eitaa logo
نسیم ادب
292 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
259 ویدیو
1 فایل
گلستانی از شعر و ادب و حکمت برای ساختن لحظاتی زیبا تفرجی برای روح و خلوتی برای آرامش پرسه ای در کوچه پس کوچه های ادب و هنر و حکمت و اندرز ارتباط با ادمین: @bigharar9
مشاهده در ایتا
دانلود
📖
ﺩﻝ ﺯ ﺗﻦ ﺑﺮﺩﯼ ﻭ ﺩﺭ ﺟﺎﻧﯽ ﻫﻨﻮﺯ
ﺩﺭﺩﻫﺎ ﺩﺍﺩﯼ ﻭ ﺩﺭﻣﺎﻧﯽ ﻫﻨﻮﺯ
ﺁﺷﮑﺎﺭﺍ ﺳﻴﻨﻪ ﺍﻡ ﺑﺸﮑﺎﻓﺘﯽ
ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺩﺭ ﺳﻴﻨﻪ ﭘﻨﻬﺎﻧﯽ ﻫﻨﻮﺯ
ﻣﻠﮏ ﺩﻝ ﮐﺮﺩﯼ ﺧﺮﺍﺏ ﺍﺯ ﺗﻴﻎ ﻧﺎﺯ
ﻭﺍﻧﺪﺭﻳﻦ ﻭﻳﺮﺍﻧﻪ ﺳﻠﻄﺎﻧﯽ ﻫﻨﻮﺯ
ﻫﺮ ﺩﻭ ﻋﺎﻟﻢ، ﻗﻴﻤﺖ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﯼ ﻧﺮﺥ ﺑﺎﻻ ﮐﻦ ﮐﻪ ﺍﺭﺯﺍﻧﯽ ﻫﻨﻮﺯ... 🔻 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 دل ز تن بردی و در جانی هنوز دردها دادی و درمانی هنوز... 🔺 🔻 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 تو شب بر بستر نازی و من تا روز، در کویت میان خاک و خون غلطان ازین پهلو، از آن پهلو 🔸 🔹 ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾ 🔹@NasimeAdab 🔹 ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎼 در زلف تو آویزم علی رضا قربانی ───┤ ♩♬♫♪♭ ├─── بیم است که سودایت دیوانه کند ما را! در شهر به بدنامی افسانه کند ما را… بهر تو ز عقل و دین بیگانه شدم آری! ترسم که غمت از جان بیگانه کند ما را… در هجر چنان گشتم ناچیز که گر خواهد… زلفت به سر یک مو شانه کند مارا! زان سلسه ی گیسو منشور نجاتم ده… زان پیش که زنجیرت دیوانه کند ما را… بیم است که سودایت دیوانه کند ما را… در شهر به بدنامی افسانه کند ما را! من می زده ی دوشم شای که خیال تو… امروز به یک ساغر مستانه کند ما را! چون شمع بتان گشتی پیش آی… که تا خسرو بر آتش روی تو پروانه کند ما را… بیم است که سودایت دیوانه کند ما را در شهر به بدنامی افسانه کند ما را! ───┤ ♩♬♫♪♭ ├─── 🔸خواننده: 🔹شاعر: لینک گروه چت: https://eitaa.com/joinchat/4268229244C7f2a874c3d ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾ 🔸@NasimeAdab 🔸 ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
📖 دل ز تن بردی و در جانی هنوز دردها دادی و درمانی هنوز... 🔸 🔹 لینک گروه چت: https://eitaa.com/joinchat/4268229244C7f2a874c3d ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾ 🔹@NasimeAdab 🔹 ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎼 ابر می‌بارد و من می‌شوم از یار جدا چون کنم دل به چنین روز ز دلدار جدا؟ ابر باران و من و یار ستاده به وداع من جدا گریه‌کنان، ابر جدا، یار جدا سبزه نوخیز و هوا خرم و بستان سرسبز بلبل روی‌سیه مانده ز گلزار جدا ای مرا در ته هر موی به زلفت بندی چه کنی بند ز بندم همه یکبار جدا دیده از بهر تو خونبار شد ای مردم چشم مردمی کن مشو از دیدهٔ خونبار جدا نعمت دیده نخواهم که بماند پس از این مانده چون دیده از آن نعمت دیدار جدا دیده صد رخنه شد از بهر تو، خاکی ز رهت زود برگیر و بکن رخنهٔ دیوار جدا می‌دهم جان مرو از من، وگرت باور نیست پیش از آن خواهی، بستان و نگهدار جدا حسن تو دیر نپاید چو ز خسرو رفتی گل بسی دیر نماند چو شد از خار جدا 🔹 🔸 لینک گروه چت: https://eitaa.com/joinchat/4268229244C7f2a874c3d ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾ 🔹@NasimeAdab 🔹 ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