eitaa logo
نسیم ادب
299 دنبال‌کننده
3هزار عکس
315 ویدیو
1 فایل
گلستانی از شعر و ادب و حکمت برای ساختن لحظاتی زیبا تفرجی برای روح و خلوتی برای آرامش پرسه ای در کوچه پس کوچه های ادب و هنر و حکمت و اندرز ارتباط با ادمین: @bigharar9
مشاهده در ایتا
دانلود
 📖 پدر محمد تقی بهار نیز مانند خود او لقب ملک الشعرایی داشته  است. وقتی بهارِ جوان بعد از مرگ پدر مطرح شد و مدعی عنوان ملک الشعرایی، برخی در قوت طبع شعر او تردید کردند و او را به  امتحانی بسیار دشوار مکلف نمودند. امتحان از این قرار بود که بهار می‌بایست در مجلسی حضور پیدا کند و با واژه‌هایی که به او گفته می‌شد، از خود فی البداهه* رباعی بسراید که دربرگیرنده همه‌ی آن واژه ها باشد. اولین سری واژه‌ها از این قرار بود:   خروس ، انگور ، درفش* ، سنگ و بهار اینچنین سرود :   برخاست خروس صبح، برخیز ای دوست! خون دل انگور فکن در رگ و پوست عشق من و تو قصه‌ی مُشت است و درفش جورِ تو و دل ، صحبت سنگ است و سبوست   سپس واژه های :   تسبیح ، چراغ ، نمک ، چنار   بهار سرود :   با خرقه* و تسبیح مرا دید چو یار گفتا ز چراغ زُهد ناید* انوار کس شهد ندیده است در کامِ نمک کس میوه نچیده است از شاخِ چنار   و در آخر:   گل رازقی ، سیگار ، لاله ، کشک   و بهار چنین سرود : ای برده گل رازقی از روی تو رشک در دیدۀ مه ز دود سیگار تو اشک گفتم که چو لاله داغدار است دلم گفتی که دهم کام دلت یعنی کشک   بهار خود می گوید : در آن مجلس جوانی بود طناز* و خودساز* که از  رعنایی به رعونت* ساخته و از شوخی به شوخگنی* پرداخته با این امتحانات دشوار و رباعیات بدیهه باز هل من مزید* گفته و چهارچیز دیگر به کاغذ نوشت و گفت تواند بود که در آن اسامی تبانی* شده باشد و برای اذعان* کردن و ایمان آوردن من ، بایستی بهار این چهار چیز را بسراید :   آینه ، اره ، کفش ، غوره   من برای تنبیه آن شوخ چشم* دست اطاعت بر دیده نهاده ، وی را هجایی* کردم که منظور آن شوخ هم در آن هجو به حصول پیوست  و آن این است:   چون آینه نورخیز گشتی احسنت ! چون اره به خلق تیز گشتی احسنت! در کفش ادیبان جهان کردی پای غوره نشده مویز گشتی احسنت!     یادش گرامی باد و روانش شاد. 🔹*فی البداهه: در جا و فی الفور شعر گفتن 🔸*قصه‌ی مشت و درفش: کنایه از تقابل ضعیف با قوی، نبرد نابرابر. 🔹*خرقه:جامه‌ی کهنه 🔸*ناید: نمی آید 🔹*طناز: دلنشین و فریبنده،صاحب ناز و عشوه 🔸*خودساز:خودساخته،مهذب 🔹*رعونت: کم عقلی،خود پسندی 🔸*شوخگنی: آلودگی،چرک آلودگی 🔹*هل من مزید: بخشی از آیه ای در سوره‌ی ق اشاره به زیادت خواهی و بیشتر طلبی 🔸*تبانی: توافق پنهانی، توطئه ،دسیسه چینی 🔹*اذعان: اعتراف، اقرار 🔸*شوخ چشم: بی حیا، گستاخ 🔹*هجا،هجو: شعر در نکوهش و سرزنش گفتن 🔹🔶🔹 📝 برای پیوستن به گروه چت اینجا را لمس کنید. 🔸@NasimeAdab🔸
