شهید کاظم عاملو به ما میگفت :
اگر خوب باشید دیدن امام عصر(عج) کار مشکلی نیست.
گفت اگر کارهایی که میگم انجام بدید، حتماً به آرزوتون میرسید.
«پاک باشید، با وضو باشید، نماز اول وقت بخوانید و...»
خودش هم بسیار مقید بود که با وضو باشد حتی اگر نیمه شب از خواب بیدار میشد وضو میگرفت و دوباره میخوابید.
برشی از کتاب #سه_ماه_رویایی خاطرات بینظیر #شهید_کاظم_عاملو
👈عکس شهید والامقام کاظم عاملو در کنار شهید سعیدرضا عربی(سمت چپ)
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
1⃣9⃣
📚سه ماه رویایی.
زندگینامه و خاطرات شهید کاظم عاملو.
📖 اثر گروه شهید هادی.
کتابی شبیه به عارفانه
شهیدی با ویژگی های خاص که در اثر تقوای بسیار، تجربه های نزدیک به مرگ را مرتب در بیداری مشاهده میکرد و...
✅خاطرات اثرگذار و زیبا
۱۴۴ صفحه مصور.
۵۵۰۰۰ تومان
چاپ اول ۱۳۹۷ چاپ چهارم ۱۴۰۲
@pkhadi
امروز مهمان خاطرات شهید عالیقدر کاظم عاملو باشیم.
شهیدی از شهر سمنان، با خصوصیات شهید نیری که پرده ها از مقابل چشمانش کنار رفته بود و... او بارها به ملاقات امام خود رسید.
21.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️ شهیدی که اهل مکاشفه بود ...
#شهید_کاظم_عاملو
بخشی از سخنان حجت الاسلام #راجی در شب پنجم مراسم عزاداری هیئت و حسینیه روح الله (ره) رفسنجان
و
معرفی کتاب #حقیر توسط ایشان
👈فقط تاریخ شهادت را به اشتباه فرمودند: ۱۳۶۳ درحالی که شهید در ۷ اسفند ۱۳۶۶ به شهادت رسید
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
در وجودم یک چیزهایی است که اصلاً کسی باور نمیکند. از پاکی و از صداقتش. گاهی حس میکردم وقتی بهش دست میدهی، شفا میدهد. یا وقتی به او دست میدادی مشکلت حل میشد؛ یا حتی تَبَت کم میشود! اگر بگویم همچین حسی داشتهام، دروغ نگفتهام.
اصلاً کاظم یک چیز دیگری بود. مدام از درون میسوزم که چه کسی را از دست دادیم و استفاده نکردیم. انسان عجیبی که در قالب دنیا و محل نمیگنجید. گاهی انقدر به یک نفر نزدیک میشوی که خیلی از خلقیات و خوبیهایش را نمیبینی؛ الان که نگاه میکنم میبینم ما با کاظم اینطور بودیم.
برشی از کتاب #سه_ماه_رویایی خاطرات بینظیر #شهید_کاظم_عاملو
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
شعری با دستخط #شهید_کاظم_عاملو که همیشه آنرا برای دوستانش مینوشت
به همراه امضای #شهید. این مطلب حال و روز خیلی از ماست👇
نمیدانم چرا وقتی که راه زندگی هموار میگردد
بشر تغییر حالت میدهد خونخوار میگردد
به روز عیش و عشرت مینوازد کوس بدمستی
به روز تنگدستی مومن و دیندار میگردد
(بنده حقیر #کاظم_عاملو)
این دستخط مربوط است به تاریخ ۲۳ دی ۱۳۶۶ و تنها دو ماه قبل از شهادت.
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
یادم هست که(کاظم) در همان حال #خلسه بود، گفت که در کنار شهدای محل و شهر سمنان است. بهش گفتیم ببین «شهید عباس عزیزی شفیعی» بین شهدا هست؟ اگر هست بیاید و وصیتش را بگوید. چون شهید وصیتنامه نداشت.
کاظم گفت بله؛ شهید عباس عزیزی شفیعی اینجاست. کاظم در آن حالت، فامیلی کامل شهید را گفت. بعد با شهید همصحبت شد. کاظم صحبتها و وصیت شهید را از زبان خودش برای ما تکرار میکرد و ما مینوشتیم!
با خودم گفتم: حالا چطور به خانوادهاش بگوییم که این وصیت را شهید شفیعی گفته؟! چه نشانهای بدهیم تا باور کنند؟! یکباره کاظم از قول شهید گفت: «به خواهرم(اسم خواهرش را برد) بگویید که فلان کار را انجام دهد، به فلان برادرم بگویید و.....»
در همان حال #خلسه نام کوچک تکتک اعضای خانواده را گفت و وصیتی که برایشان داشت را بیان کرد. در حالی که هیچکدامِ ما، از نام آنها خبر نداشتیم؛ یعنی در همان حال خلسه و ارتباط با شهید، وصیتنامه نوشته شد!
واقعاً این قضیه عجیب بود. یعنی کاظم عاملو در ارتباط روحی با یک شهید در عالم دیگر، توانست بعد از #شهادت وصیتنامهاش را بشنود و برای ما بگوید و ما بنویسیم!!
