eitaa logo
گمنام‌های یکم شناخته‌شده:)
695 دنبال‌کننده
169 عکس
4 ویدیو
0 فایل
•جهت پاسخگویی صبور باشید •اگر مشکلی دارید، واژه‌ی کلیدی رو سرچ کنید؛ شاید پرسشی باشه مشابه با مسئله شما وپاسخ دادیم ــ https://gkite.ir/es/8396965 💛فعلا سوال جواب داده نمیشه _ کانال اصلی : @elnevesht
مشاهده در ایتا
دانلود
گمنام‌های یکم شناخته‌شده:)
" من خودم را دیدم " ۱ آنقدر غرق افکارم می‌شدم که گوشهایم کر می‌شد و چشمهایم نابینا، در جمع مردم می‌
" من خودم را دیدم " ۶ فکر‌ها در شب : در تاریکی اتاق خوابم دراز کشیده بودم فکرهای آزار دهنده از راه رسیدند، زودتر از پشه‌های این فصل گرم که وزوزکنان به سراغ آدم می‌آیند. نکند امشب هم با افکارم درگیر شوم و نخوابم ؟ نه دیگر هیچ فکری را نخواهم گذاشت از ذهنم عبور کند، اگر به اولین فکر فرصت جولان بدهم افکار دیگر هم به تبع اولی خواهند آمد. امشب دیگر فکر نمی‌کنم تا آسوده بخوابم. چه معنی دارد که انسان با فکر کردن خواب راحت را بر خودحرام کند؟ به خودم آمدم، دیدم که ساعت‌هاست دارم فکر می‌کنم تا فکر نکنم. از این تلاش بیهوده خنده‌ام گرفت کلافه و عصبی بودم. باز ذهن با ترفندی ساده فریبم داده بود و بنوعی دیگر بازیچه دست افکار شده بودم  واقعا نمی‌شد فکر را با فکر کردن از بین برد  سراغ گوشی موبایلم رفتم و ساعاتی را در شبکه‌های اجتماعی گذراندم؛ چقدر خوب در شبکه‌های اجتماعی دیگران نقشه‌ی راه را برای جلب توجه و خودنمایی نشان می‌دادند انگار مسابقه بود. این مسابقه‌ها به قدری جذاب بود و چیزی در درونم را اقناع می‌کرد انگار این من هستم که در این مسابقه شرکت کردم و مسخ می‌شدم انگار که این مسابقه‌ی دیده شدن، خیلی می‌تواند هیجانات در من تزریق کند و اندکی احساس زندگی کنم هرکس به شکلی خودنمایی می‌کرد، یکی مانند بدبختی گرسنه غذا می‌خورد یکی مانند ماری خوش خط و خال عرض اندام می‌کرد و هر روز دور کسی می‌پیچید یکی همیشه در حال پارس کردن و نشان دادن قدرتش با مصرف مخدرات و پول بود دیگری هم مانند گم‌شدگان با تغییر جنسیت یا تغییر تیپ‌ و استایل، لایک جمع می‌کرد ! احساس می‌کردم این خودنمایی‌ها، گوشه‌ای از ذهنم پنهان می‌شدند و در شرایط گوناگون مانند یک میمان دست‌آموز، تقلید وار اجرایشان می‌کردم یا در پساپس مشکلات و سختی‌ها برای اندکی آرام شدن، سریعا این دریافتی‌ها در ذهنم مانند قطاری رد می‌شد تا در موقعیتی اجرایشان کنم هندزفری را به گوشهایم چسباندم صدای آهنگ را بلندتر کردم تا همینطور خوابم ببرد. فکر در صبح : اصلا میلی برای شروع روز جدید در خود نمی‌دیدم. بدنم سست و بی‌حال بود. هیچ محرک درونی برای شروع روز جدید در خود نمی‌دیدم. زندگی دیگر برایم زیبا نبود پشت همه‌ی کارهایم نوعی اجبار وجود داشت. از خواب بیدار شدم ذهنم هم بیدار شد و شروع بکار کرد. مثل یک رادار داشت محیط اطراف را میسنجید عجول و ترسناک می‌خواست یک دریافت کلی از روزِ شروع شده داشته باشد و روز ناشناخته را که در پیش بود بررسی کند! امروز چه اتفاقاتی خواهد افتاد؟! من چه کار خواهم کرد؟! کارهای فراونی در طول روز داشتم که باید انجام میدادم. ذهنم روی یک فکر گیر می‌کرد، دیگر نمی‌چرخید گویی از کار افتاده است. فکری ترسناک ذهنم را چنان گیر مینداخت که از شدت ترس جرات جدا شدن از آن موضوع را نداشتم .  