میرزا محمدتقی متخلص به بهار روز پنجشنبه ۱۲ ربیع‌الاول سال ۱۳۰۴ ه‍.ق در شهر مشهد به دنیا آمد. بهار ادبیات فارسی را نخست نزد پدرش آموخت و از هفت سالگی آغاز به سرودن شعر کرد. 🔹🔶🔹 📝 برای پیوستن به گروه چت اینجا را لمس کنید. 🔸@NasimeAdab🔸
 📖 بـه محشر وَعده دیـدار اگر دادی نمی رنجم وصالِ چون تـویی را صَبـر این مقدار می بـاید... 🔹 🔹🔶🔹 📝 برای پیوستن به گروه چت اینجا را لمس کنید. 🔸@NasimeAdab🔸
📖 گر زنده‌ایم بی‌تو به ما جای طعنه نیست بوی تو را ز باد صبا می‌توان شنید 🔹 🔸 🔹🔶🔹 📝 برای پیوستن به گروه چت اینجا را لمس کنید. 🔸@NasimeAdab🔸
 📖 دشنام همی‌دهی به سعدی؟ من با دو لب تو کار دارم... 🔺 🔻 🔹🔶🔹 📝 برای پیوستن به گروه چت اینجا را لمس کنید. 🔸@NasimeAdab🔸
 📖 هرچه با تنهایی من آشنا تر می‌شوی دیرتر سر می‌زنی و بی وفا تر می‌شوی هرچه از این روزهای آشنایی بگذرد من پریشان تر، تو هم بی اعتناتر می‌شوی من که خُرد و خاکشیرم! این تویی که هر بهار سبزتر می‌بالی و بالا بلاتر می‌شوی مثل بیدی زلف ها را ریختی بر شانه ها گاه وقتی در قفس باشی رهاتر می‌شوی عشق قلیانی ست با طعم خوش نعنا دوسیب می‌کشی آزاد باشی، مبتلاتر می‌شوی یا سراغ من می‌آیی چتر و بارانی بیار یا به دیدار من ابری نیا...، تَر می‌شوی 🔹 🔹🔶🔹 📝 برای پیوستن به گروه چت اینجا را لمس کنید. 🔸@NasimeAdab🔸
📖 چه دردی بیشتر از این که دردم را نمی‌دانی به چشمم خیره می‌گردی ولی غم را نمی‌خوانی چه باشی یا نباشی من برایت آرزو کردم چه دردی بیشتر از این که این ها را نمی‌دانی برایم روز روشن بود می‌دانستم اَز اول که می‌آید چنین روزی که می‌گویی نمی‌مانی برای من که بعد از تو ندارم شاخه‌ی سبزی چه فرقی می‌کند دیگر هوای صاف و بارانی شبیه موریانه، خاطرت در ذهن می‌ماند که می‌پوسد مرا کم کم به آرامی و پنهانی دل آئینه‌ام حتی اگر کوهی شود آخر به سنگی،خرد می‌گردد به یک لحظه، به آسانی چه می‌دانی؟ تمام پیکرم چون شمع می‌سوزد که امشب در دلم برپاست یک شام غریبانی 🔸 🔸🔷🔸 📝 برای پیوستن به گروه چت اینجا را لمس کنید. 🔹@NasimeAdab🔹
📖 زندگی نیست بجز نم نم باران بهار زندگی نیست بجز دیدن یار زندگی نیست بجز عشق بجز حرف محبت به کسی ورنه هر خار و خسی زندگی کرده بسی زندگی تجربه‌ی تلخ فراوان دارد دو سه تا کوچه و پس کوچه و اندازه‌ی یک عمر بیابان دارد ما چه کردیم و چه خواهیم کرد در این فرصت کم!؟ 🔹 🔸 🔹🔶🔹 📝 برای پیوستن به گروه چت اینجا را لمس کنید. 🔸@NasimeAdab🔸
