💠 #چاپ_بیستم
📚معرفی کتاب:
کتاب دیدم که جانم می رود پر است از داستان های شیرین و سراسر عشق و دوستی میان حمید و مصطفی، از زمان بحث و جدل با منافقین توی چادر جلوی دانشگاه تهران تا گرفتن اجازه از خانواده برای رفتن به جبهه،استرس های روز اول اعزام تا خاطرات همسنگر شدن این دو نفر در گیلان غرب...به نظرمن نوع دوستی و محبت حمید و مصطفی به هم دنیایی نیست ودیدم که جانم میروداین عشق را از زمان آشنایی تا زمان شهادت مصطفی روایت میکند.
📗#دیدم_که_جانم_می_رود
☘️به کوشش:#حمید_داوود_آبادی
🍂 #انتشارات_شهید_کاظمی
.
❄️🌹❄️🌹❄️🌹❄️🌹❄️🌹
🔸جهت مشاهده و تهیه کتب از طریق زیر اقدام کنید👇
✅ سایت من و کتاب
https://b2n.ir/z78651
✅ سایت انتشارات شهیدکاظمی
https://b2n.ir/114351
🌷منتظرتون هستیم...
❄️🌹❄️🌹❄️🌹❄️🌹❄️🌹
🍃 ما را دنبال کنید...
📌 #انتشارات_شهید_کاظمی
🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب در کشور
🆔 https://eitaa.com/nashreshahidkazemi
#نشر_شهید_کاظمی
💠 #چاپ_بیستم
خاطراتی از شهید مصطفی کاظم زاده به نقل از همرزم و برادر قسم خورده اش
شهید مصطفی کاظم زاده در 9 شهریورماه 1344 در محله شاهپور متولد شد. ماجرای بین حمید و مصطفی از همین برادریهاست که دو نوجوان کمسنوسال باهم راهی جبهه میشوند و درنهایت نیز شهادت مصطفی او را از حمید، که برادر واقعیاش شده بود، جدا میکند. نویسندۀ این اثر خود راوی و همرزم و همراه شهید است، از زمان اولین برخورد، حضور در چادر وحدت برای مقابله با گروههای منافقین و معترضین جمهوری اسلامی، گرفتن رضایت خانواده و حضور در جبهه جنگ، اعزام به منطقۀ سومار و شهادت مصطفی... شرح این رفاقت آنقدر شیرین است که وقتی به لحظۀ جدایی آن دو میرسد، حمید میگوید: «دیدم که جانم میرود.»
📗 #دیدم_که_جانم_میرود
🍃به کوشش: #حمید_داوودآبادی
🍂توسط #انتشارات_شهیدکاظمی
🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸
🔸جهت مشاهده و تهیه کتب از طریق زیر اقدام کنید👇
✅ سایت من و کتاب
https://b2n.ir/z78651
✅ سایت انتشارات شهیدکاظمی
https://b2n.ir/114351
✅نسخه الکترونیک
taaghche.com
✅ پیامک نام کتاب به سامانه
۳۰۰۰۱۴۱۴۴۱
✅ تلفن مرکز پخش:
۰۲۵۳۳۵۵۱۸۱۸
🌷منتظرتون هستیم...
🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸
🍃 با ما همراه باشید...
📌 #انتشارات_شهید_کاظمی
🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب در کشور
🆔 https://eitaa.com/nashreshahidkazemi