روی یک موضوعی قفل میشدم انگار مهمترین مساله دنیا همین همینی است که مرا تسخیر کرده است. از دست افکار و هیجانات و احساسان ناخوشایندم  به ستوه آمده موجی از افکار و هیجانات نامشخص و مبهم از درون بالا میامد و مرا به حرکت وا می‌داشت. کنترلم در دست هیجانات و افکاری افتاده بود که هیچ سر سازگاری با من نداشتند. همچون موجودی مسخ و جن زده بودم که از درون فشارهایی تکانم می‌داد. نمی‌دانم چرا صبح‌ها مثل شب‌ها نبود صبح‌ها انگار تمام دنیا اجازه نمی‌داد که تو بتوانی مقداری نفس راحت بکشی لحظه‌ای را آرزو می‌کردم که از شدت افکار کاسته شود و دقایقی بدور از هیجان و فشار افکار، فقط از پنجره اتاق بیرون را تماشا کنم یا بدون هیچ خواست و تمنا و آرزویی به تابلو دیوار اتاقم چشم بدوزم و چشم‌هایم انقدر خسته شود که خود بخود بسته شود و همه ماهیچه‌های بدنم شل و آرام مرا در آغوش گیرند. آرزویی بود دست نیافتنی! چگونه می‌توانستم آرام بگیرم در حالی که همه چیز در عالم برای من یا ترسناک شده بود یا دست‌نیافتنی فکر اینکه باید کار خاصی برای نجات بکنم، دوباره بر آشوب درونیم دامن می‌زد. نباید بیکار بمانم، هراسان گوشی موبایل را بدست گرفتم و تند‌تند صفحات را بررسی کردم. فایده نداشت گوشی را زمین گذاشتم، تلویزیون را روشن کردم کانال‌ها را سریع بررسی کردم اما باز هم لذت بخش نبود بلند شدم تا بیرون بروم امّا نمی‌دانستم برای چه کاری! شاید می‌خواستم از خودم فرار کنم دوباره نشستم. گفتم آرام بگیر هیچ اتفاق خاصی قرار نیست بیافتد چرا باید اینهمه مضطرب می‌بودم؟ اگر آرام بمانم چه از دست خواهم داد؟ زمان؟! موفقیت؟! دوستان؟! یا تایید دیگران؟! آیا رسیدن به آرزوها به قیمت روانی کردن خودم و خراشیدن روح و روانم بود ؟
گمنام‌های یکم شناخته‌شده:)
" من خودم را دیدم " ۶ فکر‌ها در شب : در تاریکی اتاق خوابم دراز کشیده بودم فکرهای آزار دهنده از راه
" من خودم را دیدم " ۷ آموخته بودم که انسان نباید فارغ باشد و از وقت‌های مرده هم باید استفاده کند اما نمی‌فهمیدم باید مشغول چه شود ؟ انسان بیکار، انسانیست مرده شنیده بودم هر چه مشغول و سر شلوغ‌تر باشی، زندگی با معناتری داری ! اما دل غافل که هنوز معنای درست " مشغول " را درک نکرده بودم فکر می‌کردم در پس موفقیت‌های اجتماعی و یا رسیدن به آرزوهای دور و دراز است که زندگی‌ای با معنا خلق می‌شود؛ حتی آرزوی تغییر پدر و مادر حتی آرزوی تغییر محل زندگی حتی آرزوی تغییر همسر و معشوق آرزوها همه شده بود ' تغییرِ واقعیت‌های زندگی‌‌ام ' پیاده‌رو را بسرعت می‌پیمودم و با رویا‌پردازی های واهی در خود انرژی و حرکت ایجاد می‌کردم. از حالت ناامیدی و یاس بیرون می‌آمدم تا کارهای فراوانی را که داشتم بتوانم انجام دهم. مخصوصا وقتی بیاد می‌آوردم که در طول روز در رابطه‌ای موفق و تحسین خواهم شد بدنم سرحال‌تر می‌شد و صبح‌هایم قابل تحمل‌تر به شغلم اصلا علاقه نداشتم اما رئیس خطاب شدن به من روحیه و حیات می‌بخشید ! هرچند ظاهرا در رفتار و گفتارم طوری وانمود می‌کردم که اصلا رئیس بودن یا نبودن برایم فرقی ندارد، مهم خدمت کردن به