرت موسی عليـه السلام به حكمت الهی اقرار واز خواهش خود استغفار نمود
📚 حكايت های گلستان ،ص ۱۶۱
•🌱• #کرونا #کتاب #مطالعه
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
‼️ سه بلا در سه هنگام
🌸 پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله وسلم) میفرمایند:
🔸 هنگامی که مردم دسته جمعی گناه کنند خداوند بلایی فراگیر و همگانی بر ایشان نازل فرماید تا متنبه شوند و توبه کنند
🔸 هنگامی که امربه معروف و همچنین نهی از منکر فراموش و ترک شود خداوند آن قوم را خانه نشین میکند
🔸 و هنگامی که یاد خدا از دلهای بندگان بیرون رود، خداوند ترس از مرگ را بین آنها زیاد کند تا دیگر روی خوشی دنیا را نبینند
📚 #اصول_کافےجلد۴
🌸 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
•🌱• #کرونا #کتاب #مطالعه
✨🌺✨🌺✨
✨وَمَن يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لَا بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِندَ رَبِّهِ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْكَافِرُون✨َ
🔶 هر کس با خدا معبود دیگری بخواند، هیچ برهانی بر چنین شرکی ندارد،
🔹 پس جز این نیست که حسابش نزد پروردگارش محفوظ است
🔷 و مسلماً ناسپاسان رستگار نميشوند.
✨ سوره مومنون 🌺 آیه 117 ✨
.
.
•| #پاےدرسدل |•
اگر دست خودت را نگیری و
مواظب خودت نباشی ؛ در شلوغیهای زندگی
خودت را گم خواهی کرد بھ حدی کھ دیگر صدای گریهۍ گمشدهۍ خودت راهم نخواهی شنید...!
و کمکم دیگر بھ دنبال خودت هم نخواهی گشت!
و دچار آلزایمر خود فراموشی میشوی...!!
#استادپناهیان
•🌱• #کرونا #کتاب #مطالعه
هدایت شده از ▫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 آیت الله فاطمی نیا:
هرکس در روی زمین درحال راه
رفتن است به صدقه سرحضرت
زهـــــرا سلام الله علیها است
هرکجا هستےسر سفره حضرت
زهـــرا (س) هستـــے...
□○پاداش درود فرستادن بر فاطمه سلام الله علیها...
◾️ پیغمبر_اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به فاطمه سلام الله علیها فرمودند:
◾️«مَن صَلّی عَلَیْکِ غَفَرَ اللهُ لَهُ وَ اَلحَقَهُ بِی حَیْثُ کُنْتُ مِنَ الْجَنَّةِ» "
◾️ای فاطمه! هر که بر تو صلوات فرستد؛ خدای متعال همهی گناهان او را، بدون استثناء، میبخشد و هر جا که من در بهشت باشم؛ خدا او را در بهشت به من ملحق میکند.
☑️و این صلوات چقدر زیباست:
«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلیٰ فاطِمَةَ و اَبِیها وَ بَعْلِها وَ بَنِیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ»
📚 بحارالانوار جلد 43 ص55
باد پاییزی اگر برگ خزان را می برد🍂
مهر زهرا هم گناه شیعیان را می برد..
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند:
تلاوت کننده سوره حدید و واقعه و الرحمن در آسمانها و زمین اهل بهشت خوانده می شوند. ..
📚کنزالعمال ج ۱ ، ص۵۸۲
•🌱• #کرونا #کتاب #مطالعه
مردی خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله رسید و عرض کرد آیا به من اجازه میدهید که آرزوی مرگ بکنم؟
✅حضرت فرمود: مرگ چیزی است که چاره ای از آن نیست و مسافرتی است طولانی که سزاوار است برای کسی که بخواهد به این سفر برود ده هدیه با خود ببرد.(ایا هدایا را اماده کردی)
✅پرسید آن هدایا کدامند؟
رسول اکرم صلی الله علیه وآله فرمود:
۱- هدیه عزرائیل
۲- هدیه قبر
۳- هدیه نکیر و منکر
۴- هدیه میزان
۵- هدیه پل صراط
۶- هدیه مالک (خزانه دار جهنم)
۷- هدیه رضوان (خزانه دار بهشت)
۸- هدیه پیامبر
۹- هدیه جبرئیل
۱۰- و هدیه خداوند متعال
🌱اما هدیه عزائیل چهار چیزاست :
۱. رضایت حق داران.