 📖 به لطف دلبر من، در جهان نبینی دوست که دشمنی کند و دوسـتی بیـفزاید ! 🔺 🔻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🔹🔶🔹 📝 برای پیوستن به گروه چت اینجا را لمس کنید. 🔸@NasimeAdab🔸
 📖 گیرم که به هر حال مرا بُرده‌ای از یاد  گیرم که زمان، خاطره‌ها را به فنا داد گیرم نه تو گفتی، نه شنیدی، نه تو بودی آن عاشق دیوانه که صد نامه فرستاد... با آن همه دلبستگی و عشق چه کردی؟! یک بار دلت یاد من خسته نیفتاد!  یعنی به همین راحتی از عشق گذشتی ؟! یک ذره دلت تنگ نشد؟! خانه‌ات اباد ! این بود جواب من دل‌خسته‌ی عاشق ؟! شیرین رقیبان شده‌ای از لجِ فرهاد؟! باشد، گله ای نیست، خدا پشت و پناهت  احوال خودت خوب، دمت گرم، دلت شاد 🔹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🔹🔶🔹 📝 برای پیوستن به گروه چت اینجا را لمس کنید. 🔸@NasimeAdab🔸
 📖
عشق‌ها دام‌اند و دل‌ها صید و گیسو‌ها کمند
بگذر و بگذار، دل در هرچه می‌بینی مبند

شادمانی خود غم دنیاست پس بی‌اعتنا
مثل گل در محفل غم‌ها و شادی‌ها بخند

با به دست آوردن و از دست دادن خو بگیر
رودها هر لحظه می آیند و هر آن می‌روند

گر ز خاک آرزو چون کوه دامن برکشی
هیچ‌گاه از صحبت طوفان نمی‎‌بینی گزند

آسمانی شو که از یک خاک سر بر می‌کنند
بیدهای سربه‌زیر و سروهای سربلند

گفت: ما با شوق دل‌کندن ز دنیا دل‌خوشیم
گفتمش: هرکس به دنیا بست دل دیگر نکند
🔹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🔹🔶🔹 📝 برای پیوستن به گروه چت اینجا را لمس کنید. 🔸@NasimeAdab🔸
 📖 لباس بى وفايى را به دست خود تنت كردم تو را اى دوست با مِهر زيادم دشمنت كردم خيالم بود، تنديسى طلا از عشق مى سازم محبت بدترين اكسير بود و آهنت كردم تو رفتى با خدا باشى ، خدا در چشم من گم شد از آن وقتى كه تسبيح خودم را گردنت كردم تمام خاطراتت را همان روزى كه مى رفتى به قلبم دوختم سنجاق بر پيراهنت كردم تو تك كبريت امّيدم در اوج بى كسى بودى تو را اى عشق با اميدوارى روشنت كردم چه مى ماند به جز بى حاصلى در دست هاى من به رغم كوششى كه در بدست آوردنت كردم ؟ 🔹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🔹🔶🔹 📝 برای پیوستن به گروه چت اینجا را لمس کنید. 🔸@NasimeAdab🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📖 مَا هَمَّ لَو قَتَلُوا الْأطفَالَ کُلُهُم مُوسَیٰ سَیَحییٰ وَ فِرعَونَ سَیَنهَزم باکی نیست اگر همه‌ی کودکان را بکشند موسی زنده خواهد ماند و فرعون شکست خواهد خورد. 🔸 🔸🔷🔸 📝 برای پیوستن به گروه چت اینجا را لمس کنید. 🔹@NasimeAdab🔹
