eitaa logo
الهادی
21.3هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
914 ویدیو
43 فایل
🔻 درگاه‌های نشر آثار حضرت حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری در شبکه‌های اجتماعی و همچنین لینک دانلود نرم‌افزار الهادی در صفحه زیر موجود است: www.al-hady.ir 📩دریافت نظرات: http://al-hady.ir/page/a
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از بنیاد هاد
🔻همایش ملی سالک الی الله (تبیین شخصیت حضرت آیت الله ناصری رحمه الله) از عموم فرهیختگان، اساتید، طلاب و دانشجویان دعوت به عمل می‌آید در این مراسم شرکت فرمایند. 🗓 زمان: ۶ مهرماه ۱۴۰۲ ساعت ۸ صبح 📍 مکان: دانشگاه اصفهان، سالن پیامبر اعظم صلوات الله علیه 🔻کانال بنیاد علمی فرهنگی هاد: http://eitaa.com/BonyadHad ‌ ‌ ‌ ‌
💠 نکاتی از زندگی مرحوم 🔻 یکی از امتیازاتی که مرحوم حاج‌آقا (آیت‌الله ناصری) داشتند، این بود که می‌فرمودند من وقتی چهارده سال داشتم، همراه پدر و مادر و دو-سه تا خواهر، در نجف زندگی می‌کردیم. 🔸 مادرم، زنی بسیار زاهده بود! ما آنقدر فقیر بودیم که حتّی زندگی‌مان تأمین نبود! خانه‌ای حدوداً ۴۵ متری داشتیم که فقط یک اتاق داشت. پدرم، ملتزم به درسش بود و صبح می‌رفت و شب می‌آمد و گاهی شب‌ها هم در مدرسه می‌خوابید. 🔹 ایشان می‌گفتند که مادرم در آن زمان، به خاطر کمک به شوهرش، کرباس می‌بافت تا بتواند درسش را بخواند. گوشه‌ای از همان خانه‌ی کوچک، دستگاه کرباس‌ بافی گذاشته بود و اینقدر بافته بود که برایش ملکه شده بود و شب‌ها که فرزندان می‌خوابیدند، همان چراغ نفتی را هم خاموش می‌کرد که نفت مصرف نشود - اینقدر وضعشان خوب نبوده است!- و در تاریکی، کرباس می‌بافت. ادامه دارد...‌ ‌ ┄┅═✧❁ااا❁✧═┅┄ 🔺 کانال رسمی حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری: @nasery_ir ‌ ‌ ‌ ‌
ادامه قبل.. 🔻 ایشان می‌گفتند وقتی که مادرم فرزند چهارمش را باردار شد، دیگر تحمّلش تمام شد و به سمت صحن حرم آقا امیرالمؤمنین علیه‌السلام رفت و عرض کرد که یا امیرالمؤمنین، من دیگر توان ندارم. 🔸 ایشان در همان حالی که باردار بود، امروز بچه‌اش را دفن کردیم و فوت کرد و فردا، مادر را. ایشان، در همان صحن طوسی هم دفن شده است که شاید فضای کمی تا قبر مطهّر، فاصله دارد. 🔹 اینکه چطور چنین قبری، نصیب چنین خانم فقیری می‌شود هم جریانی دارد. از بس که زن زاهده‌ای بوده است! می‌فرمودند که مادر من، همان وقت هم فقط کرباس می‌پوشید [که لباس درجه دو یا درجه سه به حساب می‌آمد] و وضع خوبی نداشتند. 🔸 ایشان می‌فرمودند که از وقتی که مادرم مُرد، پدرم هم در مدرسه بود و من، شکسته شدم و به عزّت امیرالمؤمنین علیه‌السلام پناه بردم. مرتّب به آنجا می‌رفتم و خود را محضر ایشان، عرضه می‌کردم. 🔹 این، یک نکته در زندگی ایشان بود و گویا از آنجا، به سمت مسجد سهله و آقا بقیّةالله علیه‌السلام سوق داده شدند. کد ۲۴۹۵۴ [انتشار به مناسبت برگزاری همایش ملی سالک الی الله] ┄┅═✧❁ااا❁✧═┅┄ 🔺 کانال رسمی حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری: @nasery_ir ‌ ‌ ‌ ‌
‌ ‌ ┄┅═✧❁ااا❁✧═┅┄ 🔺 کانال رسمی حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری: @nasery_ir ‌ ‌ ‌ ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻 نکته‌ی دیگر در مورد مرحوم ابوی رحمت الله علیه؛ اینکه رفقای خوبی در نجف نصیبشان شد؛ یعنی از ابتدا، رفقایی اهل معنا و متّقی داشتند. 🔸 این مطلب را هم بگویم که یادگار ایشان از نجف است که همراه خود، آورده بودند؛ پسر آیت‌الله‌العظمی سید مرتضی کشمیری، سید محمّد کشمیری بود که خودش هم مشهور به کرامات بود. ابوی (آیت‌الله ناصری) می‌گفتند که یکی از آقایان نجف، به من گفت که این آقا سیّد محمد کشمیری، خیلی به تو عنایت دارد! برو و هدیه‌ای معنوی و ارزشمند از او بگیر. 🔹 روزی درب خانه‌شان رفتم و خیلی به من محبّت کرد و با من گرم گرفت که حاج شیخ محمد! کجایی و چطوری و بچه‌ها چطور هستند و این امور. گفتم که آقا، کسی به من سفارش کرده است که بیایم و از شما، هدیه‌ای معنوی بگیرم. ایشان گفتند که اجازه بده و تأمّلی کردند. 