۲. قضای نمازها.
۳. اشتیاق به خداوند.
۴.آرزوی مرگ.
🌱اما هدیه قبر چهار چیزاست :
۱. ترک سخن چینی.
۲. استبراء.
۳. تلاوت قرآن.
۴. نماز شب.
🌱اما هدیه نکیر و منکر چهار چیزاست :
۱. راستگویی.
۲. ترک غیبت.
۳. حق گویی.
۴. تواضع در برابر همه
🌱اما هدیه میزان چهار چیزاست :
۱. فرو خوردن خشم.
۲. تقوای راستین.
۳. رفتن به سوی جماعت.
۴. دعوت به سوی آمرزش الهی
🌱اما هدیه صراط چهار چیزاست :
۱. اخلاص عمل.
۲. زیاد به یاد خدا بودن.
۳. خوش اخلاقی.
۴. تحمل کردن آزار دیگران
🌱اما هدیه مالک(خزانه دار جهنم) چهار چیزاست :
۱. گریه از ترس خداوند.
۲. صدقه مخفی.
۳.ترک گناهان.
۴.خوش رفتاری با پدر و مادر
🌱اما هدیه رضوان(خزانه دار بهشت) چهار چیزاست :
۱. صبر در ناملایمات.
۲. شکر بر نعمت.
۳.انفاق مال در راه اطاعت خداوند.
۴.رعایت امانت در مال وقفی
🌱اما هدیه رسول اکرم(ص) چهار چیزاست :
۱. دوست داشتن او.
۲. پیروی از سنت او.
۳. دوست داشتن اهل بیت او.
۴. زبان را از بدی ها حفظ کردن
🌱 اما هدیه جبرئیل چهار چیزاست :
۱. کم حرف زدن.
۲.کم خوردن.
۳. کم خوابیدن.
۴. مداومت بر حمد
🌱اما هدیه خداوند متعال چهار چیزاست :
۱. امر به نیکی.
۲. نهی از بدی.
۳. نصیحت و خیر خواهی برای مردم.
۴.و مهربانی کردن با همه
🍃 این سخنان را با نیت خالص و جهت رضای الله ، پخش کن.
🍃چراکه هر کس بر آن عمل نموده و به نسل های آینده برسد
🍃 إن شاءالله ، اجرش به تو خواهد رسید.
✅باذکر صلوات شروع کنید
📚 کتاب المواعظ العدديه
••✾🌻🍂🌻✾•
#تلنگر
🙄🤔 فرض کنید دختر یک خانوادهٔ ثروتمندی هستید در تبریز .
👌 با یک طلبه ساده ازدواج میکنید و بخاطر ادامه تحصیل همین طلبهٔ ساده راهی نجف میشوید.
🌞 گرما و غربت شهر نجف را در نظر بگیرید!
❗️ خدا به شما فرزندی میدهد. بعد این فرزند می میرد ! بعد دوباره فرزند میدهد، دوباره در همان بچگی می میرد ! دوباره فرزند میدهد دوباره…!! 😔
این درحالیست که فقر گریبان تان را گرفته. در حدی که یکی یکی، اسباب خانه را میفروشید. حتی #کتاب و رختخواب را !!!….❗️
🔸همسر #علامه_طباطبایی همیشه مرا به فکر میبرد. 🤔
👌 علامه درباره ایشان گفته بودند:
” من نوشتن المیزان را مدیون ایشانم” !!
یا
“اگر صبر حیرت انگیز همسرم نبود من نمیتوانستم ادامهٔ تحصیل بدهم” !!
👌 صبر حیرت انگیز .. نوشتن المیزان… !
☝️علامه نه تعارف داشته و نه اغراق میکند.
👈 علامه در جایی فرموده بودند:
“ایشان وقتی در قم رو به حضرت معصومه سلام میدادند، من جواب خانوم را میشنیدم! و همچین هنگامی که زیارت عاشورا میخواندند، من جواب سلام امام حسین(ع) را میشنیدم!”
🔸همیشه به جایگاه او حسرت میخورم!