📖 هر که معشوقی ندارد عمر ضایع می‌گذارد 🔺 🔻 🔸🔷🔸 📝 برای پیوستن به گروه چت اینجا را لمس کنید. 🔹@NasimeAdab🔹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📖 ألا فإسقِنی خَمراً و قل لی: هی الخَمر آی! شرابی بنوشان مرا و بگو به من: این شراب است... 🔸 🔹 حتماً برای درکِ بهترِ نکته‌ی شعر کلیپ را هم مشاهده بفرمایید. 🔸🔷🔸 📝 برای پیوستن به گروه چت اینجا را لمس کنید. 🔹@NasimeAdab🔹
 📖 به یکی جرعه که آزار کسش در پی نیست زحمتی می‌کشم از مردم نادان که مپرس.. 🔹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🔹🔶🔹 📝 برای پیوستن به گروه چت اینجا را لمس کنید. 🔸@NasimeAdab🔸
📖 دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم وین دردِ نهانْ سوز، نهفتن نتوانم تو گرم سخن گفتن و از جامِ نگاهت منْ مستْ چنانم که شنفتن نتوانم شادم به خیالِ تو چو مهتاب شبانگاه گر دامن وصلِ تو گرفتن نتوانم با پرتوِ ماه آیم و چون سایه ی دیوار گامی ز سر کوی تو رفتن نتوانم دور از تو، من سوخته در دامنِ شب ها چون شمعِ سحر، یک مژه خفتن نتوانم فریاد ز بی مهری ات ای گل که درین باغ چون غنچه ی پاییز شکفتن نتوانم ای چشمِ سخن گوی! تو بشنو ز نگاهم دارم سخنی با تو وگفتن نتوانم 🔸 🔸🔷🔸 📝 برای پیوستن به گروه چت اینجا را لمس کنید. 🔹@NasimeAdab🔹
📖 من در واقع چیز زیادی ندارم به تو بدهم؛ چای هست اگر می‌نوشی من هستم اگر عشق می‌ورزی راه هست اگر رهگذری...! 🔸 🔸🔷🔸 📝 برای پیوستن به گروه چت اینجا را لمس کنید. 🔹@NasimeAdab🔹
📖 لديَّ ما يَكفي من الذكريَات لأشْرب قهوتي وحدي، في مقهى يظنهُ الجمِيع فَارِغ، لكنَّهُ يغصُّ بالغائبين.. ‏ به اندازه‌ی کافی خاطره دارم تا قهوه‌ام را به‌تنهایی در کافه‌ای بنوشم که همه، آن را خلوت می‌پندارند، امّا سرشار از آنانی‌است که نیستند...! 🔸 🔸🔷🔸 📝 برای پیوستن به گروه چت اینجا را لمس کنید. 🔹@NasimeAdab🔹
 📖 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هرقدر که از عشق پریشان شده باشیم ننگ است اگر از تو پشیمان شده باشیم! 🔹 🔹🔶🔹 📝 برای پیوستن به گروه چت اینجا را لمس کنید. 🔸@NasimeAdab🔸
 📖 رتبه می خواهی چو خورشید از خلائق دور باش سایه از همراهی مردم به خاک افتاده است 🔹 🔹🔶🔹 📝 برای پیوستن به گروه چت اینجا را لمس کنید. 🔸@NasimeAdab🔸
 📖 سرخوش زِ سبویِ غمِ پنهانی خویشم چون زلفِ تو، سرگرمِ پریشانی خویشم در بزم وصال تو نگویم ز کم و بیش چو آینه، خو کرده‌ی حیرانی خویشم یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی عمریست پشیمان ز پشیمانی خویشم از شوق شکرخندِ لبش جان نسپردم شرمنده‌ی جانان زِ گران‌جانی خویشم بشکسته تر از خویش ندیدم به همه عمر افسرده دل از خویشم و زندانی خویشم هرچند «امین»، بسته‌ی دنیا نِیَم امّا دل‌بسته‌ی یارانِ خراسانی خویشم   🔹 🔸 مدظله العالی به مقام رهبری جمهوری اسلامی ایران گرامی باد. 🔹🔶🔹 📝 برای پیوستن به گروه چت اینجا را لمس کنید. 🔸@NasimeAdab🔸
