وكان الليل لامتناهياً كجرحي..
----------------------
و شب همچو زخمِ من بیانتها بود..
🔸#غادة_السمان
🔹ترجمه: #محمد_حمادی
🔸#عربیات
━━━━━━━━━━━━━
💎@NasimeAdab
━━━━━━━━━━━━━
https://eitaa.com/joinchat/1940455734C44aa2c9c48
📖 #عربیات
━━━━━━━━━━━━━
ألديكِ طريقةٌ لأحبكِ أكثر؟
━━━━━━━━━━━━━
راهی سراغ داری تا بیشتر دوستت بدارم؟
○ #يامن_نوباني
○ ترجمه: #محمد_حمادی
┏━━━🍃🍂━━━┓
⠀ @NasimeAdab
┗━━━🍂🍃━━━┛
━━━━━━━━━━━━━
https://eitaa.com/joinchat/1940455734C44aa2c9c48
animation.gif
حجم:
876.6K
📖 #عربیات
━━━━━━━━━━━━━━
افتحي شباكك
عصفورفك حزين.
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
«پنجرهات را باز کن
گنجشکت اندوهگین است.»
مترجم: #مینو_بزرگمهر
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
فتحتُ النافذة
إذ كان الليل يضوع برائحة الحزن.
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
«پنجره را گشودم،
آن هنگام که شب بویِ غم میداد.»
○ #عربیات
مترجم: #محمد_حمادی
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┄┄
ارتباط با ادمین:
@bigharar9
┏━━━🍃🍂━━━┓
⠀ @NasimeAdab
┗━━━🍂🍃━━━┛
━━━━━━━━━━━━━━
https://eitaa.com/joinchat/1940455734C44aa2c9c48
📖 #عربیات
━━━━━━━━━━━━━━━━
ألديكِ طريقةٌ لأحبكِ أكثر؟
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
راهی سراغ داری تا بیشتر دوستت بدارم؟
○ #يامن_نوباني
○ ترجمه: #محمد_حمادی
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┄┄
ارتباط با ادمین:
@bigharar9
┏━━━🍃🍂━━━┓
⠀ @NasimeAdab
┗━━━🍂🍃━━━┛
━━━━━━━━━━━━━━━━
https://eitaa.com/joinchat/1940455734C44aa2c9c48
📖 #عربیات
إحذروا الموت الطبيعي، ولا تموتوا إلّا بين زخات الرصاص.
از مرگِ طبیعی بپرهیزید، و تنها میان بارانِ گلوله جان دهید.
🔸#غسان_كنفانى
🔹ترجمه: #محمد_حمادی
-----------------------------------------------
🔸#النصر_لنا
🔹 #طوفان_الاقصی
🔸#قدس
🔹#حماس
🔸 #جبهه_مقاومت_فلستطین
🔹#نابودی_اسرائیل
🔸#سردار_سلیمانی
🔹#حزب_الله_لبنان
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
🔹@NasimeAdab 🔹
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
📖 #عربیات
والسيف في الغمدِ لا تُخشى مضاربُه
وسيفُ عينيكِ في الحالين بـتّـارُ
شمشیر چو در نیام باشد، در دل نَبُوَد ز ضربهاش ترس
شمشیرِ دو چشمِ تو ولیکن، بُرّنده بُوَد به هر دو حالت
🔸 #إدريس_جمَّاع
🔹 ترجمه: #محمد_حمادی
🔅 اندر حکایت این بیت شعر
إدريس جمَّاع، شاعر اهل سودان است. او در اواخر عمر خود دچار زوال عقل شد و خانوادهاش تصمیم گرفتند او را در خارج از کشور درمان کنند.
هنگامی که آنها إدريس را برای درمان به بیمارستانی در لندن بردند، او به چشمان پرستار خود خیره شد و هر بار محو تماشای چشمانش میشد. پرستار این امر را تاب نیاورد و موضوع را به مدیر بیمارستان اطلاع داد و مدیر از او خواست تا از عینک آفتابی استفاده کند. پرستار این کار را انجام داد.
اما هنگامی که پرستار نزد ادریس آمد، شاعر به او خیره شد و این بیت را سرود:
وَالسَّیْفُ فِي الغِمدِ لا تُخْشى مَضَارِبُهُ
وَسَيفُ عَيْنَيْكِ فِي الحالَينِ بَـتَّـارُ
و زمانی که بیت شعر را برای پرستار ترجمه کردند، اشک در چشمانش جمع شد و گریست.
این بیت بهعنوان رساترین بیت شعر در قالب غزل در ادبیات عربی معاصر شناخته شده است.
🔸🔷🔸
♨️ عضویت در کانال 👈 اینجا
♨️ پیوستن به گروه چت👈 اینجا
🔸@NasimeAdab🔸
https://eitaa.com/NasimeAdab