🔸 ایشان فرمودند که حاج شیخ محمّد! من خودم وقتی گرفتار می‌شوم، از این هدیه و اسم، اثر دیده‌ام. ایشان فرموده بودند که در سفری که به کشور دیگری رفته بودم، هیچ آدرسی [از مقصد] نداشتم و این هدیه و اسمی که به تو می‌گویم را شروع کردم بگویم و گویا طوفان و بادی، شروع به وزیدن کرد و بعداً‌ فهمیدم و متوجّه شدم که در همان کوچه‌ای هستم که باید باشم و دربِ همان خانه‌ای هستم که به دنبالش بودم. 🔹 آن اسم که خود من هم از آن اثر دیده‌ام و تکرارش راه‌گشا است، ‌این است: «یا صاحب الزمان ادرکنی یا صاحب الزمان أغثنی». 🔸 این را خود آن آقا سید محمّد کشمیری، با خط خوشی که داشتند، برای ایشان نوشته بودند. ابوی، آن نوشته را از نجف به ایران آورده بودند و از آن عکس گرفته بودند و تابلو کرده بودند و به دوستان، هدیه می‌دادند. «یا صاحب الزمان ادرکنی یا صاحب الزمان أغثنی». کد ۲۴۹۵۴ [انتشار به مناسبت برگزاری همایش ملی سالک الی الله] ┄┅═✧❁ااا❁✧═┅┄ 🔺 کانال رسمی حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری: @nasery_ir ‌ ‌ ‌ ‌
🔻 شیطان، استقامت افراد در عبادت را می‌دزدد. گاهي انسان تصمیمی برای انجام عمل صالحی می‌گیرد، شیطان سعی می‌کند در این تصمیم رخنه کند. او نمی‌خواهد این تصمیم را بگیری. 🔸 اگر شيطان زورش به رسید، طرف را منصرف می کند، اگر زورش نرسد، می‌گوید حالا این قدر هم لازم نیست، مگر می‌خواهی مقدّس اردبیلی بشوی؟ شیطان، کار را خراب می‌کند. 🔹 اگر باز زورش به انسان رسید، به این مقدار اکتفا می‌کند و الا مدام ادامه می‌دهد. سرمایه‌های یک حرکت معنوی، انس با قرآن است، نماز با توجه است، آرامش و مهربانی است. 🔸 الله اکبر! شیطان خوب درسش را بلد است. فضائلی که انسان در مسیر کسب آن‌ها است همه را جدا جدا مخدوش می‌کند. او برای انسان فضائل را نمی‌خواهد. کد ۵۶۹۰ ┄┅═✧❁ااا❁✧═┅┄ 🔺 کانال رسمی حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری: @nasery_ir ‌ ‌ ‌ ‌
‌ ‌ ┄┅═✧❁ااا❁✧═┅┄ 🔺 کانال رسمی حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری: @nasery_ir ‌ ‌ ‌ ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از الهادی
‌ ‌ ▪️ شهادت مظلومانه امام حسن عسکری علیه السلام را به فرزند گرامیشان امام زمان عج الله تعالی فرجه و همه شیعیان حضرت تسلیت عرض می نماییم... 🔺 @nasery_ir ‌ ‌
* 💠 کرامت امام حسن عسکری علیه السلام 🔻متوکل عباسی، امام حسن عسکری علیه السلام را زندان کرد. در همان ایام بنا شد مردم نماز استسقاء بخوانند، مسلمانان رفتند نماز استسقاء خواندند اما باران نيامد. 🔸مسيحي ها گفتند يک فرصت هم به ما بدهيد، يکشنبه را براي مسيحي ها گذاشتند آنها رفتند نماز را خواندند و باران آمد. مسلمان ها خيلي مضطرب شدند، يکي دو هفته ي ديگر مسلمانان برای نماز رفتند اما باران نيامد. باز مسيحي ها رفتند دوباره باران آمد. 🔹متوکل خدمت امام علیه السلام آمد گفت: آقا به داد دين جدت برس. حضرت فرمودند به يک شرط من قبول مي‌کنم. فرمودند به این شرط که هر چه زنداني داري آزاد کنی. متوکل گفت باشد و همه را آزاد کرد. بعد حضرت فرمودند بگو يک بار ديگر مسیحی ها برای نماز بیایند وقتی مسیحی ها به همراه کشيش خود آمدند و مشغول نماز شدند، ابرهاي سياه شروع کرد بالای سرشان جمع شد. 🔸حضرت فرمودند: دست این کشیش را باز کنید و نگه داريد. دستش را نگه داشتند، بعد حضرت جلو رفتند و تکه استخواني که در دستش مخفی کرده بود را برداشتند. بعد حضرت فرمودند که اين استخوان يک پيامبر است که باید پوشيده باشد زير آسمان که برده می شود رحمت خدا اقتضا مي کند که باران بیاید. این ها اين را پيدا کرده اند و از آن استفاده می کنند. بعد حضرت فرمودند اين استخوان را از او بگيريد. وقتی از او گرفتند حضرت به کشیش مسیحی فرمودند حالا برو دعا کن که دیگر بارانی نیامد. (إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات؛ ج‏۵ ؛ ص۴۷) ┄┅═✧❁ااا❁✧═┅┄ 🔺 کانال رسمی حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری: @nasery_ir ‌ ‌ ‌ ‌