#سلام_مولا_جانم ❣
وقتی #سلامت میڪنم
دهانم عطر یاس میگیرد😍
در هر گوشهی قلبمـ
هزار شاخهی #نرگس میروید☘
آسمان دلم آفتابی میشود🌞
و این سپیده دمانِ پر #تبرک
هر روزِ من است💖
💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💚
#صبحتون_مهدوی 🌼🍃
التماسدعایفرج 🤲
📚 #حکایتیبسیارزیباوخواندنی
روزی ملا الاغش را که خطایی کرده بود می زد.
شخصی که از آنجا عبور می کرد اعتراض نمود و گفت: ای مرد چرا حیوان زبان بسته را می زنی؟
ملا گفت: ببخشید نمی دانستم که از خویشاوندان شماست اگر می دانستم به او اسائه ادب نمی کردم؟!
🆔 @hekayatnameh
🌹#داستان_آموزنده
امام صادق (ع) در حدیثی میفرمایند: موقعی که خداوند خیر بندهای را بخواهد، هنگامی که گناهی انجام میدهد او را گوشمالی میدهد تا به یاد توبه بیفتد، و هنگامی که شر بندهای را
(بر اثر اعمالش) بخواهد موقعی که گناهی میکند نعمتی به او میبخشد تا استغفار را فراموش کند و به آن گناه ادامه دهد، این همان است که خداوند عزوجل فرموده: «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِّنْ حَیْثُ لَایَعْلَمُونَ»؛ یعنی از طریق نعمتها به هنگام معصیتها آنها را به تدریج از راهی که نمیدانند گرفتار میسازیم
(تا هرگز نتوانند توبه کنند) ».[۱]
یکی از یاران امام صادق عرض کرد: من از خداوند مالی طلب کردم به من روزی فرمود، فرزندی خواستم به من بخشید، خانهای طلب کردم به من مرحمت فرمود، من از این میترسم نکند این استدراج باشد، امام فرمود: اگر اینها توأم با حمد و شکر الهی است استدراج نیست (نعمت است )[۲].
(۱)(تفسیر نمونه،ج۷، ذیل آیات ۱۸۲ و ۱۸۳ سوره اعراف)
(۲)(تفسیر نمونه، ج ۲۴، ذیل آیات ۴۲-/ ۴۵ سوره قلم).
🆔 @hekayatnameh
📚 #حکایتیبسیارزیباوخواندنی
مردی که خیال می کرد دانشمند است و در نجوم تبحری دارد یک روز رو به ملا کرد و گفت:
خجالت نمی کشی خود را مسخره مردم نموده ای و همه تو را دست می اندازند در صورتیکه من دانشمند هستم و هر شب در آفاق و انفس سیر می کنم.
ملا گفت : ایا در این سفرها چیز نرمی به صورتت نخورده است؟
دانشمند گفت :اتقاقا چرا؟
ملا با تمسخر پاسخ داد: درست است همان چیز نرم دم الاغ من بوده است!
🆔 @hekayatnameh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
🍃🌺هر گل خوشبو که گل یاس نیست
🍃🌺هر چه تلألو کند الماس نیست
🍃🌺ماه زیاد است و برادر بسی
🍃🌺هیچ یکی حضرت عبـاس نیست
ولادت با سعادت
حضرت ابالفضل العباس 💚
مبارکــــــــَباد 🎉 🎊 🎉
🌺🍃🌺🍃🌺
#گیف
📚 #حکایتیبسیارزیباوخواندنی
روزی بهلول از مسجد «ابوحنیفه» میگذشت، دید خطیب مردم را موعظه میکند. ایستاد و به سخنانش گوش داد. او میگفت: جعفربن محمد عقیده دارد که کارها با اختیار از بندگان انجام نمی شود در صورتی که آنچه که بندگان انجام میدهند خواست خداست و انسان از خود اختیاری ندارد. دیگر این که در روز قیامت شیطان در آتش میسوزد و حال آن که شیطان از آتش آفریده شده است و آتش هم جنس خود را عذاب نمیکند.
دیگر این که خداوند موجود است؛ ولی نمیشود او را دید، در صورتی که این دروغ است و هر موجودی دیدنی است.
آنگاه بهلول کلوخی از زمین برداشت و سر خطیب را هدف گرفت و آن را شکست و خون جاری شد، سپس فرار کرد. خطیب نزد خلیفه آمد و از بهلول شکایت کرد.
خلیفه دستور داد بهلول را بیاورند و چون بهلول حاضر شد به او گفت: چرا چنین کردی؟
بهلول گفت: علت را از خود وی سوال کنید. او میگوید: بندگان اختیاری ندارند و همه کارها به دست خداست. اگر اعتقاد او چنین است پس سر او را خداوند شکسته و من تقصیری ندارم.
او میگوید: جنس از هم جنس خود متاثر نمیشود و عذاب نمیبیند وقتی انسان از خاک است چرا باید از همجنس خود متاثر و ناراحت شود؟
او معتقد است که هر موجودی باید دیده شود. خلیفه از وی سوال کند که آیا این درد که او از این زخم احساس میکند دیده میشود؟! این را گفت و از نزد خلیفه رفت.
🆔 @hekayatnameh
.
✅ داستانک؛
پيرمرد هر بار كه ميخواست اجرت پسرك واكسیِ كر و لال را بدهد، جمله ای را براي خنداندن او بر روي اسكناس مينوشت. اين بار هم همين كار را كرد. پسرك با اشتياق پول را گرفت و جملهای را كه پيرمرد نوشته بود، خواند. روی اسكناس نوشته شده بود: وقتي خيلي پولدار شدی به پشت اين اسكناس نگاه كن. پسر با تعجب و كنجكاوی اسكناس را برگرداند تا به پشت آن نگاه كند. پشت اسكناس نوشته شده بود: كلك، تو كه هنوز پولدار نشدی. پسرك خنديد با صدای بلند، هرچند صدای خنده خود را نمیشنيد.
