eitaa logo
نَسیـــبہ مِــدیــٰا
105 دنبال‌کننده
852 عکس
163 ویدیو
12 فایل
سلاممم رفیق ✋🏻😁 ‌ ‌تو‌‌یا‌هم‌وطنمی‌ یا‌هم‌فکرمی‌ پس‌بین‌مون‌دیوار‌نکش:)!🌿 تبادل⇩ @nasibeh_admin ‌ ‌پل ارتباطی ما ب صورت ناشناس↯ https://harfeto.timefriend.net/16651646243743 نشانی ما در اینستاگرام‌‌⇩ ‎nasibeh.media
مشاهده در ایتا
دانلود
•‌<💌> •< > . . 🕌•• برا؎ اولیـن بار رفتیم حــرم و بعد بہشت رضــا(؏) برا؎ زیارت شہدا. 💍•• وقتی برمی‌گشتیم، آقا ولی گفت: مثل این ڪه رسـم است، داماد حلقـه را به دست عــروس می‌ڪند. خندیـدم. 😉•• گفت: حلقــه را به من بدهید. ظاهرا مادرم اشتبــاهی دست شما ڪرده. حلقــه را گرفت و دوبــاره دستم ڪرد. 🌷شـهـیـد دفاع مقدس •<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش ڪـاسه‌ےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻 •<💌> @nasibeh_media🦋
•‌<💌> •< > . . 😓° ولۍالله اخلاق خاصۍ داشت؛ نامه ڪه نمۍنوشت، خیلۍ ڪم تلفن مۍڪرد! آدرسش را هم نمۍداد تا برایش نامــه بنویسم. 😔° مۍگفتم: تلفن ڪه نمۍزنۍ، نامـه هم ڪه نمۍدهۍ، پس اقـلاً مرا هم با خودت ببــر. 🙃° مۍگفت: مۍتوانم ببرمت؛ اما اینجا خیــالم راحت است. اگر ببرمت دل مشغـولۍ برایم مۍآورد و نگران مۍشوم. نامـه هم ڪه بدهۍ نه وقت جواب دادنش را دارم و ذهنـم هم درگیر مۍشود. 😌° دستش را برا؎ احتــرام رو؎ چشمش گذاشت و گفت: اینجا ڪه هستم، دوست دارم خدمت شما باشم. جبهـه هم ڪه مۍروم خدمت بسیجۍها، مثل خودشان، مثل یڪ بسیجۍ. 😉° یڪۍ از عڪس‌هایم را برداشت و گفت: عڪست را مۍگذارم داخل عڪس‌هایم و هـروقت دلم تنگت شد، نگاهش مۍڪنم. 🌷شـهـیـد دفاع مقدس •<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش ڪـاسه‌ےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻 •<💌> @nasibeh_media🦋
•‌<💌> •< > . . 💜/° د؎ مــاه ۶۱ بود. از بعد از جــار؎ ڪردن خطبہ عقــد توسط امام خمینی (ره) بہ مشهـد برگشتیم. 🧕/° شام مهمــانِ خانہ ولی‌اللـہ بودیم. وقتی نشستیم، مادر همســرم با یڪ روسـر؎ برگشت و سرم ڪرد و گفت: حالا قشنگ‌تر شــد؎. 😉/° آقا ولی‌اللـہ نگــاهی ڪرد و خندید و گفت: شما همین طور؎ هم برا؎ من زیبــائید! 📔/° بلند شد رفت طـرف ڪتابخانہ‌اش و یڪ ڪتاب آورد و گفت: این هدیہ من بہ شما؛ این اولین هدیہ من بود. 🌷شـهـیـد دفاع مقدس •<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش ڪـاسه‌ےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻 •<💌> @nasibeh_media🦋