مردم است. اما وقتی صادقانه با خودم رو به رو می‌شدم متوجه می‌شدم همه‌ی این حرفها نمایش بازی کردن است به حیله‌های لطیف و ظریف و با رفتارهای وانمودی سعی داشتم خودم را هر روز بهتر جلوه دهم و به افراد بالا رتبه نزدیکتر شوم. حتی در بیکاری هم مدام ذهنم نقشه می‌کشید و طرح می‌ریخت که چطور می‌توانم بهتر برای دیگران خودنمایی کنم. اما چگونه می‌توانستم درون خودم را براحتی بروز دهم و بگویم آهای مردم من عاشق رئیس بودن و دستور دادن هستم و همه حرفهای من چرت و پرت است شما باور نکنید ؟ گاهی خودم را هم گول می‌زدم و می‌گفتم واقعا چه ایرادی دارد که در قالب یک شغل برتر، خدمت بیشتری به مردم بکنم ؟! هرچند که ظاهر و باطنم یکی نباشد چه کسی گفته ظاهرت را هم همچون درون زشتت نشان بده تا همه از تو متنفر شوند؟ همین رویه‌ای که در پیش گرفته‌ام بسیار خوب است. وقتی پشت میز کارم قرار می‌گرفتم احساس غرور و محترم بودن می‌کردم. حس خوبی داشتم. خیلی وابسته‌ی کلمه‌‌ها و نگاه‌های تحسین‌آمیز شده بودم قدرت این کلمه‌ها، انسان را تبدیل به برده‌ای می‌کند که قلاده‌اش را به هرسو بخواهند می‌کشند. تنها راه رسیدن انرژی به وجودم همینها بودند. انگار هیچ راه دیگری وجود نداشت که کمی احساس کنم در رگ‌هایم خون جریان دارد ! اوایل از کارهای خودم حالت تهوع و بیزاری به من دست می‌داد اما رفته رفته با توجیهات فراوان و شبانه‌روزی خودم را قانع کردم که کارهایم نه تنها ایرادی ندارد بلکه بسیار هم عالی است. شب فرا می‌رسید، اینبار شب‌ها توانایی آرام کردنم را نداشت چون هر روز بیشتر خودم را می‌دیدم شب‌ها برایم تلخ بود و با خودم رو‌به‌رو می‌شدم بدنم از شدت فکر و خیال گرم می‌شد، پتو را بسمتی پرت می‌کردم. گاهی از آینده‌ی موهوم و ترسناکی که به خاطر درونیاتم در ذهن ترسیم کرده بودم عرقی سرد، برجانم می‌نشست. حال که از دست افکار راه نجاتی نبود، خودم به افکارم جهت می‌دادم. آینده‌ای ترسیم می‌کردم که بسیار خوشایند و شیرین بود، در آن به تمام آرزوهایم می‌رسیدم و بر بلندای قله موفقیت می‌ایستادم و مردم با حسرت و چشمان بهت زده مرا تشویق می‌کردند. از تصور چنین آینده‌ای قند در دلم آب می‌شد. گاهی هم ذهنم همچون آونگی بین خاطرات گذشته و آینده در نوسان بود، موتور ذهنم خود به خود و بدون اینکه از من فرمان ببرد، کار می‌کرد. افکار بی‌ربط و غیر مرتبط در ذهنم رژه می‌رفتند. ترس از فرداها و به یاد آوردن خاطرات تلخ گذشته آزارم می‌داد و موجب خشمم می‌شد خشمی که لجاجتی عجیب در من برای سرکشی ایجاد می‌کرد در رختخواب با مرور خاطرات آنقدر به گذشته برمی‌گشتم که سیلی‌ خورده شده‌ی سالها پیش هم حتی دوباره در گوشم زق زق می‌کرد. چرا رها نمی‌کردم ؟؟؟؟؟
اوه چه خاکی نشسته اینجا ... دوس دارم حسابی خونه‌تکونی کنم ولی فعلا وقتش نیست چه بامرام‌هایی هنوز موندن ... جالب بود ... اگر رفتید کربلا، منو هم دعا کنید ... دنیا دنیا دعا ... التماس هم لازم باشه میکنم
بقیه بامرام‌هایی که اینجا هستن هم دعا کنید ... همه دارن با رنج‌هاشون دست و پنجه نرم میکنن رفقا، امیدوارم بابت تمام اون شب‌ها و روزهایی که اشک ریختید از تنهایی و فشار، هرچه زودتر روزَنه‌ی نور رو پیدا کنید ...
