eitaa logo
نشر شهید هادی
18.1هزار دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
15 فایل
کانال رسمی انتشارات و گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی جهت معرفی آثار و... تبلیغ و تبادل نداریم دفتر نشر جهت خرید کتاب ۰۲۱۳۶۳۰۶۱۹۱ (۹صبح تا ۵عصر) ارتباط با مدیر مجموعه ۰۹۱۲۷۷۶۱۶۴۱ @nashre_hadi
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺 شهید کامبوزیا و طرح یهودی کشف حجاب 1⃣ استاد در دوران ، تصمیم به مهاجرت از ایران به فرانسه گرفت، آن زمان، دوران کشف حجاب رضاخانی آغاز شده بود و یکی از دلایل استاد برای مهاجرت، حفظ و همسر و فرزندانش بود. 2⃣ ایشان از مخالفان سرسخت و جدی بود و به صراحت اعلام کرده بود: «پهلوی‌ها دست‌نشانده‌های و هستند که می‌خواهند علیه جامعه اسلامی اقدام کنند. این کشف حجاب هم نشانه‌ای از همین مسئله است.» 3⃣ به‌دنبال کشف حجاب، همسر کامبوزیا نیز می‌بایست چادرش را از سر برمی‌داشت و این قضیه کاملاً با عقاید استاد مغایر بود. لذا ایشان شرایط سخت زندگی در روستاهای زاهدان را بر ترک این اعتقاد دینی ترجیح داد. 4⃣ مهدی پسر آخر استاد می‌گوید: «پدر روی حجاب تعصب زیادی داشت، حتی بچه‌های خود را از همان کودکی با چادر بیرون می‌برد و به‌شدت تاکید می‌کرد که این‌ها (پهلوی‌ها) وابسته به یهود هستند و می‌خواهند چادر و حجاب نباشد؛ در حالی‌که شاید از روی تیپ ظاهری ایشان مشخص نبود در مسائل دینی چه تفکری دارد. 🔸 پدر کسی را مجبور به انجام واجبات نمی‌کرد. چه در خانواده و چه در میان دوستان. بلکه برای آن‌ها دلیل می‌آورد و راه درست را از این طریق به آن‌ها نشان می‌داد و خانواده او، با رغبت به سراغ چادر می‌رفتند.» ✅ یکی از مسئولین استان، با خانواده به دیدن پدرم آمد. آن‌ها تعريف باغ و کتابخانه را شنیده بودند و قصد داشتند از کلاته کامبوزیا دیدن کنند. همسر او بی‌حجاب بود. این مسئول وقتی متوجه شد که همسر و فرزندان استاد همگی چادری هستند، پرسید: استاد، شما که اهل کمالات هستید و این همه دانشجوی خارجی به دیدن شما می‌آید، چرا اهل خانه را مجبور می‌کنید سر کنند، بگذارید آزاد باشند... استاد لبخندی زد و گفت: یک سؤال دارم. اگر شما برای رفت و آمد، یک دمپایی کهنه داشته باشی، وقتی به جایی می‌روی، از آن مراقبت می‌کنی؟ آیا آن را از دید دزد مخفی می‌کنی؟ این آقا متوجه منظور استاد نشد. کمی فکر کرد و گفت: نه استاد، کسی دمپایی کهنه رو مخفی نمی‌کنه. استاد بلافاصله گفت: اگر یک جواهر گران‌قیمت داشته باشی چطور؟ آیا همین‌طور دنبال خودت برمی‌داری و بیرون می‌بری؟ این شخص گفت: نه، جواهر را مخفی می‌کنم تا کسی متوجه نشود. چون ممکن است دزدها بفهمند و به سراغ من بیایند. استاد گفت: دختران و همسران، برای ما حکم جواهر را دارد. ما مثل جواهر از آنها مراقبت می‌کنیم تا دزدان و آدم‌های مریض به سراغ آن‌ها نروند. ✅این شخص تا چند دقیقه محو استدلال استاد کامبوزیا بود. 📙منبع کتاب «کامبوزیا» اثر گروه شهید هادی https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
🌺 شهید کامبوزیا و طرح یهودی کشف حجاب 1⃣ استاد در دوران ، تصمیم به مهاجرت از ایران به فرانسه گرفت، آن زمان، دوران کشف حجاب رضاخانی آغاز شده بود و یکی از دلایل استاد برای مهاجرت، حفظ و همسر و فرزندانش بود. 2⃣ ایشان از مخالفان سرسخت و جدی بود و به صراحت اعلام کرده بود: «پهلوی‌ها دست‌نشانده‌های و هستند که می‌خواهند علیه جامعه اسلامی اقدام کنند. این کشف حجاب هم نشانه‌ای از همین مسئله است.» 3⃣ به‌دنبال کشف حجاب، همسر کامبوزیا نیز می‌بایست چادرش را از سر برمی‌داشت و این قضیه کاملاً با عقاید استاد مغایر بود. لذا ایشان شرایط سخت زندگی در روستاهای زاهدان را بر ترک این اعتقاد دینی ترجیح داد. 4⃣ مهدی پسر آخر استاد می‌گوید: «پدر روی حجاب تعصب زیادی داشت، حتی بچه‌های خود را از همان کودکی با چادر بیرون می‌برد و به‌شدت تاکید می‌کرد که این‌ها (پهلوی‌ها) وابسته به یهود هستند و می‌خواهند چادر و حجاب نباشد؛ در حالی‌که شاید از روی تیپ ظاهری ایشان مشخص نبود در مسائل دینی چه تفکری دارد. 🔸 پدر کسی را مجبور به انجام واجبات نمی‌کرد. چه در خانواده و چه در میان دوستان. بلکه برای آن‌ها دلیل می‌آورد و راه درست را از این طریق به آن‌ها نشان می‌داد و خانواده او، با رغبت به سراغ چادر می‌رفتند.» ✅ یکی از مسئولین استان، با خانواده به دیدن پدرم آمد. آن‌ها تعريف باغ و کتابخانه را شنیده بودند و قصد داشتند از کلاته کامبوزیا دیدن کنند. همسر او بی‌حجاب بود. این مسئول وقتی متوجه شد که همسر و فرزندان استاد همگی چادری هستند، پرسید: استاد، شما که اهل کمالات هستید و این همه دانشجوی خارجی به دیدن شما می‌آید، چرا اهل خانه را مجبور می‌کنید سر کنند، بگذارید آزاد باشند... استاد لبخندی زد و گفت: یک سؤال دارم. اگر شما برای رفت و آمد، یک دمپایی کهنه داشته باشی، وقتی به جایی می‌روی، از آن مراقبت می‌کنی؟ آیا آن را از دید دزد مخفی می‌کنی؟ این آقا متوجه منظور استاد نشد. کمی فکر کرد و گفت: نه استاد، کسی دمپایی کهنه رو مخفی نمی‌کنه. استاد بلافاصله گفت: اگر یک جواهر گران‌قیمت داشته باشی چطور؟ آیا همین‌طور دنبال خودت برمی‌داری و بیرون می‌بری؟ این شخص گفت: نه، جواهر را مخفی می‌کنم تا کسی متوجه نشود. چون ممکن است دزدها بفهمند و به سراغ من بیایند. استاد گفت: دختران و همسران، برای ما حکم جواهر را دارد. ما مثل جواهر از آنها مراقبت می‌کنیم تا دزدان و آدم‌های مریض به سراغ آن‌ها نروند. ✅این شخص تا چند دقیقه محو استدلال استاد کامبوزیا بود. 📙منبع کتاب «کامبوزیا» اثر گروه شهید هادی https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63