👹بنای یادبود شیطان در آمریکا ساخته و رسما افتتاح شد!
‼️معبد شیطان(کاخ سفید) ، از مجسمه موجودی بالدار و سر بز، به نام بافومت، در کاپیتول ایالت رونمایی کرد.
🔸 اگر کسی فکر کند که جنگ در پیش رو با آمریکا یا اسرائیل و ... است، و به زودی پایان خواهد یافت، کاملا در اشتباه هست.
🔻 جنگ ما ... جنگ آخر الزمان است.
🔻آمریکا و صهیونیست خود شیطان هستند
💠قرآن می فرماید:
قالَ أَ رَأَيْتَكَ هذَا الَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلَّا قَلِيلًا(اسراء_۶۲)
ابليس گفت: به من خبر ده، اين است آن كسى كه بر من گرامى داشتى؟ اگر تا قيامت مهلتم دهى، يقيناً بر نسل او افسار زده، به زير سلطه مىكشم، مگر اندكى را.
☀️اللهم عجل لولیک الفرج ☀️
#نشرکوثر_سعادت
@nashrekowsaresaadat
کجایی ای امید دل منتظران
کجایی ای منتقم خون زهرا (س)
کجایی ای شادی دلهای غمدیده
کجایی ای ترنم باران
بیا و با قدمت صحرای دلم را لاله زار کن
☀️ برای تعجیل در فرج مولا امام زمان ( عج) صلوات
#نشرکوثر_سعادت
@nashrekowsaresaadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ ۖ وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسَانِ مِنْ طِينٍ
💠سوره سجده، آیه ۷
آن خدايى كه هر چيز را به نيكوترين وجه خلقت كرد و آدمى را نخست از خاك (پست بدين حسن و كمال) بيافريد
🔸🔸🔸
#نهج_البلاغه
🍃نَحْمَدُهُ عَلَى مَا كَانَ وَ نَسْتَعِينُهُ مِنْ أَمْرِنَا عَلَى مَا يَكُونُ وَ نَسْأَلُهُ الْمُعَافَاةَ فِي الْأَدْيَانِ كَمَا نَسْأَلُهُ الْمُعَافَاةَ فِي الْأَبْدَانِ.
🍃حمد مى گوييم او را، بر آنچه بوده است و از او يارى مى جوييم در كار خود، براى آنچه خواهد بود. و از او مى خواهيم كه دين ما را به سلامت دارد، همان گونه كه از او سلامت تنهايمان را مى طلبيم.
📗#خطبه_99
#نشرکوثر_سعادت
@nashrekowsaresaadat
🟢 ثواب صلوات روز پنج شنبه تا غروب جمعه
💠اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الْأَوْصِيَاءِ الْمَرْضِيِّينَ بِأَفْضَلِ صَلَوَاتِكَ وَ بَارِكْ عَلَيْهِمْ بِأَفْضَلِ بَرَكَاتِكَ وَ السَّلاَمُ عَلَيْهِمْ وَ عَلَى أَرْوَاحِهِمْ وَ أَجْسَادِهِمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ
💠 امام صادق علیه السّلام فرمودند:
إذا كانَتْ عَشِيَّةُ الخَميِسِ وَليَلةُ الجُمُعَةِ نَزَلَتْ مَلائِكَةٌ مِن السَّماءِ مَعها أقلامُ الذَّهَبِ وَصُحُفُ الفِضِّةِ، لايَكتُبونَ (عَشِيَّةَ الخَميِسِ وََلیَلَةَ الجُمعَةِ إلي أنْ تَغيِبَ الشَّمسُ) إلاّ الصَّلاةََ عَلي النَّبِيِّ وَآلِهِ؛
☀️از شامگاه پنجشنبه و شب جمعه، فرشتگانی با قلمهايي از طلا و لوحهایی از نقره، از آسمان به سوي زمين ميآيند و تا غروبِ روز جمعهِ ثواب هیچ عملی را نمینویسند به جز صلوات بر محمّد و آل محمّد علیهم السلام.
مستدرك وسائل الشيعة6: 70.