به نیت همتون باز کردم ... امیدوارم تمام بارهای سنگین روی دوشتون رو بردارن، تا نفس تازه کنید ... روزَنه‌ی نور ...
سلام .. خواهشی دارم با شیطان درونتون حرف بزنید و مکالمه اتون رو برام بفرستید ... بله شیطان درون .. اجازه بدید حرف بزنه و بگه چی میخواد
از این طریق به صورت ناشناس، می تونید مکالمه اتون رو برام بفرستید (تمام)
هدایت شده از گمنام‌ها(خصوصی)
📨 📝 متن پیام : صحبت با شیطان درون چطور ممکنه ؟ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🗓 = 1403/4/23 🆔 @gkite_ir 🌐 https://gkite.ir
هدایت شده از گمنام‌ها(خصوصی)
📨 📝 متن پیام : چرا منو اذیت می‌کنی. چون نمی‌خوام موفق بشی تو چی از من می‌خوای اینکه آزاد باشی ینی چی آزاد باشم اینکه مطیع هیچکس نباشی و هررررکاری دلت میخواد کنی ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🗓 = 1403/4/23 🆔 @gkite_ir 🌐 https://gkite.ir
هدایت شده از گمنام‌ها(خصوصی)
📨 📝 متن پیام : میخوام از عب.اس و حس.ین و خ.دا ناامیدت کنم میخوام بگم انقد دع.ا نکن نمیشنون،بین این همه آدم تو کجای این دنیایی،خ.دا نمیبینت و اصلا حواسش بهت نیست.میخوام اعتماد بنفستو له کنم همینم که داری از دستت بگیرم میخوام راکد نگهت دارم میخوام زیر بار نفست کمرتو بشکنم تا پا نشی و کاراتو انجام ندی.دوست ندارم ن م از بخونی میخوام ذهنتو پر از افکار منفی کنم ذهنت بشه سیاه ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🗓 = 1403/4/23 🆔 @gkite_ir 🌐 https://gkite.ir
هدایت شده از گمنام‌ها(خصوصی)
📨 📝 متن پیام : سلام شیطان درونم دلش میخواد به کسایی که پنج سال من رو اذیت کردن و تبعیض قائل شدن با بیرحمی هرچه تمام تر حرف بزنه و جوابشون رو بده شیطان درونم حسرت میخوره به زندگی یکی از آشناها و دلش میخواد چیزایی که اونا دارن رو نداشته باشن شیطان درونم دلش میخواد پول دربیاره و کار کنه تا فخر بفروشه به دیگران شیطان درونم خیلی مغروره دیگران رو قضاوت میکنه به راحتی منت میذاره و انتظارات بیجا داره ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🗓 = 1403/4/23 🆔 @gkite_ir 🌐 https://gkite.ir
هدایت شده از گمنام‌ها(خصوصی)
📨 📝 متن پیام : انقد منو اذیت نکن بزا راحت باشم هی محدودم میکنی جلومو میگیری بزا زندگی دوس داشتنی خودمو داشته باشم ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🗓 = 1403/4/23 🆔 @gkite_ir 🌐 https://gkite.ir
هدایت شده از گمنام‌ها(خصوصی)
📨 📝 متن پیام : من و شیطان درونم دیگه چادر نپوش تیپ بزن مد روز بگردد جذابیت بیشتر و طرفداری بیشتری پیدا می کنی تا کی میخوای توی تنهایی باشی بذار چار نفر بیشتر دورت جمع شن ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🗓 = 1403/4/23 🆔 @gkite_ir 🌐 https://gkite.ir
هدایت شده از گمنام‌ها(خصوصی)
📨 📝 متن پیام : چرا همش التماس میکنی،خدا اگه دوستت داشت ضجه هاتو میشنید،مهرتو ب دل کسی ک روسش داری مینداخت،خودتو بکش،هرجی از دهنت درمیاد ب بابات بگو جوابشو بده ه،هرچی اذیتت میکنه رو بیان کن،چرا حجاب گرفتی واقعا حیف موهات نیست بیرون نباشه ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🗓 = 1403/4/23 🆔 @gkite_ir 🌐 https://gkite.ir
