eitaa logo
نشر شهید هادی
19هزار دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
1.7هزار ویدیو
17 فایل
کانال رسمی انتشارات و گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی جهت معرفی آثار و... تبلیغ و تبادل نداریم دفتر نشر جهت خرید کتاب ۰۲۱۳۶۳۰۶۱۹۱ (۹صبح تا ۵عصر) ارتباط با مدیر مجموعه ۰۹۱۲۷۷۶۱۶۴۱ @nashre_hadi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برف شدیدی باریده بود. وقتی قطار دوکوهه وارد ایستگاه تهران شد، ساعت دو نصف شب بود. با چند نفر از رفقا حرکت کردیم. علی اصغر ارسنجانی را جلوی خانه شان پیاده کردیم. هنوز پایش مجروح بود. فردا رفتیم بهش سر بزنیم. وقتی وارد خانه شدیم مادرش جلو آمد و بی مقدمه گفت: آقا سید شما یه چیزی بگو! دیشب دو ساعت با پای مجروح پشت در خونه، تو برف نشسته ولی حاضر نشده در بزنه و پدر و مادرش رو صدا کنه. صبح که پدرش میخواسته بره مسجد، اصغر رو پشت در دیده... 🌷شهید علی اصغر ارسنجانی. 💐مصاحبه سال ۹۱ با جانباز شهید سید ابوالفضل کاظمی، در کتاب مهر مادر. اثر گروه شهید هادی https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
❣ 🍂 گفتـــند که ما از کـــرده‌ی خود شـادیم این نهـــضت خـونـیـن را در دست شما دادیم ؛ 🍂تـــــا زنده به تـــــا در خـط قـرآنیـــم📖 بــــا لطـف امـام عصـــر(عج) در راه 🌸🍃
࿐᪥✧🍃🌸🍃✧᪥࿐ 📖قرآن می گوید: اگر بخواهی از اکثریت مردم فقط به این خاطر که اکثریت هستند پیروی کنی بدون شک از راه خدا دور می شوی همیشه با چشمانی باز تصمیم بگیر . 🔻برای هیچ گاه حضور در میان اکثریت ملاک نبود بارها دیده بود که دوستانش به دنبال عمل نادرستی می روند. با اینکه بیشتر جوان ها همراهی با دوستان و همسالان را دوست دارند اما ابراهیم به خاطر خدا از جمع آن ها جدا می شد و تلاش می کرد آن ها را هدایت کند. 📚خدای خوب ابراهیم https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
با ناامیدی از خودم و اعمالم، از محاسبه دست کشیدم. چقدر عمرم را مفت باخته بودم. چه کارهای بزرگی که با سختی و با تلاش شبانه روزی انجام داده بودم اما کمی توقع تشویق از طرف مافوق و یا دیده شدن از سوی مردم، یا حس غرور و منیت که من این کار را انجام داده ام، تمام آن ها را پوچ کرده بود. در آن لحظات و در حضور ملک المومت تنها از خدا خواستم مرا برگرداند تا بتو‌انم کار هایم را با نیت الهی انجام دم. مانند کسی که نفس خود را برای دقایقی زیر آب حبس کرده باشد و یکباره به سطح آب بیاید، یکدفعه دادم زدم و با صدای بلند نفس کشیدم. نگاهی به اطراف کردم و با چشمم دنبال حضرت ملکوت الموت می گشتم. ناگهان سرم را به سمت همسرم بردم و گفتم: الان عزرائیل اینجا بود و وارد اتاق کناری شد. صدای ناله و شیون از اتاق بغل بلند شد. برانکاردی همراه یک مرده از آن بیرون آورده شد، همسرم گفت: تو از کجا می دانستی؟!.... 📙شنود. اثر گروه شهید هادی https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
جدیدترین اثر گروه شهید هادی که با یاری خدا در اوایل بهمن ماه رونمایی می شود، مربوط به یکی از عاشقان شهید ابراهیم هادی است. نوجوانی از شهر خمین که دو سال قبل در چنین روزهایی همسفر با شهدا به سوی آسمان پر کشید. ارشیا مداحی، فعال فرهنگی در مسجد، دانش آموز نخبه، ورزشکار نمونه، خطاط برتر و حافظ قرآن بود. اما مهمترین ویژگی او این بود که در بندگی خدا گوی سبقت را از بقیه ربوده بود. ارشیا عاشق شهدا بود. در دوره دبستان، سطر به سطر کتاب سلام بر ابراهیم را با دقت خوانده بود و برای دوستانش توضیح می داد و تلاش می کرد تمام مطالبی که از ابراهیم خوانده است را در زندگی پیاده کند. 📙برگرفته از کتاب عرش ارشیا. خاطرات زنده یاد ارشیا مداحی(رونمایی در اول ماه رجب، ان‌شالله) https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
