#یازینبکبری
کارش در اردوگاه موصل عراق شکنجه اسرای ایرانی بود. بیشتر از همه حاج آقای ابوترابی را اذیت میکرد. برادرش در جنگ کشته شده بود لذا انتقام برادرش را می گرفت!
به آقای ابوترابی گفتم نفرینش کن. گفت: دعایش میکنم. او شیعه و اهل نماز است.
یک روز طبق معمول آقای ابوترابی را ببرون برد. اما او را تنبیه نکرد. بلکه خم شد تا دستانش را ببوسد!
گفته بود: مادرم خواب حضرت زینب را دیده که فرمودند: پسرت در زندان یکی از اولاد ما را اذیت میکند!
✅وقتی خوابش را برای کاظم گفته بود او متوجه می شود منظور آقای ابوترابی است...
از آن روز برخورد کاظم با اسرای ایرانی تغییر کرد. سال ۶۹ اسرای ایرانی آزاد شدند. کاظم هم در مرز ما را بدرقه کرد و از اسرا حلالیت طلبید.
سال ۸۲ با نابودی صدام، کاظم به ایران آمد و آدرس اسرای اردوگاه موصل را پیدا کرد و رفت و از تک تک آنها حلالیت طلبید.
💐پایان حکایت کاظم نیز از سوی حضرت زینب سلام الله علیها رقم خورد. او در جمع مدافعان حرم در کنار حرم عمه سادات به شهادت رسید.
📚برگرفته از کتاب مدافعان حرم. اثر گروه شهید هادی
تنها کانال رسمی گروه و نشر شهید هادی👇
@nashrhadi