#نشرکوثر_سعادت
@nashrekowsaresaadat
🌸شب جمعه هر کدام از ارواح مومنان با گریه های صدادار با خواهش و تواضع و گدائی فریاد می زنند
. ای اهل من، ای فرزندان من، ای خویشان من، رحم و مهربانی کنید، چیزی برای ما بفرستید، خدا شمارا رحمت کند، ما را فراموش نکنید؛
بر غربت و غریبی ما رحم کنید، بدرستیکه ما در زندان تنگ و اندوه و غم و زاری و سختی ماندیم در دعاها و صدقه ها بر ما بخل نورزید، شاید بتوسط دعا و صدقه شما خدا بر ما رحم کند.
ما هم قبلاً مثل شما بودیم دریغ کردیم و حال دستمان از همه جا کوتاه گردیده، شما هم پیش از آنکه مثل ما شوید، دریغ نکنید،
صدقه بدهید، دعا کنید، نیکی کنید، احسان کنید ای دریغا ما هم مثل شما توانا بودیم،
ای بندگان خدا بشنوید سخنان ما را و فراموش نکنید ما را، بدرستیکه
این مالها و این زرهائی که در دست شماها است در دست ما هم بود و ما دریغ و بخل کردیم و در راه خدا خرج نکردیم. مالهایمان را اندوختیم از آن استفاده نکردیم و جمع کردیم و حقّمان را ندادیم و رفتیم.
حالا مالها وبال گردن ما شده و کیف و منفعتش برای دیگران گردیده.
پس رحم و مهربانی کنید به ما، ولو به یک درهم، یا یک قرص نان. یا یک چیز اندک.
سپس با فریاد می گویند: چقدر نزدیک است که شما هم مثل ما برای خود گریه کنید،
دیگر نفعی ندارد،
چنانچه ما گریه می کنیم و سودی ندارد.
پس کوشش کنید برای خود پیش از آنکه مثل ما گردید ولو به یك درهم یا قرص نانى یا جامه و پوشاكى، ..منازل الاخره ص 38
📚 کتاب منازل الاخره
#نشرکوثر_سعادت
@nashrekowsaresaadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پیامبر (ص) : ای ابوذر
من تو را در مدیریت ضعیف میبینم
خطاب غیر مستقیم حضرت آقا به اکثر کاندیداها
#نشرکوثر_سعادت
@nashrekowsaresaadat
🕯🥀🍂
🥀
🌴 میان حجره، غریبانه دست و پا میزد
▪️همانکه روضهاش آتش بهجان ما میزد
🌴 میان اشهد خود گاه "یارضا" میگفت
▪️ و گاه مادر مظلومه را صدا میزد ...
🏴 پیشاپیش شهادت مظلومانه #امام_جواد عليه السلام را به محضر #امام_زمان ارواحنا فداه و ولی نعمتمان امام رضا عليه السلام، تسلیت عرض مینمائیم.
#نشرکوثر_سعادت
@nashrekowsaresaadat
📢📢
سلام علیکم
دوستان توجه بفرمایید، مسابقه ای تحت عنوان سیمای امیرالمومنین علی علیهالسلام در قرآن در کانال نشر کوثرسعادت برگزار میشود
برای ترویج و تبلیغ فضائل امیرالمومنین علی علیهالسلام و بزرگداشت عید غدیر کانال نشر کوثرسعادت در این مسابقه با کانال فاطمیه همکاری می کند
چگونگی شرکت در مسابقه ، در کانال گذاشته میشود
#نشرکوثر_سعادت
@nashrekowsaresaadat
🔵🕊🌺🍃﹏💛🍃
#مسابقه
#آزمون_حفظ_موضوعی_و_تأویل_آیات_علوی
#سیمای_حضرت_علی_علیهالسلام_در_قرآنکریم
🌟 تفسیر و تأویل آیات در مورد حضرت أمیرالمؤمنين علیهالسّلام به تفکیک سـوَر مبارڪه قرآن کریم، در ۴ فایل pdf، طی آزمون ۴ مرحلهای، تقدیم حضورتان میگردد.
