👆در محله شهید ابراهیم هادی بجز او، معلم دیگری بود که در تغییر فرهنگ محله تغییر تاثیر داشت! سید محمود افتخاری، همزمان مدیر دو مدرسه و طلبه حوزه علمیه بود، فراتر از زمان میاندیشید.
✅ آینده انقلاب را می دید که به نیروهای متخصص و ارزشی احتیاج دارد. برای همین مشغول تربیت آینده سازان انقلاب شد.
بسیاری از دوستان مجموعه شهید هادی از شاگردان او بودند.
سیدمحمود به خاطر بیماری در کودکی، قدرت تکلم خود را از دست داد، اما با عنایت امام رضا علیه السلام شفا گرفت.
سیدمحمود ویژگیهایی منحصر به فردی داشت. مجموعه خاطرات و درسهای زندگی او در کتابی به نام فراتر از زمان توسط گروه شهید هادی منتشر شد. او در چنین روزی در عملیات خیبر در منطقه طلاییه جاودانه شد.
🌷سالروز شهادت
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
آری بچه ها ..... مدرسه سنگر است سنگر شهادت.
مدرسه سنگری حساس است سنگری افتخار آفرین و ایمان زاست. مدرسه پایگاه انقلاب است و اولین فریادهای انقلاب از درون مدرسه ها برخواست. اولین نداهای انقلاب از میان این سنگر بلند شد و اولین مشت ها که گره کرده شد، در این مکان این چنین شد. اولین دستها که متحد شد بر علیه کفر اندرین خیمه به نبرد برخاست و اولین شهیدان که به شهادت رسیدند، از میان مدرسه بیرون آمده بودند...
📙برگرفته از کتاب فراتر از زمان. خاطرات معلم شهید سید محمود افتخاری. اثر گروه شهید هادی
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
یکبار با هم رفتیم نمازجمعه . یک مکان سایه را پیدا کردیم و سجاده هایمان را در سایه پهن کردیم . چند دقیقه بعد اطراف ما شلوغ شد . سیدمحمود سجاده اش را برداشت و رفت توی آفتاب ؟!
بلافاصله یک پیرمرد در جای سیدمحمود در سایه نشست . چند دقیقه بعد رفتم و گفتم : اخوی ، خیس عرق شدی ؟! چرا رفتی توی آفتاب ؟! گفت : پیشنهاد می کنم شما هم بیایی توی آفتاب ، بگذار یک نفر دیگر که توان ندارد در سایه باشد . بعد گفتم : چرا این تصمیم را گرفتی ؟ او ضمن اشاره به روایتی گفت : من یاد فردای قیامت افتادم . این عرقهایی که از گرما در اینجا میریزیم ، برای ما به درد خواهد خورد . این سختی که برای رضای خداست ، در گرمای قیامت مشکل ما را حل می کند سیدمحمود موقع نماز خشوع عجیبی داشت . حالت گریه داشت و مانند یک بنده ی ذلیل در پیشگاه خدا بود.
🌷هشتم اسفند سالروز شهادتش گرامی باد.
📙فراتر از زمان. خاطرات شهید افتخاری، اثر گروه شهید هادی
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چقدر قشنگ #استاد_عالی« حفظه الله» تبیین می کنند...👌
شاید اگه تو این چند روز فقط همین یک کلیپ رو دیده باشید، کافی باشه
#دعوت✌️
#انتخاب_مردم
#تنها_نرو
#اقتدار_ایران
.
اگر تمام عالم هم بگن نیا پای صندوق رأی...
من برای لبخندت♥️
برای زمین نموندن حرفت...
جونمم میدم
رأی دادن که چیزی نیست...
#انتخابات
🔹تمام جریان ها ، گروهها، حزب ها
همه فرع هستند.
اصل ولی فقیه است.
اصل نظام جمهوری اسلامی است.
#من_رای_میدهم🇮🇷☝️
#لبيك_يا_خامنه_ای❤️🇮🇷
✳️ #حکم_مأموریت
با سلام و احترام
خدمت مخاطبان بزرگوار نشر شهید هادی
لینک زیر حکم مأموریت شماست
شخصا مشاهده بفرمایید👇
https://DigiPostal.ir/cupzznm
6.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شهیدانه
#یاد_یاران
#دفاع_مقدس
🎥 روایتگری رزمنده و جانباز دوران پر افتخار هشت سال دفاع مقدس حاج حسین یکتا :
اگه از من بپرسن
اولین درسی که از شهدا گرفتی چی بود؟
🎤 میگم : نماز اونم نماز اول وقت...
#سیره_شهدا
#نمار_اول_وقت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دعوت به انتخابات به سبک سالمندان آمریکایی!
🔶 این ویدئو برای انتخابات ۲۰۲۰ آمریکاست که سالمندان این کشور برای دعوت و تشویق جوانان به مشارکت در انتخابات و حضور در پای صندوقهای رای دست به خلاقیت و ابتکار عمل زدهاند.
┄═❁๑๑🌷๑๑❁═┄
#سلام_بر_ابراهیم. دوره دو جلدی
🔻در گیلانغرب چوپانی بود به نام شاهین که گوسفندهایش را در تپههای مابین ما و عراقیها میچرخاند. آدم خوبی بود. ابراهیم حسابی با شاهین عیاق شد. مدتی بعد به مراتع دیگری رفت. چیزی از رفتنش نگذشته بود که ابرام گفت دلم هوای شاهین رو کرده. رفتیم ببینیمش.
🔸 همینطور که نشسته بودیم، دیدیم شاهین بلند شد و رفت. پشت سرش هم ابرام رفت. یکدفعه صدای ابرام و شاهین ما را متوجه آنها کرد. شاهین میگفت: «من باید این حیوون رو بزنم زمین!» ابرام هم میگفت: «به مولا اگه بذارم!» بلند شدیم ببینیم چه خبر است. دیدیم شاهین یه میش از بین گله جدا کرده تا سرش را ببرد و برای ما کباب کند اما ابرام مانعش شده و اجازه نمیدهد.
▫️ ده دقیقه، یک ربع اینها با هم بکش نکش داشتند. بالاخره شاهین کوتاه آمد. وقتی آمد و نشست، گفت: «همین جایی که شما الان نشستید، قبل از #انقلاب استوار ژاندارمری میاومد و تقاضای گوسفند میکرد. من هم مجبور بودم براش گوسفند بکشم. یک دفعه که من گوسفند کوچکی براش جدا کردم، قبول نکرد. خودش بلند شد رفت یک میش بزرگ سوا کرد و گفت اینو بکش.
گوسفند رو کشتم، گوشتش را خرد کردم، گذاشت لای پوستش و برد و به اندازهی یک آبگوشت هم برای ما نگذاشت. حالا موندم که شماها دیگه کی هستید! اون استوار نامرد ژاندارمری چطور رفتار میکرد، شماها چطور!»
📚همراه باشید با تنها کانال گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63