eitaa logo
سازمان نشر آثار و ارزش های مشارکت روحانیت
148 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
190 ویدیو
9 فایل
#سازمان_نشر_آثار_روحانیت #سازمان_نشر_آثار_و_ارزش_های_مشارکت_روحانیت #دبیرخانه_پیشکسوتان_وشهدای_روحانی 💠کانال سازمان نشر آثار روحانیت در ایتا 👇 @nashreathar در سروش : splus.ir/nashreathar در اینستاگرام: @parchamdaraneenghlab
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 آقا معمولا شب‌ ها در ساعات معینی از خواب بر می‌خاستند، ولی شب جمعه پس از ساعتی ناگهان از خواب بیدار شدند، سرشان را در دستانشان می‌گیرند و مرتب (لا حول و لا قوة الا بالله) می‌ گویند، همسرشان می‌گوید : آقا آب می‌خواهید؟ ناراحتی دارید؟ جوابی نمی‌شنود، مشهدی حیدر خادم می‌گوید: صبح‌ها که می‌رفتم ایشان همیشه پشت میز نشسته بود، ولی آن روز جمعه در اتاق قدم می‌زد و(لا حول و لا قوة الا بالله) می‌ گفت.  همسرش می‌گوید آنگاه که خواست برای نماز جمعه خارج شود دو اشاره کرد که من بعدها فهمیدم یعنی چه؛ و آن دو اشاره، یکی به خود و دیگری به سوی آسمان بود! یعنی که روز پرواز من به آسمان فرا رسیده است. شهید دستغیب به طرف نماز جمعه حرکت کرد، ناگهان در مسیر خانمی‌ به طرف آقا آمد. چون معمولا افراد در راه به آقا نامه می‌ دادند و آقا سخت پروا داشت که پاسداران مانع شوند؛ آن خانم خیلی سریع خود را به آقا رساندودر ساعت ۱۱:۲۵ دقیقه بود که در یک لحظه انفجاری مهیب رخ داد و پس از لحظه‌ای آقا غرق در خون شده و شهید شد. چون کفن شهید دستغیب را آوردند کیسه‌ ای کوچک به همراه آن بود که معلوم نشد چیست. بعد از خاکسپاری چندین نفر خواب دیدند که آقا می‌ گوید تکه گوشت‌های من لابه‌لای دیوار و اطراف است به من ملحق کنید هنگامی‌که آنها را جمع کردند دریافتند آن کیسه برای این مقدار از بدن آقا بوده است. 📚دستغیب، سیدهاشم، یادواره شهید دستغیب،ص۲۲_۲۳
💠 آقا معمولا شب‌ ها در ساعات معینی از خواب بر می‌خاستند، ولی شب جمعه پس از ساعتی ناگهان از خواب بیدار شدند، سرشان را در دستانشان می‌گیرند و مرتب (لا حول و لا قوة الا بالله) می‌ گویند، همسرشان می‌گوید : آقا آب می‌خواهید؟ ناراحتی دارید؟ جوابی نمی‌شنود، مشهدی حیدر خادم می‌گوید: صبح‌ها که می‌رفتم ایشان همیشه پشت میز نشسته بود، ولی آن روز جمعه در اتاق قدم می‌زد و(لا حول و لا قوة الا بالله) می‌ گفت.  همسرش می‌گوید آنگاه که خواست برای نماز جمعه خارج شود دو اشاره کرد که من بعدها فهمیدم یعنی چه؛ و آن دو اشاره، یکی به خود و دیگری به سوی آسمان بود! یعنی که روز پرواز من به آسمان فرا رسیده است. شهید دستغیب به طرف نماز جمعه حرکت کرد، ناگهان در مسیر خانمی‌ به طرف آقا آمد. چون معمولا افراد در راه به آقا نامه می‌ دادند و آقا سخت پروا داشت که پاسداران مانع شوند؛ آن خانم خیلی سریع خود را به آقا رساندودر ساعت ۱۱:۲۵ دقیقه بود که در یک لحظه انفجاری مهیب رخ داد و پس از لحظه‌ای آقا غرق در خون شده و شهید شد. چون کفن شهید دستغیب را آوردند کیسه‌ ای کوچک به همراه آن بود که معلوم نشد چیست. بعد از خاکسپاری چندین نفر خواب دیدند که آقا می‌ گوید تکه گوشت‌های من لابه‌لای دیوار و اطراف است به من ملحق کنید هنگامی‌که آنها را جمع کردند دریافتند آن کیسه برای این مقدار از بدن آقا بوده است. 📚دستغیب، سیدهاشم، یادواره شهید دستغیب،ص۲۲_۲۳ ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 📖 قال رسول الله صلی الله: اشرف الموت قتل الشهاده شهادت برترین مرگهاست. بحارالانوار، ج67، ص8، حدیث4