📋 برنامهی آزمون ۴ مرحلهای
حفظ موضوعی و تأویل آیات
ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام
▫️ با عنوان : ▫️
«سیمای حضرت علی علیهالسّلام در قرآنکریم»
🔷 آزمون مرحله اوّل :
🔶 جمعه ۲۹ ذیالقعده - ۱۸ خرداد ماه
♦️ ساعت ٢٠:٣٠
🗂 مطالب فایل اول سُـوَر مبارڪه :
حمد، بقره ،آل عمران، نساء مائده، انعام، اعراف، انفال، توبه
🔵 بارگزاری لینک آزمون و
📥 دریافت منابع آزمون :
🌐 کانال فاطمیه در ایتا :
🌐 https://eitaa.com/faatemiie
📋 اعلام برندگان و 🎁 اهداء جوایز :
💎یک روز بعد از تاریخ برگزاری آزمون
◆اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج◆
ـ🕊🌺
ـ🔵🕊🌺🍃﹏💛🍃
سیمای حضرت علی علیه السلام درقرآن(فایل اوّل) 25-May-2024 23-00-05.pdf
7.69M
#مسابقه
#سیمای_حضرت_علی_علیهالسلام_در_قرآنکریم
📚منبع_آزمون_مرحله_اول
🔷 آزمون مرحله اوّل :
🔶 جمعه ۲۹ ذیالقعده - ۱۸ خرداد ماه
♦️ ساعت ٢٠:٣٠
🗂 مطالب فایل اول سُـوَر مبارڪه :
حمد، بقره ،آل عمران، نساء مائده، انعام، اعراف، انفال، توبه
🔵 بارگزاری لینک آزمون و
📥 دریافت منابع آزمون :
🌐 کانال فاطمیه در ایتا :
🌐 https://eitaa.com/faatemiie
◆اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج◆
▫️امیرالمومنین علیهالسلام از قول پیامبر صلی الله علیه و آله میفرمایند:
🔸️مهدی از ما اهلبیت است و خدا یکشبه کار او را سامان خواهد داد (و ناگهانی ظهورش را خواهد رساند).
🔹️الْمَهْدِيُّ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ يُصْلِحُ اللَّهُ لَهُ أَمْرَهُ فِي لَيْلَةٍ
📚کمال الدین، ج۱، ص۱۵۲.
🍃غدیر،عید هم عهدی با امام عصر ارواحنافداه 🍃
#رمان_مذهبی
پرستوهای زائر
قسمت ۲۵
ازش پرسیدم: «چی شد که زخمی شدی؟» چشمانش را بست و گفت: «دو روز پیش با گروهی از بچهها، گروههای ضدانقلاب را از دانشکده بیرون کردیم و درهای آنجا را بستیم. دو شب آنجا بودیم ولی گروههای الحادی دوباره برای ورود به دانشگاه حمله کردند. ما هم برای رویارویی با آنها بیرون آمدیم. توی همین گیرودار یکی با چاقو به سرم زد و دیگه نفهمیدم چی شد.» در همین زمان پدر، مادر و برادر محمد از راه رسیدند. مادرش توی صورتش میزد و گریه میکرد، جلو رفتم و سلام کردم. پدرش جوابم را داد و پرسید: «از کِی اینجوری شده؟» گفتم: «از صبح!» نزدیک محمد رفت و گفت: «محمد! بابا خوبی؟» محمد گفت: «آره نگران نباشید.» مادرش دست محمد را گرفت و درحالیکه گریه میکرد گفت: «الهی مادرت بمیره که به این حال افتادی!» محمد گفت: «مادر چیزی نشده حالم خوبه. فقط یک زخم کوچک بود.» یک ربع که گذشت گفتم: «اگر کاری ندارید من بروم؟» محمد نگاهی به من کرد و گفت: «ببخشید تو هم خیلی اذیت شدی!» گفتم: «خواهش میکنم بههرحال آمده بودم به زخمیها کمک کنم.» مادرش گفت: «خدا خیرت بده دخترم زحمت کشیدی.» محمد رو به من گفت: «اگر تا فردا مرخص شدم میتونی یه سر بیای خونه؟ باهات کاردارم!» گفتم: «باشه حتماً.» بعد هم خداحافظی کردم و رفتم خانه.