4_5942950576802241160.mp3
5.77M
🎼 بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران کز سنگ ناله خیزد روز فراق یاران 🔺🔻🔺 ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می‌رود و آن دل که با خود داشتم با دلستانم می رود محمل بدار ای ساربان تندی مکن با کاروان کز عشق آن سرو روان گویی روانم می رود 🔺🔻🔺 او می رود دامن‌کشان من زهر تنهایی چشان دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می رود من مانده ام مهجور از او بیچاره و رنجور از گویی که نیشی دور از او بر استخوانم می رود 🔺🔻🔺 در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود 🔸خواننده : 🔹آهنگساز : 🔺شعر : 🔻 🔹 🔸منبع:کانال تلگرامی موسیقی سنتی "کُرُن موزیک"  @koronmusic 🎶 🔹🔶🔹 📝 برای پیوستن به گروه چت اینجا را لمس کنید. 🔸@NasimeAdab🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
 📖 ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می‌رود... و حضور همراه با در _ : دلم می‌گیره برای اون بچه‌های پاکی که شهید شدند. 🔹 🔺 🔻 🔸منبع: کانال تلگرامی موسیقی سنتی "کُرُن موزیک"  @koronmusic 🎶 🔹🔶🔹 📝 برای پیوستن به گروه چت اینجا را لمس کنید. 🔸@NasimeAdab🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
 📖 ﺩﺭِ ﭼﺸﻢ، ﺑﺎﻣﺪﺍﺩﺍﻥ ﺑﻪ ﺑﻬﺸﺖ ﺑﺮﮔﺸﻮﺩﻥ ﻧﻪ ﭼﻨﺎﻥ ﻟﻄﻴﻒ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺮﮔﺸﺎﻳﯽ 🔺 🔻 🔸 🔹🔶🔹 📝 برای پیوستن به گروه چت اینجا را لمس کنید. 🔸@NasimeAdab🔸
 📖 چشم اگر اینست و ابرو این و ناز و عشوه این الوداع ای زهد و تقوی الفراق ای عقل و دین می‌کشی ناوک ز مژگان در کمان اَبروان گه بدانم می‌کُشی ای نامسلمان گه بدین گر پری می‌گویدت من با تو می‌مانم مرنج بی‌ادب گر آدمی بودی نگفتی اینچنین دوش اندک برقعی از پیش رو برداشتی داشت ماه آسمان پیشِ تو رویی بر زمین کمترین اقبال من بنگر که خود را بر درت از سرِ اخلاص می‌دانم غلام کمترین گر ملولی از حریم دل که تاریک است و تنگ دیده مأوائیست روشن بعد ازین آنجا نشین بعد ازین کم جوی آزارِ دلِ ریشِ کمال هرچه در دل داشتم گفتم تو دانی بعد ازین 🔹 🔹🔶🔹 📝 برای پیوستن به گروه چت اینجا را لمس کنید. 🔸@NasimeAdab🔸