بعد از مرخصی وصیتنامه را برداشتیم و رفتیم سراغ خانواده شهید شفیعی و آن را با یک جلد قرآن کریم به آنها تحویل دادیم و گفتیم این متعلق به شهید شماست؛ دست ما مانده بود. راستش را نگفتیم. نمیشد گفت. گفتیم باید آن را به دست شما میرسانیدم که رساندیم... .
برشی از کتاب #سه_ماه_رویایی
خاطرات بینظیر #شهید_کاظم_عاملو
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
یک روز با کاظم از کوچهای رد میشدیم، دیدیم پیرزنی نشسته و گدایی میکند. کاظم معمولا دست رد به سینه فقرا نمیزد و هر چقدر در توانش بود کمک میکرد؛ ولو مبلغ ناچیز.
در این حین معمولاً کار جالب دیگری هم میکرد؛ مثل آن روز. پول را که داد، به محض اینکه پیرزن دعایش کرد کاظم گفت:
«برای من دعا نکن، برای امام(ره) دعا کن. اگه امام(ره) زنده باشه، بهتره و
خیرش به همه میرسه.»
به تعبیری میخواست بگوید که عمر ما هم فدای امام(ره) و ولایت. یعنی تا این اندازه میخواست خودش را برای ولایت خرج کند و مایه بگذارد... .
برشی از کتاب #سه_ماه_رویایی
خاطرات بینظیر #شهید_کاظم_عاملو
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
در تاریخ معاصر و در دفاع مقدس ما افراد بسیاری بودند که با عمل به دستورات دین، موفق به دیدار امام خود شدند.
یکی از آنها شهید کاظم عاملو بود. او روستا زاده ای از اطراف سمنان بود اما به خاطر عمل به دستورات خداوند به جایی رسید که بارها به دیدار امام زمان مشرف شد.
کاظم از چهار سال قبل از شهادت، زمان شهادت خودش را می دانست! او حرفهایی می زد که بسیار عجیب بود و تمام اینها را از امام خود شنیده بود...
چند وقت پیش مشکلی داشتم و رفتم سر قبرش.
کلی گله کردم که چرا حاجت همه را میدی ولی ما را نه؟!
شب خوابش را دیدم. بهم گفت: من فقط وسیله ام. ما دعاها را خدمت امام زمان (عج) عرض میکنیم و حضرت برآورده میکنن.
من واسطه ام ، کاره ای نیستم ، اگر چیزی میخواهید اول از امامزمان (عج) بخواهید...
#شهیدکاظمعاملو
📙برگرفته از کتاب سه ماه رویایی. اثر گروه شهید هادی.
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
نصیحتی از شهیدی خاص
شهید کاظم عاملو
کاظم یکی از عرفای عجیب و از شهدای غریب دفاع مقدس است
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
یک شب رفته بودم سر قبر شهید کاظم عاملو.
دعای کمیل را در امامزاده یحیی خواندند؛ در جوار قبور #شهدا.
تصمیم گرفتم همانجا بمانم و نماز شبم را در کنار قبر شهید عاملو و اخوی شهیدم بخوانم.
معمولاً شبها یک ساعت به اذان صبح، درب امامزاده را باز میکنند.
نماز را خواندم و زیارتی کردم که اذان صبح گفته شد. بعد از نماز صبح داشتم از سمت درب شمالی میآمدم بیرون که یکهو دیدم جوانی حدودا ۲۵ ساله با گریه و زاری وارد گلزار شد. جا خوردم. بلندبلند گریه میکرد! تا مرا دید صدا زد: «آقا، قبر #شهید_عاملو کجاست؟» با چشمانی گرد شده از تعجب نگاهش کردم. دوباره با لهجه کُردی سوالش را تکرار کرد و آمد جلوتر و تا آمدم حرفی بزنم گفت: «تو رو خدا بگو و خیالمو راحت کن! شهید عاملو اینجا خوابیده ؟»
با هم حرکت کردیم تا قبر مطهر را نشانش بدهم. ولی او بیتابی میکرد و میگفت : «من از کردستان اومدم!خیلی مشکل دارم. این شهید رو هم نمیشناسم؛ اومده به خوابم و گفته: بیا کنار قبرم تو سمنان. بیا هر مشکلی که داشته باشی به یاری خدا حل میشه...»
اینها رو میگفت و همینطور گریه میکرد و زار میزد.
قبر شهید عاملو را نشانش دادم. تا دید، خودش را انداخت روی قبر مطهر. گریه میکرد چه گریهای!
در همان حال به زبان کردی شروع کرد به درد و دل کردن با #کاظم. واقعا داد میزد و گریه میکرد. وقتی اینطور دیدمش دیگر نایستادم؛ آمدم بیرون. ولی این برایم قصهی عجیبی شد و ذهنم را مشغول کرد.
📙برشی از کتاب #سه_ماه_رویایی
خاطرات بینظیر شهید کاظم عاملو
روزِوصلشبایدازشرمآبگردیدن، کهما
درفراقشزندگیکردیموجانیداشتیم
محبوبِ منامامزِمانم!
کجاستبارشی از ابرِمهربانِصدایت؟!
که زندهماندهدلم در هوایِزمزمههایت
اَلْلّهُمَّعَجِّــــلْلِـــــوَليّكَ اَلْفَرَجْ💔
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63