فردای آن روز محمد را مرخص کردند. از مدرسه که آمدم بعد از خوردن ناهار آماده شدم تا برای دیدن محمد به خانهی آنها بروم. پدرم گفت: «صبر کن باهم بریم، میخوام بیام عیادتش.» با پدرم بهطرف خانهی آنها به راه افتادیم نزدیک خانهشان که رسیدیم خواهرش را دیدیم. بعد از سلام و احوالپرسی پدرم از حال محمد جویا شد. اون هم گفت: «حالش خیلی بهتره بفرمایید داخل.» و خودش جلوتر رفت تا خبر آمدن ما را بدهد.
فاطمه امیری شیرازی
#رمان_مذهبی
پرستوهای زائر
قسمت ۲۶
هم پشت سرش داخل خانه شدم، پدرم یا الله گفت و پشت سر من آمد تو. آقای علوی با خوشحالی به پیشواز ما آمد.محمد که هنوز رنگ به چهره نداشت خوابیده بود. تا ما را دید نیمخیز شدکه بلند شود ولی پدرم نگذاشت. بعد از چند دقیقه پدرم از محمد داستان مجروح شدنش را پرسید. مادرش گفت: «این جوونها کلهشان باد داره. اگر کسی بخواد کار کنه باید زیرک باشه و بفهمه دوروبرش کی هست و چی میگذره.» پدرم لبخندی زد و گفت: «حاجخانم این روزها هیچکس نمیفهمد کی خودی هست کی دشمن! مخالفین نظام خودشان را صاحب حکومت میدانند و اگر همین جوانها نباشند همهجا نفوذ میکنند.» به محمد نزدیک شدم و گفتم: «دیروز گفتی یه کاری داری. با من چه کاری داشتی؟» یک دسته کاغذ کنارش بود، برداشت و گفت: «اگر میتونی یک طرح درباره انقلاب فرهنگی طراحی کن و بعد خودت زحمتش رو بکش و بده به بچههای مسجد؛ خودشون میدونن.» بعد هم دو خط نوشته بهم داد و گفت: «این هم پایین طرح بنویس.» برگهها را از محمد گرفتم و داشتم میگذاشتم توی کیفم که محمد گفت: «اگر کاری نداری همین حالا بکش؛ چون امشب دو نفر از دوستام میخوان بیان دیدنم، اگر تمامش کنی میتونم بهشون بدم!»
گفتم: «باشه.» وسایل طراحی رو از یکی از خواهرهای محمد گرفتم و سرگرم کشیدن شدم. یک ساعت که گذشت پدرم بلند شد و گفت: «مهنا من باید جایی بروم اگر کارت طول میکشه من بروم؟» گفتم: «کارم کمی طول میکشه، شما برید من خودم میرم خونه.» پدرم میخواست برود که پدر محمد گفت: «صبر کنید من هم بیایم باهم بریم. میخواهم به مسجد بروم.» هر دو خداحافظی کردند و رفتند. دوباره سرگرم طراحی شدم. مادر محمد درحالیکه داشت سینی چای را به آشپزخانه میبرد گفت: «مهنا جان چادرت رو دربیار و راحت باش. اینجوری سخته کار کردن! اینجا هم خونه خودتون هست.» گفتم: «نه ممنون راحتم.» مادرش با خنده گفت: «آخرش که عروس خودم میشی، پس بهتره راحت باشی!» این حرف مادر محمد خیلی برایم غیرمنتظره بود! نگاهی به محمد انداختم، او هم لبخندی زد و سرش را پایین انداخت. خیلی خجالت کشیدم، روی پیشانیم عرق نشست! کاغذها رو برداشتم و گذاشتم توی کیفم. میخواستم بلند بشوم و خداحافظی کنم که محمد گفت: «یعنی اینقدر جو اینجا برات ناراحتکننده هست که میخوای فرار کنی؟ بشین باهات حرف دارم!» بیشتر خجالت کشیدم و سرجایم نشستم. محمد ادامه داد: «مادرم خیلی اصرار داره که من زود ازدواج کنم. من هم گفتم اگر بخواهند برایم زن بگیرند، تنها گزینهام تو هستی!» همانطور که سرم پایین بود گفتم: «حالا تو این موقعیت این چه حرفی بود؟» محمد گفت: «کدوم موقعیت؟!» گفتم: «من داشتم رو کشیدن طرح تمرکز میکردم، با حرفهایی که تو و مادرت زدید دیگه نمیتونم تمرکز کنم!» محمد خندهای کرد و گفت: «یعنی اینقدر من برات مهم هستم که به پیشنهادم فکر کنی!» چیزی نگفتم و خودم را سرگرم کشیدن کردم.