🤔 با خودم فکر میکنم وقتی که داشته خانه را جارو میزده ، یا وقتی برای علامه چایی میریخته ، میدانسته در آسمان ها آنقدر معروف است؟ ❓
میدانسته در پرورش یک مرد بزرگ، آنقدر موثر است؟ ❓
🙏 کاش کتابی از زندگینامه اش چاپ شده بود. کاش برای ما کلاس آموزشی میگذاشت .
کلاس اخلاق.
کلاس اخلاص.
کلاس مدیریت زندگی در شرایط بحرانی.
کلاس چگونه از همسر خود علامه طباطبایی بسازیم؟
کلاس چگونه بدون قلم بدست گرفتن ، تفسیر المیزان بنویسیم؟
کلاس چگونه مهم باشیم اما مشهور نه؟
کلاس چگونه توانستم در اهداف والای همسرم، او را در بدترین شرایط یاری دهم؟
کلاس…
🔸همه ی این ها چند واحد میشود؟🤔
چقدر واحد پاس نکرده دارم! ❗️
✍ربابه حسینی
با ویرایش
هدایت شده از ▫
#جانم_فدای_رهبرم🍃💖
قبل از تو دلم گلی که نيکوست نداشت
همچون تو پدر که فاطمی خوست نداشت
از بس که تو ماهی پدرم "سید علی"
والله نمی شود تو را دوست نداشت😊
#اللهم_عجلـــ_لولیڪ_الفرجـ 🤲
•🌱• #کرونا #کتاب #مطالعه
#دعای_رفع_فقر_و_تنگدستی
✅ در حدیث معتبر از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله منقول است که هر که #فقر بسیار بر او زور آورد، بسیار بگوید:
«لاحَولَ ولا قُوّةَ الا بِالله»
بدرستی که این کلمه گنجی است از گنجهای بهشت و در آن شفای هفتاد و دو درد هست که کمتر از آنها اندوه است.(۱)
✅ پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: هر که نعمت پیاپی دارد بسیار بگوید: «الحَمْدُلِله رَبِّ العالَمیٖن» و هر که #فقر بر او پاید باید بسیار بگوید :
«لاحَولَ ولا قُوّةَ الا بِالله اَلعلیِّ العَظیم»
که آن یکی از گنجهای بهشت است و درمان هفتاد و دو نوع بلا است که کمتر آن اندوه است.(۲)
📚منبع:
۱- حلیةالمتقین ص۲۴۵
۲- امالی شیخ صدوق ، حدیث۱۳
◻مرحوم آية اللّه شیخ محمد كوهستانى(ره) در اين اواخر عمر بسيار نگران آخرتش بود، با همه زهد و ورع، خود را دست خالى مىديد.
.
◻از اين رو هرگاه برخى از شاگردان او از قبيل شهيد هاشمىنژاد و ديگر فضلا كه از مشهد به حضورشان مىرسيدند.
.
◻مىفرمود: سلام مرا به امام رضا علیه السلام برسانيد و بگوييد:
.
◻محمد دارد مىآيد، ولى با دست خالى.
.
◾تصویر رنگی شده از آیت الله شیخ محمد کوهستانی رضوان الله تعالی علیه
ایةالله بهجت (ره) ایةالله مجتهدی (ره)
📚 #تنها_میان_داعش ✍🏻 نویسنده : #فاطمه_ولی_نژاد ❤️ #قسمت_سی_یکم 💠 تمام تن و بدنم در هم شکست، وحشت
📚 #تنها_میان_داعش
✍🏻 نویسنده : #فاطمه_ولی_نژاد
❤️ #قسمت_سی_دوم
💠 چشمانم را بستم و با همین چشم بسته، #سر بریده حیدر را میدیدم که دستم روی ضامن لرزید و فریاد عدنان پلکم را پاره کرد. خودش را روی زمین میکشید و با چشمانی که از عصبانیت آتش گرفته بود، داد و بیداد میکرد :«برو اون پشت! زود باش!»
دوباره اسلحه را به سمتم گرفته بود، فرصت انفجار #نارنجک از دستم رفته و نمیفهمیدم چه شده که اینهمه وحشت کرده است. از شدت خونریزی جانش تمام شده و حتی نمیتوانست چند قدم مانده خودش را به سمتم بکشد که با تهدیدِ اسلحه سرم فریاد زد :«برو پشت اون بشکهها! نمیخوام تو رو با این بیپدرها تقسیم کنم!»