همیشه پر از مهربانی بمان و دلیل شادی دیگران باش، حتی اگر هیچکس قدر مهربانیت را نداند، این ذات توست که مهربان باشی، تو خدایی داری که به جای همه برایت جبران میکند.
🆔 @hekayatnameh
🔴 لحظات آخر سید علی قاضی طباطبایی
✍ فرزند ایشان که آن زمان 20 ساله بودند نقل میکند:
ایشان بعد از مدتی که بیمار بودند. یک شب به من گفتند امشب نخواب و بیدار باش. من متوجه نشدم که جریان چیست.
ساعتی از نیمه شب که گذشت پدرم من را صدا زد، رفتم و دیدم رو به قبله دراز کشیده و میگویند من در حال مرگ هستم و سفارش کرد که خانواده را بیدار نکنم و تا صبح بالای سرشان قرآن بخوانم.
من این موضوع را با کمال آرامش پذیرفتم و به کسی هیچ نگفتم و پیش او نشستم.
لحظاتی گذشت که به من فرمودند دارم راحت میشوم و این راحتی از طرف پاهایم شروع شده و به طرف بالا میآید و فقط قلبم درد میکند
سپس فرمودند: که رویم را بپوشان، من هم روی صورتشان را پوشاندم و ایشان از دنیا رفتند.
من با آرامش تا صبح پیش ایشان نشستم و قرآن خواندم تا آن که هنگام اذان صبح شد و خانواده آمدند و پرسیدند که جریان چیست و من هم گفتم که پدر فوت شده است و فریاد و سر و صدا از اهل خانه بلند شد و در آن لحظه تازه متوجه شدم چه اتفاقی افتاده و از مرگ پدرم بسیار متأثر شدم و بعد فهمیدم ایشان در من تصرف کرده بودند که آرامش داشته باشم.
📚 کتاب اسوه عارفان و کتاب عطش
🆔 @hekayatnameh
#_امام_زمانم💚
خورشید من ٺویے وبے حضورٺو
صبحم بخیرنمےشود
اے آفٺاب من
گرچهره رابرون نڪنے
ازنقاب خود
صبحے دمیده نگردد
بہ خواب من
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
✋سلام خورشیدعالم تابان☀️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥پنجم شعبان، سالروز میلاد سیدالساجدین امام علی بن الحسین ( ع ) به همه دوستداران خاندان پیامبر (ص) مبارک
🔴 ملاقات حضرت ابراهیم (ع) با حضرت عزرائیل
✍ در روایتی آمده است: که حضرت عزرائیل (ع) بر ابراهیم خلیل الله علیه السلام ظاهر شد، حضرت ابراهیم عليه السلام وقتی حضرت عزرائیل را دید، حس کرد دیگر آخر کار است. پرسید: «یا مَلَکَ الموتِ أدَاعٍ أم نَاع؛ آیا آمده ای دعوتم کنی خودم به اختیار خودم بیایم، یا دیگر کار تمام است و اختیاری نیست؟
گفت: نه، اختیار داری. حضرت ابراهیم (ع) فرمود: « آیا دیده ای دوستی جان دوستش را بگیرد؟» حضرت عزرائیل ماند که چه کند و چه بگوید. خداوند متعال فرمود: به ابراهیم بگو: آیا دوستی را دیده ای که از ملاقات دوستش ناراحت باشد؟! قطعا دوست مشتاق دیدار دوست است.»
بنابراین، هر چه ایمان و اعتقادات ما محکم تر باشد، مرگ برای انسان راحت تر و لذت بخش تر است. چنان که خداوند در قرآن می فرماید:
يُثَبِّتُ اللهُ الذين آمنوا بالقولِ الثّابِتِ فِی الحياةِ الدّنيا وفِی الآخرة ؛ خداوند کسانی را که ایمان آوردند، به خاطر گفتار و اعتقاد ثابتشان، استوار می دارد؛ هم در این جهان، و هم در سرای دیگر!
📚 کتاب از احتضار تا عالم قبر
🆔 @hekayatnameh
🔴 عطای کریمانۀ امام حسین (ع)
✍ «کسی در زد، امام حسین (ع) پشت در آمد فرمود: کیست؟ گفت: یا بن رسول اللّه! نیازمندم. حضرت در را باز نکردند، قنبر را صدا کرده، فرمودند: ما چند روزی است که از مکه آمده ایم، پول چقدر مانده است؟ گفت: یا بن رسول اللّه! چهار هزار دینار مانده است؟ فرمود: همه را بیاور. قنبر گفت: میخواهید همه را به نیازمند بدهید؟ فرمود: آری.
حضرت تمام پولها را در عبای خود گذاشت و از سوراخ بالای در بیرون داد و فرمود: بگیر. پول و عبا را گرفت و پشت در نشست و مرتب گریه کرد. امام آمد و در را باز نکرده فرمود: من چیز دیگری نداشتم. هر چه بود برایت آوردم، اگر کم است، بار دیگر بیا. چرا گریه میکنی؟ گفت: یا بن رسول اللّه کم نیست، گریهام برای این است که چرا باید در آینده شما زیر خاک بروید. ای کاش این دست برای مردم میماند.»
✨ اگر گناه کرده اید، کار با کریم سخت نیست. تو فقط گردن خود را کج کن و بگو که اشتباه کردم. او نیز میبخشد. نگو مرا راه نمی دهند، این خود از گناهان بزرگ است...
📚 کتاب مرگ و فرصتها، مجموعه سخنرانی های استاد انصاریان
🆔 @hekayatnameh