فاطمه امیری شیرازی
#رمان_مذهبی
پرستوهای زائر
قسمت ۲۷
یکشب که محمد به خانه ما آمده بود سلما آهسته به من گفت: «تازگیها محمد زیاد میاد خونهی ما؛ نکنه خبریه؟» گفتم: «چه خبری؟» گفت: «چی بگم؟ به نظر میرسه به تو علاقه داره!» از حرف سلما جا خوردم و با دستپاچگی گفتم: «نه اینطور نیست به خاطر کارهای مسجد اینجا میاد.» گرچه خودم هم از اینکه محمد را زیاد میدیدم بدم نمیآمد اما به روی خودم نمیآوردم. یک روز که محمد برای تکمیل کارهای نشر اعلامیهها به خانه ما آمده بود مانند همیشه سرحال نبود. متنی را که آماده کرده بود جلویم گذاشت تا بنویسم. همینطور که مشغول نوشتن بودم گفت: «یه موضوعی هست که میخواستم بهت بگم.» گفتم: «چه موضوعی؟» کمی مِنمِن کرد و گفت: «اگه میشه دیگه مسجد نیا!» قلم رو گذاشتم زمین، با تعجب به او نگاه کردم و گفتم: «چرا مگه چی شده؟» همانطور که سرش پایین بود ادامه داد: «امروز یکی از بچههای سپاه که میدونست من با تو و سلما فامیل هستم، ازم نشانی شما رو پرسید و میخواست بیاد خواستگاری تو!» احساس کردم بدنم کرخت شد! به چهرهی محمد نگاه کردم، سرش را پایین انداخته بود و چهرهاش برافروخته شده بود. به خودم جرئت دادم و گفتم: «خوب تو چی گفتی؟» محمد کمی مکث کرد و گفت: «بهش گفتم تو نامزد کردی!» از این حرفش خیلی جا خوردم اما یه جورایی تو دلم خوشحال شدم. محمد آدم رُک و شوخطبعی بود، اما حالا خجالت میکشید حرف دلش رو بزند. منم با شیطنت گفتم: «خوب حالا این نامزد من کیه؟» همانطور که سرش پایین بود لبخندی زد و گفت: «اینو گفتم که نیاد خواستگاریت!» گفتم: «خوب حالا چرا دیگه مسجد نیام؟! تو که اونو رد کردی.» محمد گفت: «حالا دیگه بماند.» چون میدانستم محمد از علاقه من به خودش مطمئن نیست، برای اینکه خیالش را راحت کنم بهش گفتم: «بهتره بدونی من به هیچکسی اجازه نمیدم بیاد خواستگاریم!» محمد با شنیدن این حرفم لبخندی از روی رضایت زد و سرگرم بررسی کارهایش شد.
فاطمه امیری شیرازی
#رمان_مذهبی
پرستوهای زائر
قسمت ۲۸
مهرماه سال پنجاهونه، نیروهای متجاوز بعثی به خاک ایران هجوم آوردند و قسمتی از خاک ایران از جنوب تا غرب را اشغال کردند. من تا آن زمان جنگ را در کتابهای تاریخ خوانده بودم و هیچوقت فکر نمیکردم در ایران جنگ بشود. هرروز که از جنگ میگذشت میگفتم بهزودی تمام میشود اما جنگ همچنان ادامه داشت. در همین زمان نیروهای مردمی برای مقابله با دشمن به مرزها میرفتند. محمد جزو نخستین افرادی بود که برای آزادسازی خرمشهر راهی مرزهای جنوب کشور شد، همچنین پدرش و پدر من هم به جبهه رفتند. احساس میکردم خیلی تنها شدهام. یک ماه گذشت. خیلی دلتنگ پدرم شده بودم، بیشتر دلم برای اذان گفتنش تنگشده بود. همیشه هنگام اذانِ صبح تو حیاط میایستاد و بلند اذان میگفت. یک روز نامهای برایش نوشتم و چند برگ گل رز هم داخل آن گذاشتم. بعد از مدتی جواب نامهاش آمد. خیلی خوشحال شدم! تو نامه نوشته بود: «تو گروهان تخریب در منطقه سرپل ذهاب هستند. از اینکه برایش گل فرستاده بودم اظهار خوشحالی کرده بود و نوشته بود گل باشی!» خیلی دوست داشتم من هم به منطقه جنگی بروم تا هر کمکی که از دستم برمیآید انجام بدهم اما مادرم نمیگذاشت.