💠 قدمهایم قوت نداشت، دیوارهای سیمانی خانه هر لحظه از موج انفجار میلرزید، همهمهای را از بیرون خانه میشنیدم و از حرف تقسیم غنائم میفهمیدم #داعشیها به خانه نزدیک میشوند و عدنان این دختر زیبای #شیعه را تنها برای خود میخواهد.
نارنجک را با هر دو دستم پنهان کرده بودم و عدنان امانم نمیداد که گلنگدن را کشید و نعره زد :«میری یا بزنم؟» و دیوار کنار سرم را با گلولهای کوبید که از ترس خودم را روی زمین انداختم و او همچنان وحشیانه #تهدیدم میکرد تا پنهان شوم.
💠 کنج اتاق چند بشکه خالی آب بود و باید فرار میکردم که بدن لرزانم را روی زمین میکشیدم تا پشت بشکهها رسیدم و هنوز کامل مخفی نشده، صدای باز شدن در را شنیدم.
ساکم هنوز کنار دیوار مانده و میترسیدم از همان ساک به حضورم پی ببرند و اگر چنین میشد، فقط این نارنجک میتوانست نجاتم دهد.
💠 با یک دست نارنجک و با دست دیگر دهانم را محکم گرفته بودم تا صدای نفسهای #وحشتزدهام را نشنوند و شنیدم عدنان ناله زد :«از دیشب که زخمی شدم خودم رو کشوندم اینجا تا شماها بیاید کمکم!» و صدایی غریبه میآمد که با زبانی مضطرب خبر داد :«دارن میرسن، باید عقب بکشیم!»
انگار از حمله نیروهای مردمی وحشت کرده بودند که از میان بشکهها نگاه کردم و دیدم دو نفر بالای سر عدنان ایستاده و یکی #خنجری دستش بود. عدنان اسلحهاش را زمین گذاشته، به شلوار رفیقش چنگ انداخته و التماسش میکرد تا او را هم با خود ببرند.
💠 یعنی ارتش و نیروهای مردمی بهقدری نزدیک بودند که دیگر عدنان از خیال من گذشته و فقط میخواست جان #جهنمیاش را نجات دهد؟ هنوز هول بریدن سر حیدر به حنجرم مانده و دیگر از این زندگی بریده بودم که تنها به بهای #نجابتم از خدا میخواستم نجاتم دهد.
در دلم دامن #حضرت_زهرا (سلاماللهعلیها) را گرفته و با رؤیای رسیدن نیروهای مردمی همچنان از ترس میلرزیدم که دیدم یکی عدنان را با صورت به زمین کوبید و دیگری روی کمرش چمباته زد.
💠 عدنان مثل حیوانی زوزه میکشید، #ذلیلانه دست و پا میزد و من از ترس در حال جان کندن بودم که دیدم در یک لحظه سر عدنان را با خنجرش برید و از حجم خونی که پاشید، حالم زیر و رو شد. تمام تنم از ترس میتپید و بدنم طوری یخ کرده بود که انگار دیگر خونی در رگهایم نبود.
موی عدنان در چنگ همپیالهاش مانده و نعش نحسش نقش زمین بود و #داعشیها دیگر کاری در این خانه نداشتند که رفتند و سر عدنان را هم با خودشان بردند.
💠 حالا در این اتاق سیمانی من با جنازه بیسر عدنان تنها بودم که چشمانم از وحشت خشکشان زده و حس میکردم بشکهها از تکانهای بدنم به لرزه افتادهاند.
رگبار گلوله همچنان در گوشم بود و چشمم به عدنانی که دیگر به #دوزخ رفته و هنوز بوی تعفنش مشامم را میزد. جرأت نمیکردم از پشت این بشکهها بیرون بیایم و دیگر وحشت عدنان به دلم نبود که از تصور بریدن سر حیدرم آتش گرفتم و ضجهام سقف این سیاهچال را شکافت.
💠 دلم در آتش دلتنگی حیدر پَرپَر میزد و پس از هشتاد روز #فراق دیگر از چشمانم به جای اشک، خون میبارید. میدانستم این آتشِ نیروهای خودی بر سنگرهای داعش است و نمیترسیدم این خانه را هم به نام داعش بکوبند و جانم را بگیرند که با داغ اینهمه عزیز دیگر #زندگی برایم ارزش نداشت.