توی حوزه حاج آقا مجتهدی با آرمان همکلاس بودم. مسئولین حوزه پیشنهاد دادند که برای نوجوان ها کار فرهنگی را شروع کنیم. آرمان در اینجور کارها پیش قدم بود. کار فرهنگی را به خوبی آغاز کرد. مدتی گذشت. هر روز میدیدم کتاب سلام بر ابراهیم در دست دارد! پرسیدم آرمان چه می کنی؟ گفت: بهترین روش جذب نوجوان ها به سوی دین و مسائل معنوی، آشنا کردن آنها با شهدا، بخصوص شهید ابراهیم هادی است. آرمان کتاب تهیه می‌کرد و به نوجوان ها می داد و از این طریق، آنها را با فرهنگ ناب شهدا آشنا می کرد. شهید آرمان پیگیر کتاب های گروه فرهنگی شهید هادی بود و اکثر این کتاب‌ها را تهیه و مطالعه کرده بود و تحت تاثیر شخصیت شهدا بود. 📙مصاحبه با یکی از دوستان شهید آرمان علی وردی 📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
♥ سلام بر تو ای نماینده پروردگار بر روی زمین که آینه وجودت نمایانگر اوست. سلام بر تو ای مولایی که حق خدا به دست تو احیا خواهد شد و همه خلایق را زیر پرچم توحید جمع خواهی کرد.. https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
❤️ با عصاي زير بغل توی كوچه راه ميرفت. مدام به آسمان نگاه میكرد و سرش را پايين می انداخت. رفتم جلو و ازش پرسيدم: آقا ابرام چی شده!؟ اول جواب نميداد. اما با اصرار من گفت: هر روز تا اين موقع حداقل يكی از بندگان خدا به ما مراجعه ميكرد و هر طور شده مشكلش رو حل ميكرديم. اما امروز از صبح تا حالا كسی به من مراجعه نكرده! ميترسم كاري كرده باشم كه خدا توفيق خدمت را از من گرفته باشه... 📙سلام بر ابراهیم جلد۱ ☘️ آقا ابراهیم؟! 🌹 با مرام؟! پهلوون؟!! ❤️ گل پسر حضرت زهرا سلام الله علیها! تویی که دنبال خلق خدا بودی، تا گره از کار هاشون باز کنی؛ مشکلاتشونو حل کنی... حالا ما سرمون رو به آسمونه! سمت نگاه مهربونت! سمت دست های گره گشایت، تا به به واسطه تو، خدا گره از کار های ما باز کنه و هرچی خیر و صلاح ما هست بهمون بده... 📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
وقتی کار خوبی می کرد به کسی حرفی نمیزد. سعی می کرد تمام کارهای خوب را مخفیانه انجام دهد. میگفت: کاری که برای خداست گفتن ندارد، از ابراهیم هادی یاد گرفتم که در کارها اخلاص داشته باشم. رفته بود توی کوچه با بچه های کوچکتر بازی میکرد، بعد با آنها حرف زد و برای نماز با بچه ها به سمت مسجد رفت. ازش پرسیدم: ارشیا چه می کنی، چرا با همسن های خودت بازی نمی کنی؟ گفت: مادر جان، ابراهیم هادی با دیگران رفیق می شد تا آنها را جذب مسجد کند، من هم با این بچه ها بازی کردم تا با آنها را رفیق شوم و آنها را با خودم به مسجد ببرم. خیلی برای هدایت رفقایش وقت می گذاشت. بسیاری از آنها را با خدا و معنویات آشنا کرد. 📙عرش ارشیا، به زودی https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
🌹امام خامنه‌ای : انگیزہ های بسیار شدیدی وجود دارد برای فراموشی شهــدا.. نگذارید یاد شهـدا فراموش شود 🕊
ده سالی آمریکا ماند، دکترایش را گرفت، بعد برگشت ایتالیا پیش خانواده اش. قبل از رفتن از ایتالیا، مسیحی بود و حالا که داشت بر می گشت، اسلام آورده بود. خطرناک ترین دین از نگاه پدرش و خانواده اش و صهیونیست های ایتالیا که دور و بر پدرش بودند. خیلی با خودش فکر می کرد و کلنجار می رفت. نمی دانست چه بکند. مانده بود حقیقتِ درونش را فاش کند و یا نکند. با خودش گفت:《حقیقت را می گویم. هر چه می خواهد بشود، بشود.》 یک روز مقابل پدر و مادرش ایستاد، چشم در چشمشان دوخت و گفت:《من مسلمان شده ام. پیرو دین محمد ص》 می دانست گفتن این مطلب برایش گران تمام می شود. اما گفت. جیانی آنیِلی و همسرش مات و مبهوت مانده بودند. انگار برق گرفته بودشان. انگار داشتند خواب می دیدند. باورشان نمی شد کسی از اقوام دورشان هم، الفِ اسلام را روی زبانش بیاورد؛ تا چه رسد به پسرشان. ادواردو رفت توی حیاط سفارتخانه. قدیری را دید که به پیشوازش آمد. با او سلام و احوال پرسی کرد . بعد خودش را معرفی کرد و گفت:《من ادواردو آنیلی هستم. چند سالی است که مسلمان شده ام. مناظره شما را دیشب از تلویزیون دیدم. دوست داشتم از نزدیک ببینمتان و با شما آشنا شوم .》 قدیری نگاهی به ادواردو کرد و گفت" 《 فامیلتان آنیِلی است؟ شما با آقای آنیلیِ معروف که مالک فیات است، نسبتی دارید؟》 ادوارد گفت: 《 بله. پسرشان هستم.》 قدیری جا خورد. حسابی هم جا خورد. ابروانش بی اختیار رفت بالا. نمی توانست سنخیّت این دو چیز را تصور کند. پسر سناتور آنیلی و دین اسلام؟! برگرفته از کتاب https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63