یک سال از جنگ گذشت، بیشتر اوقاتم را در مسجد و بسیج میگذراندم. روزهای جمعه همراه دوستانم به نماز جمعه میرفتیم، نماز جمعه را خیلی دوست داشتم. سالهای نخست بعد از پیروزی انقلاب، فعالیت گروههای سیاسی ضدانقلاب علیه نظام جمهوری اسلامی شدت گرفت تا جایی که در مدارس نیز این حرکتها دیده میشد.ما هم مجبور بودیم در مدرسه با آنها مقابله کنیم.
فاطمه امیری شیرازی
#رمان_مذهبی
پرستوهای زائر
قسمت ۲۹
سال شصت خواهرم ازدواج کرد و من تنها شدم. در آن سالها شهید زیاد دادیم، هم باید با دشمن متجاوز می جنگیدیم هم مقابل تروریستهای داخلی می ایستادیم. منافقین و دشمنان انقلاب هم فشاری دوچندان برگردهی مردم زجرکشیده ایران وارد می کردند و با حملات مسلحانه، شخصیتهای مذهبی و سیاسی را ترور می کردند. محمد پیوسته در جبهه بود. زمانی هم که از جنگ برمیگشت برای مقابله با تروریستها، همراه دوستانش در خنثیسازی عملیات ترور و بمبگذاری تلاش میکرد، همیشه نگرانش بودم، میترسیدم اتفاقی برایش بیفتد.
دیپلم که گرفتم میخواستم برای کمک به جبهه بروم؛ اما هر وقت حرف رفتن را میزدم مادرم ناراحت میشد و میگفت: «سلما که شوهر کرده، پدرت و حسین هم نوبتی راهی جبهه میشوند، دلم راضی نیست تو بروی! همینجا هم میشه خدمت کرد.» ولی پرنده دلم یکجا بند نمیشد و هوای کوچ کرده بود. میخواستم هر طور شده و از هر راهی به منطقه جنگی بروم و هر کمکی از دستم بر میاد انجام بدهم.
یک روز صبح مادر محمد با خواهرش به خانه ما آمدند. من و مادرم تنها در خانه بودیم. از دیدن خواهر محمد خیلی خوشحال شدم. مدتها بود او را ندیده بودم. باهم رفتیم یه گوشه نشستیم و سرگرم حرف زدن شدیم. بعد از گذشت یک ساعت مادر محمد منو صدا کرد و گفت: «مهنا جان یه لحظه بیا!» رفتم پیش آنها و گفتم: «بفرمایید!» مادر محمد گفت: «ببین دخترم! من آمدم تو رو برای محمدم خواستگاری کنم! می دونم پدرت نیست اما دیشب پدر محمد از منطقه به خونه تماس گرفت و گفت با پدرت در مورد تو و محمد صحبت کرده، پدرت هم گفته هر چه مادرت بگوید او هم قبول میکند. مادرت هم میگه باید از خودت بپرسم. اگر تو میپذیری شب جمعهی همین هفته با خانواده خدمت شما میرسیم!» از این حرف مادر محمد غافلگیر شدم، خجالت کشیدم و سرم رو پایین انداختم. مادر محمد خندید و گفت: «خوب الحمدالله! مبارکه! سکوت نشانه رضایت است!»
ادامه دارد
فاطمه امیری شیرازی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 تیزر | گسترش پویش چله خدمت در نقاط مختلف کشور
🔸 شما ادامه دهنده این پویش باشید.
🔹 تصاویر و ویدئوی مشارکت خود در پویش #چله_خدمت را به آیدی @khedmat_adminn و یا به شماره ۰۹۹۰۰۱۱۱۱۰۸ از طریق شبکه های اجتماعی ارسال نمایید.