 📖 ﺑﻴﺎ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻏﻢ ﻋﺸﻘﺖ ﻣﺸﻮﺷﻢ ﺑﯽ تو ﺑﻴﺎ ﺑﺒﻴﻦ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻏﻢ ﭼﻪ ﻧﺎﺧﻮﺷﻢ ﺑﯽ ﺗﻮ ﺷﺐ ﺍﺯ ﻓﺮﺍﻕ ﺗﻮ ﻣﯽ ﻧﺎﻟﻢ ﺍﯼ ﭘﺮﯼ ﺭﺧﺴﺎﺭ ﭼﻮ ﺭﻭﺯ ﮔﺮﺩﺩ ﮔﻮﻳﯽ ﺩﺭ ﺁﺗﺸﻢ ﺑﯽ ﺗﻮ ﺩﻣﯽ ﺗﻮ ﺷﺮﺑﺖ ﻭﺻﻠﻢ ﻧﺪﺍﺩﻩ ﺍﯼ ﺟﺎﻧﺎ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺯﻫﺮ ﻓﺮﺍﻗﺖ ﻫﻤﯽ ﭼﺸﻢ ﺑﯽ ﺗﻮ ﺍﮔﺮ ﺗﻮ ﺑﺎ ﻣﻦ ﻣﺴﮑﻴﻦ ﭼﻨﻴﻦ ﮐﻨﯽ ﺟﺎﻧﺎ ﺩﻭ ﭘﺎﻳﻢ ﺍﺯ ﺩﻭ ﺟﻬﺎﻥ ﻧﻴﺰ ﺩﺭﮐﺸﻢ ﺑﯽ ﺗﻮ ﭘﻴﺎﻡ ﺩﺍﺩﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﻴﺎ ﺧﻮﺷﻢ ﻣﯽ ﺩﺍﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﯼ ﻭ ﮔﻔﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺧﻮﺷﻢ ﺑﯽ ﺗﻮ 🔺 🔻 🔸 🔹🔶🔹 📝 برای پیوستن به گروه چت اینجا را لمس کنید. 🔸@NasimeAdab🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📖 رخ نمایان کرد یارم ، آفتاب از یاد رفت برق زد چشمش، خداوندا ! شهاب از یاد رفت گفت:" از دستم چه کار آید؟ بگو تا آن کنم" حرف "دستش" چون میان آمد، جواب از یاد رفت ... . می شُمردم حُسن هایش ، یک به یک ، از پا به سر چون به موهایش رسیدم من ؛ حساب از یاد رفت با خودم گفتم بخوابم ، شاید او آید به خواب آن قَدَر در فکر او رفتم که خواب از یاد رفت شوق باران داشت صحرا ؛ در فراق روی یار آن چنان باریدمش ، فکر سحاب از یاد رفت گفت زاهد :"هر دو در دوزخ چنان خواهید سوخت" فکر بودن با تو را کردم ؛ عذاب از یاد رفت . عزم دوری کردم از بس در جفایت سوختم خنده کردی : دوری از ما؟ اجتناب از یاد رفت 🔹 🔸 🔹🔶🔹 📝 برای پیوستن به گروه چت اینجا را لمس کنید. 🔸@NasimeAdab🔸
📖 به نام تو امروز آواز دادم سحر را به نام تو خواندم درخت و پل و باد و نیلوفرِ صبحدم را تو را باغ نامیدم و صبح در کوچه بالید 🔹 🔸 🔹🔶🔹 📝 برای پیوستن به گروه چت اینجا را لمس کنید. 🔸@NasimeAdab🔸
 📖 خاکستر وجود مرا می‌دهد به باد سنگینی عزای تو یا حضرت جواد تشنه، میان خانه‌ی خود دست و پا زدی یک جرعه آب، همسر تو، دست تو نداد زهری که ذره ذره تنت را مذاب کرد خونی به قلب فاطمه و بوتراب کرد سوزانده‌تر ز زهر جفا، ظلم همسر است غربت میان خانه، دلت را کباب کرد پاره جگر شدی و کنارت طبیب نیست اینجا کسی به فکر امام غریب نیست وقتی که پای بغض علی در میان بُوَد جسم امام و هلهله، اصلاً عجیب نیست گرچه به لب رسیده نفس‌های آخرت لب تشنه‌ای، شبیه لب جدّ اطهرت اما هنوز یاد گل یاس پرپری یاد مدینه کرده‌ای و یاد مادرت در پیچ و تاب بودی و می‌دید، اُم فضل بر اشک و ناله‌های تو خندید، اُم فضل گرچه کنار جسم تو در رقص و شادی است دیگر سر تو را که نبرّید اُم فضل هم نیت بریدن زیر گلو نکرد هم نیزه بر لب و دهن تو فرو نکرد خندید بر نوای جگر سوز تو، ولی با پای خویش، جسم تو را زیر و رو نکرد شکر خدا که دور و برت خواهری نبود در وقت دست و پا زدنت، مادری نبود شکر خدا کنیزکی از نسل ساربان آنجا به فکر غارت انگشتری نبود ▪️ ▪️ علیه السلام بر شیعیان و محبان آن حضرت باد. 🔹🔶🔹 📝 برای پیوستن به گروه چت اینجا را لمس کنید. 🔸@NasimeAdab🔸