💠 ماجرای سرودن یک شعر معروف
سرّ نی در نینوا می ماند اگر زینب نبود
کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود
🔹 #قادر_طهماسبی سراینده آن میگوید: این شعر را در سال ۶۹ سرودم، آن روزها برایم گرفتاری پیش آمده بود. مقیم آستان حضرت #ثامن_الجج (علیه السلام) بودم که آقای اکبرزاده مشهدی را که مداح اهل بیت و از دوستان حضرت آقا بود را دیدم. او از من شعری درباره حضرت زینب (سلام الله علیها) خواست. سرم را پایین انداختم گفتم #شعر دارم، اما نه به صورت مستقل. گفت: بعدا میآیم و شعری از شما میگیرم.
🔹 آن لحظه دلم گرفت و احساس #شرمندگی کردم. برای زیارت به آستان #امام_رضا (علیه السلام) رفتم در حالی که خیلی ناراحت بودم. #زیارت که تمام شد داشتم میآمدم بیرون که این مصراع «سرّ نی در نینوا میماند اگر زینب نبود/ کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود» در دلم افتاد.
🔹 زمزمه کنان و با حال خوشی بیرون آمدم که تلفن زنگ خورد و ما به تهران خوانده شدیم وبقیه شعر را در طول مسیر در #قطار نوشتم که البته آنطورکه بیت اول بود، نشد و من هنوز ناراحتم که چرا آن لحظه #تلفن زنگ خورد و من نتوانستم با همان حال و هوای خاص شعرم را به پایان ببرم.
🔹 حالا هروقت که به این شعر فکر میکنم به ذهنم میرسد که بیت اول شعر #القای_حضرت ثامن الجج (علیه السلام) بوده و علت استقبال از این #بیت و معروفیتش هم همین است.
🌺🌺 نشر فضائل اهل بیت
https://eitaa.com/joinchat/2062418427C4e6c91f177
🆔 @nashre_fazael
💠 کرامتی عجیب از امام رضا علیهالسلام
🔹#آیتالله_شبیری زنجانی «دام ظلّه»: #آشیخ_ابراهیم_صاحبالزمانی در مشهد یک وقتی به فشار مالی میافتد. #استاندار (۱) در آن زمان، #آصف_الدوله (۲) بوده است. آشیخ ابراهیم صاحب الزمانی اشعاری در مدح آصف الدوله میسراید تا به او کمکی کنند.
🔸وقتی مرحوم صاحب الزمانی شروع به نوشتن میکند، با خودش میگوید این درست نیست که من #امام_رضا علیهالسلام را وا گذارم و از این اشخاص مدح کنم. پس آن اشعار را به نام حضرت تمام میکند و به #حرم مشرّف میشود.
🔹 آشیخ ابراهیم خصوصیتش این بوده که در قم، پیش از شروع درس مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری، یک #روضه و توسل مختصری میخوانده و مرحوم #آیتالله_حائری بعد از روضه او، درس را شروع میکرده است.
🔸خلاصه آنکه میرود حرم و دور ضریح میچرخد و شعر را میخواند. به یکی از گوشهها که میرسد کسی پولی در مشت او میگذارد. میبیند ده تومان است، و کم است و به اندازه قرضش نیست. دوباره میچرخد و شعر را میخواند، یک ده تومان دیگر در دستش میگذارند، باز میگوید کم است (۳).
🔹دوباره میچرخد و شعر میخواند تا مبلغی که دستش میآید به شصت تومان میرسد. میگوید دیگر کافی است. از یکی از #کفشداری ها که میخواهد خارج شود، به آشیخ حسنعلی تهرانی (۴) برخورد می کند. آشیخ حسنعلی میگوید آنچه را گرفتی به من بده. پس پول را از او میگیرد و دو برابرش یعنی 120 تومان را به او میدهد.
🔸مرحوم #آیتالله_اراکی نقل میکرد: مرحوم آقای آسید محمد تقی خوانساری میگفت: «اگر من جای او بودم همۀ آن شصت تومان را نمیدادم و مقداری از آن را نگه میداشتم».
❇️ پانوشت:
👈 ۱. استاندار یا نایب التولیه
👈 ۲. آصف الدوله یا نیّر الدوله
👈 ۳. تفصیلا بیان نشده که آیا همان شخص اول پول را میدهد یا شخص دیگری!
👈 ۴. مراد، جدّ مادری مرحوم آیت الله مروارید است. در این واقعه، کفشداری هم خصوصیت داشت؛ چون مرحوم آقای مروارید میگفت یکی از شواهد صدق این داستان آن است که جد ما همیشه از این کفشداری وارد حرم می شدند.
🌺🌺 نشر فضائل اهل بیت
🆔 @nashre_fazael