🔹همچنین با ارسال عدد ۸ به شماره ۱۰۰۰۲۳۳۹ میتوانید به پویش چله خدمت بپیوندید.
🆔 @khedmat_info
نیازمندی مؤمن به سه خصلت
💠قالَ الإمام محمد تقی الجواد(ع ) :
الْمُؤمِنُ یَحْتاجُ إلی ثَلاثِ خِصال: تَوْفیق مِنَ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ وَواعِظ مِنْ نَفْسِهِ وَقَبُول مِمَّنْ یَنْصَحُهُ .
💠امام جواد (ع):
مؤمن در هر حال نیازمند به سه خصلت است: توفیق از طرف خداوند متعال، واعظی از درون خود، قبول و پذیرش نصیحت كسی كه او را نصیحت نماید.
بحارالأنوار، ج ۷۲ ، ص ۶۵ ، ح ۳
🏴شهادت نهمین بحر کرامت،ابن الرضا، باب المراد ،حضرت محمد تقی،امام جواد علیه السلام محضر حضرت حجت (عج )و همه عشاق حضرتش تسلیت باد
#نشرکوثر_سعادت
@nashrekowsaresaadat
📢📢
سلام علیکم
دوستان توجه بفرمایید، مسابقه ای تحت عنوان سیمای امیرالمومنین علی علیهالسلام در قرآن در کانال نشر کوثرسعادت برگزار میشود
برای ترویج و تبلیغ فضائل امیرالمومنین علی علیهالسلام و بزرگداشت عید غدیر کانال نشر کوثرسعادت در این مسابقه با کانال فاطمیه همکاری می کند
چگونگی شرکت در مسابقه ، در کانال گذاشته میشود
#نشرکوثر_سعادت
@nashrekowsaresaadat
🔵🕊🌺🍃﹏💛🍃
#مسابقه
#آزمون_حفظ_موضوعی_و_تأویل_آیات_علوی
#سیمای_حضرت_علی_علیهالسلام_در_قرآنکریم
🌟 تفسیر و تأویل آیات در مورد حضرت أمیرالمؤمنين علیهالسّلام به تفکیک سـوَر مبارڪه قرآن کریم، در ۴ فایل pdf، طی آزمون ۴ مرحلهای، تقدیم حضورتان میگردد.
📋 برنامهی آزمون ۴ مرحلهای
حفظ موضوعی و تأویل آیات
ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام
▫️ با عنوان : ▫️
«سیمای حضرت علی علیهالسّلام در قرآنکریم»
🔷 آزمون مرحله اوّل :
🔶 جمعه ۲۹ ذیالقعده - ۱۸ خرداد ماه
♦️ ساعت ٢٠:٣٠
🗂 مطالب فایل اول سُـوَر مبارڪه :
حمد، بقره ،آل عمران، نساء مائده، انعام، اعراف، انفال، توبه
🔵 بارگزاری لینک آزمون و
📥 دریافت منابع آزمون :
🌐 کانال فاطمیه در ایتا :
🌐 https://eitaa.com/faatemiie
📋 اعلام برندگان و 🎁 اهداء جوایز :
💎یک روز بعد از تاریخ برگزاری آزمون
◆اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج◆
ـ🕊🌺
ـ🔵🕊🌺🍃﹏💛🍃
سیمای حضرت علی علیه السلام درقرآن(فایل اوّل) 25-May-2024 23-00-05.pdf
7.69M
#مسابقه
#سیمای_حضرت_علی_علیهالسلام_در_قرآنکریم
📚منبع_آزمون_مرحله_اول
🔷 آزمون مرحله اوّل :
🔶 جمعه ۲۹ ذیالقعده - ۱۸ خرداد ماه
♦️ ساعت ٢٠:٣٠
🗂 مطالب فایل اول سُـوَر مبارڪه :
حمد، بقره ،آل عمران، نساء مائده، انعام، اعراف، انفال، توبه
🔵 بارگزاری لینک آزمون و
📥 دریافت منابع آزمون :
🌐 کانال فاطمیه در ایتا :
🌐 https://eitaa.com/faatemiie
◆اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج◆