هدایت شده از گمنام‌ها(خصوصی)
📨 📝 متن پیام : بعضی وقتا شیطان درون مردد میکنه بین دوتا کار خوب آدم رو دوتا کاری که باید تشخیص بدیم کدومسون واجب تره انجامش. مثلا این یه نمونه است که خیلی پیش میاد: - ببین برای نماز چهار پنج ساعت وقت هست تا بخونی، الان پاشو برو پیش مادربزرگ پیره مراقبش باش بخندونش، صله رحم خیلی فواید داره و... . + پس نماز چی؟ - فرصت زیاده واین طوریه که نماز اون روز قضا می شه با همین شیوه پشت گوش انداختن. ............................................. یه مورد دیگه هم هست که شیطان درون خیلی روش زوم می کنه، اون هم اینت که مثلا تصمیم می گیری به حرمت ائمه روز تولد یا شهادتشون گناه نکنی، خصوصا گناهایی که با جنسیت و تصورات خیلی سر و کار دارن ... اما اون شیطان درون دقیقا میاد دست می ذاره روی همین نقطه. مثلا: - تا کی باید تحمل کنی؟ اماما خودشون درد و رنج تو رو دارن می بینن. با یکبار ناراحت نمی شن، درکت می کنن. زود گناهو بکن و خودتو خلاص کن و... اینجا انقدر می گه تا مقاومتت رو بشکنه اگر تنها باشی و سرت رو هم گرم نکنی پاس گل دادی شیطان درون و خودت به خودت گل به خودی زدی... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🗓 = 1403/4/23 🆔 @gkite_ir 🌐 https://gkite.ir
چه شیطان های فرهیخته ای
و چقدر ما دوسش داریم شیطان رو
هدایت شده از گمنام‌ها(خصوصی)
📨 📝 متن پیام : تو از من چی میخوای ؟ هیچی . فقط میخوام یا تو گذشته زندگی کنی یا آینده. سرگرم گذشته بودن باعث میشه هیچوقت حالت رو درست زندگی نکنی . کم کم عادتت میشه و تو ناامیدی و حسرت لحظه هات رو فدا میکنی . استعداد هات رو ... منم همینو میخوام اینکه از خودت یه خاطر کارهای اشتباهت حالت بهم بخوره و از کارهای خوب فرار کنی به خاطرش. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🗓 = 1403/4/23 🆔 @gkite_ir 🌐 https://gkite.ir
هدایت شده از گمنام‌ها(خصوصی)
📨 📝 متن پیام : از همه گله کن ببین فلانی چند روزه زنگ نزده بین این حرفو زد حتما منظور داشته اونا تو رو دوست ندارن ببین دوتاییشون رفتن یه مدرسه تو تنها موندی اونا حتما باهم چت میکنن اما از تو اصن خبری نمیگیرن هع ببین از همه ماجرا هاشون برا هم تعریف کردن هع فلانی تو رو به فلانی ترجیح نداد باید تموم شه این دوستی ..... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🗓 = 1403/4/23 🆔 @gkite_ir 🌐 https://gkite.ir
هدایت شده از گمنام‌ها(خصوصی)
📨 📝 متن پیام : شیطان درون: چرا سعی میکنی درمقابل همه تواضع به خرج بدی، بعضیا اصلا لیاقتشو ندارن، در مقابل هرچی بهت بی اهمیتی کرد با سیاست کوچیکش کن. اینم بدون تو توی خیلی موارد از دور و بریات سر تری هم جایگاه ت هم طرز فکرت و... و منی که دائم در حال مبارزه م💔 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🗓 = 1403/4/23 🆔 @gkite_ir 🌐 https://gkite.ir
هدایت شده از گمنام‌ها(خصوصی)
