💠اولين كلمه بعد از خروج از #قبر💠
🌷امام صادق (ع) فرمودند:
حضرت #جبرئيل نزد رسول خدا (ص) آمد و دست او را گرفت و به #بقيع آورد؛ تا اينكه كنار #قبری رسيدند;
🔹#جبرئيل صاحب قبر را صدا زد و گفت: به #اذن خدا برخيز!
💢 #ناگهان مردی كه موهای سر و #محاسنش سفيد بود از ميان #قبر برخاست، خاك را از صورت خود #پاک كرد و گفت:
الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ اللَهُ أَكْبَرُ.
🔹جبرائيل به او گفت: به اذن خدا #دو مرتبه به قبر باز گرد!
🔹سپس به كنار قبری ديگر آمدند و جبرائيل #صاحبش را صدا زد: به اذن خدا #برخيز!
💢 #ناگاه از ميان قبر مردی با چهره #سياه برخاست و فرياد زد: يَا حَسْرَتَاهُ! يَا ثُبُورَاهُ!
🔹#سپس جبرائيل به او گفت: به اذن خدا به #مكانی كه بودی #بازگرد.
🔹و پس از آن گفت: اي محمّد! در روز #قيامت مردم اينگونه #محشور ميشوند،
💢 #مؤمنان ميگويند: الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ اللَهُ أَكْبَرُ و #گنهكارانی كه بخشيده نشدند #فرياد ميزنند: يَا حَسْرَتَاهُ، يَا ثُبُورَاهُ
📕تفسير قمي چاپ سنگي ص 457
╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗
eitaa.com/joinchat/961347592Cde0bac8f2a
╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝
ایةالله بهجت (ره) ایةالله مجتهدی (ره)
#داستان_واقعی با عنوان ⏬ #دختری_که_از_پنجره_ها_میترسد ⚜قسمت پنجم در مرحله اول روسری ام را جلو ک
#داستان_واقعی با عنوان ⏬
#دختری_که_از_پنجره_ها_میترسد
⚜قسمت ششم
متاسفم که قصه مون آخرش نرسیدن بود...
#عشقم برایم دعا کن گرد و:غبار #میدان_جهاد #گناهانم را #پاک کند... من یقین دارم مظلومیت چشمانت نزد #الله #معجزه میکند...
اولین و اخرین قرارمون #جنة_الفردوس در کنار #رسول الله باذن الله...
نفس هایم داشت مرا خفه میکرد... شوکه شده بودم ... #گریه هایم داشت مرا میخورد... یعنی این اخرین باری بود که دیدمش؟... #آسمان بر سرم فرو ریخت... خدایم پاک و منزهی و تمام ستایش ها از آن توست ... او را در حالیکه از فرط نوشیدن #خَمر تصادف کرد...
از #مرگ حتمی نجات دادی... #هدایتش نمودی و پایبند #مسجدش ساختی... و حالا هم می اید تاجانش را به تو بفروشد...
#عشقم رفت تا #غیرتش را دودستی بر'صورت کثیف کافرانی بکوبد که به صاحت ناموس خواهران مسلمانش تعرض کرده بودند...
#مرد من رفت تا از #عزت #دین #خدا دفاع کند...
اوتمام #عاشقانه هایمان را در کوله پشتی اش ریخت و رفت تا از #ناموس دختران #خالدبن_ولید دفاع کند...
رفت تا اینکه #دشمن نگوید #امت_محمد خواب است ...
😭رفت تا ثابت کند نوه #صلاحالدین بودن #لیاقت میخواهد...
یک ماه از ان شب گذشت و من هنوز میان کوچه پس کوچه های ان شب قدم میزدم... #گریه میکردم... #فریاد میکشیدم... از #عمق جان #دعا میکردم...و #اشک هایم را در چشمانم #غرق میکردم...
دوباره به اصرار مرکرر من از ان خانه... از ان #کوچه...از آن #محله ...ا
ز آن #شهر رفتیم...
اینبار دورتر... و'حالا در این #غربت اتاقم نه #پنجره دارد و نه حتی روزنه ای...
😔بعداز او دیگر #دستانم #جرئت نکرد هیچ پرده ای را کنار بزند... #پاهایم با من به جلوی هیچ پنجره ای نیامد... #چشمهایم به منظره پشت هیچ #پنجره ای خیره نشد...
و از آن پس میان مردمان این شهر #شایعه شد...که این #دختر #دیوانه_شاعر #چادری از #پنجره_ها_میترسد...
ممنون ازچشمای مهربونتون لطفا برای #هدایت کل #خانوادهام مخصوصا #پدرم #دعا کنید اجرتون با خدای رحمٰن....
🔮 پایان
#برای_حمایت_از_ما_لطفا_مطالب_کانال_را_فوروارد_کنید
@NASEMEBEHESHT 🌸
⛔️ قبل از اينكه #گناه🔥 كنی....
1⃣ یاد کن، پروردگارت را که #پنهان و آشکار را می داند « یعلم خاﺋﻧﺔ الاعین وما تخفی االصدور» ⚠️
2⃣ یاد کن، #ملائکه را که همه اقوال و اعمالت را می نویسند« ما تلفظ من قول الا لدیه رقیب عتید» ⚠️
3⃣ یاد کن، #لحظه_مرگ و سکرات سخت آن را که محتاج « یک نیکی» خواهی شد.... ⚠️
4⃣ یاد کن، #عذاب_قبر🔥 و تاریکی آن را که فقط اعمال نیک آن را روشن خواهد کرد..... ⚠️
5⃣ یاد کن، #روز_محشر را که همه مردم عریان مبعوث می شوند.... ⚠️
6⃣ یاد کن، روزی که #پرونده_ها را بررسی کنند و به دست راست یا چپ انسانها می دهند.... ⚠️
7⃣ یاد کن، روزی را که خورشید سوزان #قیامت بالای سرت قرار گیرد.... ⚠️
8⃣ یاد کن، لحظه ای را که #اعضای بدنت بر علیه تو گواهی دهند.... ⚠️
9⃣ یاد کن، روزی را که مجرمین #فریاد می زنند وای برما این اعمالمان است، همه گناهان کوچک و بزرگ را درج کرده است. ⚠️
0⃣1⃣ یاد کن، به زودی تو باید از #پل_صراط عبور کنی « وان منکم الا واردها» ⚠️
1⃣1⃣یاد کن، پروردگارت را که، بدون مترجم و رو در رو از تو #سوال می کند.... ⚠️
🔅سلامتی #امام_زمان (عج)صلوات🔅
•┈┈••✾❀🌺❀✾••┈┈•
🔅نسیـــم بهشـــت
🔅 @nasemebehesht