eitaa logo
نشریه عهد
2.5هزار دنبال‌کننده
992 عکس
427 ویدیو
114 فایل
نشریه علمی و فرهنگی #عهد بستری برای گفتمان انقلاب اسلامی در حوزه‌های علمیه و عموم مخاطبین 🔰 متعلق به خانه طلاب جوان انتقادات و پیشنهادات همکاری ،تبادل @gohari_67
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⏰ تا ساعاتی دیگر منتشر خواهد شد... 📜 ✅ موضوع :🔰🔰🔰 🔷♦️ بیان دلاوری های طلاب در دوران دفاع مقدس و دفاع از حرم ♦️🔹 🌀 در این شماره میخوانید 🔻🔻 🔷مصاحبه با حجت الاسلام شاکری فرد آزاده دفاع مقدس با موضوع سختی های دوران اسارت 🔷 مصاحبه با حجت الاسلام کاظمی کیاسری ، مشاور و هم رزم شهید سردار سلیمانی با موضوع نقش طلاب در دفاع از حرم 🌸 با ما همراه باشید... *⃣*⃣ دریافت نشریه عهد 🔰🔰🔰 https://eitaa.com/joinchat/3229286474Cc283d72f64
66-2.pdf
1.76M
📰 66 🗞 ویژه نامه سرخ 📦 محصول 🗃مشتمل بر : 💠 از روحانیت راستین اسلام و تشیع جز این انتظار نمی رود . 💠 آزادی در بند اسارت . 💠 مثل فرمانده . 💠 بصیرت در گران بها. 💠 روحانیت زمان شناس. 💠جاده شهادت. طلاب جوان ✴️✴️ نشریه عهد 🔰🔰 https://eitaa.com/joinchat/3229286474Cc283d72f64
🔷🔸 《 کشفنا خمینی 》♦️🔷 🎙مصاحبه : حاج آقا شاکری فر 🔰🔰🔰🔰 🔷🔸 عــهد : لطفاً بفرمایید در دوران اسارت آیا بعثی‌ها متوجه شدند که روحانی هستید؟ 🌀 براى آن‌ها مهم بود كه روحانى، پاسدار، فرمانده، شخصیت‌های این‌چنینی را شناسايى كنند و لذا افراد را به‌شدت تحت‌فشار قرار می‌دادند كه خودشان را معرفى كنند يا ديگران آن‌ها را لو بدهند. تا بیست‌وهفت روز به‌شدت دنبال اين بودند كه بنده را به‌عنوان روحانى شناسايى كنند، درنهایت روز بيست و هفتم اسارتم، بعثی‌ها متوجه شدند كه من طلبه هستم، و وقتى طلبه بودن من را فهمیدند، من را وسط حیاط اردوگاه بردند و مجموعه صدامی‌ها، افسر و درجه‌دار و سرباز، دور من حلقه زدند، و شروع کردند به رقصيدن و شادى كردن، و اشعارشان هم اين بود «كَشَفنَا خمينى»، بعد از این كه، كلى رقصيدن و كوبيدن و خنديدند و تمسخر و تحقير کردند، فرمانده آن‌ها دستور داد که کتک زدن را شروع کنند. در دست هركدام از آن‌ها كابل يا شلاق يا باتون بود، یک‌لحظه احساس كردم كه مثل باران، شلاق و كابل و... از فرق سر تا ناخن پایم را فراگرفته است؛ مقدارى تحمل كردم اما کم‌کم جلوى چشمانم سياهى رفت، کم‌کم نفسم داشت، قطع می‌شد و قلبم از تپش می‌افتاد، خلاصه تا آنجايى كه می‌توانستم تحمل كردم اما در حین شکنجه از هوش رفتم و من را بين بقيه رفقایم انداختند و بعد از مدتى هم متوجه شدم كه كتف دست راستم را با باتون شكستند كه هنوز هم اين دستم بالا نمی‌آید. ♦️ادامه دارد ....♦️ طلاب جوان ✴️✴️ نشریه عهد 🔰🔰 https://eitaa.com/joinchat/3229286474Cc283d72f64