📨 📝 متن پیام : سلام بعد از مدتها!متشکرم که اینجا و آدمارو فراموش نکردید.. من بارها باشیطان درونم صحبت کردم ،اما فقط من حرف می زدم و اون گوش میداد ؛ +نیاز نیست انقدر خودتو ب سختی بندازی!تویبار خودتو قرنطینه کردی.. کافیه راحت باش،به من اعتمادکن! -از یه سوراخ باید چند بار گزیده شم؟ +اون فرق می‌کرد.. تواونموقع وابسته شده بودی،الان برات خطری نداره! -ولی باز اون حس غریزی رو نسبت بهش دارم!هنوز احتمال بازگشت به اون وابستگی و بیچارگی هست.. +ولی اون فقط درونته !درظاهر ک ابرازش نمیکنی..بی خطره باورکن !بسه اینقدر خودتو تو تنگناقرارنده مثل بقیه باهاش تعامل کن،مطمئن باش دوباره به اونروزا برنمیگردی! -مطمئن باشم؟به کی؟به تو؟نه ..دیگه اعتماد نمیکنم..چندباارهم دعوات کردم بهت گفتم..مث اینکه روزاییکه باگریه تک تک بدیاشو بت میگفتم یادت رفته! +نه یادم نرفته .. هنوز دادزدناتو یادم نرفته! اتمام حجتات هنوز تو گوشمه ولی..نیازنیست انقد بامن بجنگی! من ازت چی خاستم؟ فقط یه پیام!اونم درحد معمولی ک ب همه میدی!حالا حالا ک قرارنیست ببینیش..اصلا..به خودش نده توگروه بزار ک اونم ببینه ..خب؟ -نیازنیست؟اگه اون چندبار جلوت واینساده بودم الان معلوم نبود چ بلایی سرت میومد..آنقدر اون دفعاتی ک ازت فرار میکردمو به منبع انرژی متصل میشدم برام حال خوب داشت که لحظه شماری میکنم ک فرار دوباره سربرسه! محاله دیگه پیام بدم!پارسال دقیقا همین موقع ها بود ک بهت اعتماد کردمو پیام دادم ..اره شاید لذت داشت حرف زدن باهاش اما..اما جوری اون حسو درمن تقویت کرد که فراموش کردنش خییلیی ازم وقت گرفت..فقط وقت ؟نه پیر شدم ..تنظیم کردن روانم خیلی طول کشید..شخصیتم گم کرده بودم میفهمی؟ن ..نمیفهمی اصلا من چرا اینارو به تو میگم؟ ببین !من قول دادم ..اره خیلی شکستمش میدونم و نمیخاد دیگه شکستمو تو گوشم تکرارکنی .. اما بالاخره باید از یکجایی شروع کنم.. من کسیو دارم که شاید تو نداری.. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🗓 = 1403/4/23 🆔 @gkite_ir 🌐 https://gkite.ir
هدایت شده از گمنام‌ها(خصوصی)
📨 📝 متن پیام : به سؤالش جواب نده چرا جواب ندم چون لزومی نداره با هم حرف بزنیم چرا لزومی نداره چون منو میشناسی و این برای من خوب نیست شناخت تو چرا باید برای من بد باشه ؟ عصبیم می کنه چون اگر منو بشناسی باید باهام بجنگی منم حوصله جنگ ندارم تو هم که خودت حوصله نداری پس ولش کن ولی خدا منو رها نمی کنه که همینطوری دنبال تو راه بی افتم کو خدا نشسته اون بالا فقط دستور میده این تعبیر توعه چون می‌دونی از چه طریقی خدارو از چشم من دور کنی خدا اینطوری نیست پس خدا چطوریه این همه حرف برات زدن هیچی نشد حداقل با من بهت خوش میگذره نمی‌دونم خدا چطوریه شاید باید با خدای درون خودمم حرف بزنم ..... ولی می‌دونم تو همیشه دلمو به شک می ندازی و تهش میگی خدا نمی بینه تا من فقط تورو ببینم ! آره من خیلی دوستت دارم نه تو نفرت انگیزی تو حال منو بد می‌کنی تو منو توی لجن میکشونی خسته ام از اسیرت بودن خسته ام خدایا کمکم کن !! ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🗓 = 1403/4/23 🆔 @gkite_ir 🌐 https://gkite.ir
احساساتتون نسبت به این مکالمه ها چیه ؟ شیطان چطور پیش میاد ؟ آیا دوستش دارید ؟