eitaa logo
احکام شرعی
4.3هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
702 ویدیو
5 فایل
﷽ ❓ارسال سوال از طریق آیدی زیر: @ ادمین تبادلات:
مشاهده در ایتا
دانلود
می گویند مردی روستایی با چند الاغش وارد شهر شد. هنگامی که کارش تمام شد و خواست به روستا بازگردد، الاغ ها را سرشماری کرد. دست بر قضا سه رأس از الاغ ها را نیافت. سراسیمه به سراغ اهالی رفت و سراغ الاغ های گمشده را گرفت. از قرار معلوم کسی الاغ ها را ندیده بود. نزدیک ظهر، در حالی که مرد روستایی خسته و ناامید شده بود، رهگذری به او پیشنهاد کرد، وقت نماز سری به مسجد جامع شهر بزند و از امام جماعت بخواهد تا بالای منبر از جمعیت نمازخوان کسب اطلاع کند. مرد روستایی همین کار را کرد. امام جماعت از باب خیر و مهمان دوستی، نماز اول را که خواند بالای منبر رفت و از آن جا که مردی نکته دان و آگاه بود، رو به جماعت کرد و گفت: «آهای مردم در میان شما کسی هست که از مال دنیا بیزار باشد؟» خشکه مقدسی از جا برخاست و گفت: «من!» امام جماعت بار دیگر بانگ برآورد: «آهای مردم! در میان شما کسی هست که از صورت زیبا ناخشنود شود؟» خشکه مقدس دیگر برخاست و گفت: «من!» امام جماعت بار سوم گفت: «آهای مردم! کسی در میان شما هست که از آوای خوش متنفر باشد؟» خشکه مقدس دیگری بر پا ایستاد و گفت: «من!» سپس امام جماعت رو به مرد روستایی کرد و گفت: «بفرما! سه تا خرت پیدا شد. بردار و برو.» 👈 کانال حکایت نامه 🆔 @hekayatnameh