موبایل خاموش شده، حساب ساعت و زمان از دستم رفته و تنها از گرمای هوا میفهمیدم نزدیک ظهر شده و میترسیدم از جایم تکان بخورم مبادا دوباره اسیر #شیطانی داعشی شوم.
💠 پشت بشکهها سرم را روی زانو گذاشته، خاطرات حیدر از خیالم رد میشد و عطش #عشقش با اشکم فروکش نمیکرد که هر لحظه تشنهتر میشدم.
شیشه آب و نان خشک در ساکم بود و اینها باید قسمت حیدرم میشد که در این تنگنای تشنگی و گرسنگی چیزی از گلویم پایین نمیرفت و فقط از درد دلتنگی زار میزدم...
ادامه دارد....
┄┅┅✿💐🍃💕🌹🌸✿┅┅┄
کپی بدون اجازه ممنوع❌
🔅سلامتی #امام_زمان (عج)صلوات🔅
🔅نسیـــم بهشـــت
🔅 @nasemebehesht
هدایت شده از ▫
🌼🍃هزار قصه نوشتیم
بر صحیفهی دل
هنوز عشق تـ❤️ـو
عنوانِ سرمقالهیماست🍃🌼
سلام حضرت عشـ❤️ـق ....
#سلام
#شعر_مهدوی
#امام_زمان
#کرونا
#مطالعه
🌏 تقویم همسران 🌍
(اولین و پرطرفدارترین مجموعه کانالهای تقویم نجومی ، اسلامی)
@taghvimehamsaran
✴️ سه شنبه 👈 27 آبان 1399
👈1 ربیع الثانی 1442👈 17 نوامبر 2020
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی .
🗡 آغاز قیام توابین به همراه سلیمان بن صرد خزاعی " ۶۵ ه.ق " .
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی .
❇️ امروز روز شایسته ای است برای امور زیر :
✅ آغاز بنایی و خشت بنا نهادن .
✅ تجارت و داد و ستد .
✅ و امور کشاورزی و زراعی خوب است .
👶 برای زایمان خوب و نوزادش محبوب و دوست داشتنی خواهد شد.ان شا ء الله
🤕 بیمار امروز نیز زود خوب شود.
🚘 مسافرت :
مسافرت خوب و مفید و سودمند است .
🔭 احکام نجوم.
🌓 امروز برای امور زیر نیک است .
✳️ خواستگاری ، عقد ، ازدواج .
✳️ ختنه کردن .
✳️ و امور بازرگانی نیک است .
📛 برای فروش جواهرات و حیوان و قرض و وام خوب نیست .
👩❤️👨 انعقاد نطفه و مباشرت
👩❤️👩 مباشرت امروز ...# مکروه و فرزند حاصل از آن ممکن است دیوانه گردد .
💑 حکم مباشرت امشب (شب چهارشنبه ) ، مباشرت و زفاف عروس مکروه است .
💇💇♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات،#اصلاح_مو(سروصورت)دراین روز از ماه قمری، باعث کوتاهی عمر می شود .
💉💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن
🔴 #خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ، برای رگها ضرر دارد .
✂️ ناخن گرفتن
سه شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید برهلاکت خود بترسد .
👕👚 دوخت و دوز.
سه شنبه برای بریدن،و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید.
( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد)
✅ وقت #استخاره در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
😴😴 تعبیر خواب
تعبیر خوابی که شب چهار شنبه دیده شود طبق ایه ی سوره مبارکه " بقره " است.
الم ذالک الکتاب لا ریب فیه ...
و از معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده بر چیزی اطلاع می یابد که در فکر و خاطرش نبود . ان شاء الله و شما مطلب خود رادراین مضامین قیاس کنید .
❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه #یاقابض که موجب رسیدن به آرزوها میگردد .
💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_سجاد_علیه_السلام و #امام_باقر_علیه_السلام و #امام_صادق_علیه_السلام سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸 زندگیتون مهدوی 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری
📽| روش تربیتی مرحوم #علامه_طباطبایی (رحمت الله علیه)