eitaa logo
نسیم ادب
292 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
259 ویدیو
1 فایل
گلستانی از شعر و ادب و حکمت برای ساختن لحظاتی زیبا تفرجی برای روح و خلوتی برای آرامش پرسه ای در کوچه پس کوچه های ادب و هنر و حکمت و اندرز ارتباط با ادمین: @bigharar9
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 🎀 همراه آفتاب جوانی٬ وقتی جوانه می زد در من نهال عشق٬ دست دلم به دامن شعرش رسیده بود. میخانهٴ غزل ! شعری که عشق٬ ــ گرم و درخشان ــ چو آفتاب٬ از مشرق طلایی آن سرکشیده بود. شعری که آن زمان و، همیشه در چشم من «ز رحمت محض آفریده» بود. پر می کشید روح پر التهاب من از تشنگی به سوی غزل های او، نخست در مکتب محبّت او٬ حرف عشق را تا درس پاک سوختن٬ آموختم درست. در دفتر ستایش نیکویی٬ در نامه پرستش زیبایی٬ آموختم چگونه به محبوب بنگرم! آموختم چگونه به سودای یک نگاه از جان و مال و زندگی خویش بگذرم. آموختم چگونه در پیش او بمیرم و دم بر نیاورم ! آموختم چگونه بر اندام واژه ها از سوز آرزو آتش درافکنم آموختم که شور درون را شیرین، بیان کنم همراه آفتاب جوانی٬ آن عاشقانه های دلاویز، آرام ، چون نسیم، در تار و پود جان و دل من وزیده بود. زان پس که هرچه قول و غزل داشت٬ همچو جان٬ در پرده های حافظه در خاطرم نشست؛ راه مرا به بوی «گلستان» خویش بست! چندی در آن بهشت طربناک٬ مست مست٬ چون او برفت دامنم از بوی گل ز دست. دریایی از لطافت و دنیایی از هنر آمیخته به آن سخنان گزیده بود. اما٬ تمام عمر٬ من بودم و هوای خوش «بوستان» او روشنترین ستاره در کهکشان او «آرام جان و انس دل و نور دیده» بود. در نغمه های بر شده از ساز جان او، آیین رستگاری انسان، دین جهان٬ گلبانگ آدمیت٬ قانون مردمی٬ راه رهایی بشریت. دنیای آرمانی٬ در شأن آدمی٬ گفتی مگر کلام و پیام پیمبران در گوهر زبان و بیانش دمیده بود او پادشاه ملک سخن بود٬ بی گمان. «روی زمین گرفته به تیغ سخنوری» با منکرش بگو که بیا روبرو کنیم! با مدعی بگو٬ بنشیند به داوری. حیران بی نیازی اویم که با نیاز «وجه کفاف»بود اگر نامعینش «سیمرغ» بود و «قاف قناعت» نشیمنش با «دست سلطنت» که بر اقلیم شعر داشت؛ «پای ریاضتش همه در قید دامنش»! می گفت با غرور: «اگر گویی ام که سوزنی از سفله ای بخواه، چون خارپشت بر بدنم موی سوزن است ! صد ملک سلطنت به بهای جوی هنر٬ منت برآنکه می دهد و حیف بر من است»! روحی بزرگ ٬در تن او٬ آرمیده بود طبعی بلند، پاک آزاده، همتای آفتاب ٬و لیکن افتاده٬ همچو خاک! هرگز کسی نبود چو او در سخن دلیر، حق گوی و حق پذیر. می گفت شاه را در پردهء نصیحت و مهر و فروتنی ــ بخت تو هم بلند٬ که هم عصر با منی آن شاعر رونده ی بیدار ره شناس تنها همین نه راهبر نوجوانی ام. همواره و هنوز و همیشه آموزگار٬ در سفر زندگانی ام. بانگ بلند اوست٬ از پشت قرن ها: «دنیا نیرزد آنکه پریشان کنی دلی زنهار بد مکن که نکرده ست عاقلی» بانگ بلند اوست که اینک جهانیان هرجا به احترام ازو نام می برند: فرزندان یک پدر و مادرند خلق اعضای یک تن اند٬ که یک پیکرند خلق از یک تبار و یک گهرند و برابرند از یکدیگر نه هیچ فروتر نه برترند. در روزگار ما که «بنی آدم»- ای دریغ- چون گرگ یکدگر را هر روز میدرند؛ بر من چو آفتاب جهانتاب روشن است دنیا به این تباهی و درماندگی نبود٬ یک بار اگر نصیحت او را شنیده بود! 🔺 🔻 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 ﺗﻮ ﺍﺯ ﻫﺮ ﺩﺭ ﮐﻪ ﺑﺎﺯﺁﻳﯽ ﺑﺪﻳﻦ ﺧﻮﺑﯽ ﻭ ﺯﻳﺒﺎﻳﯽ ﺩﺭﯼ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﺣﻤﺖ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺧﻠﻖ ﺑﮕﺸﺎﻳﯽ ﻣﻼﻣﺘﮕﻮﯼ ﺑﯽ ﺣﺎﺻﻞ ﺗﺮﻧﺞ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻧﺸﻨﺎﺳﺪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﻌﺮﺽ ﮐﻪ ﭼﻮﻥ ﻳﻮﺳﻒ ﺟﻤﺎﻝ ﺍﺯ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﻨﻤﺎﻳﯽ ﺑﻪ ﺯﻳﻮﺭﻫﺎ ﺑﻴﺎﺭﺍﻳﻨﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﻮﺑﺮﻭﻳﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﻮ ﺳﻴﻤﻴﻦ ﺗﻦ ﭼﻨﺎﻥ ﺧﻮﺑﯽ ﮐﻪ ﺯﻳﻮﺭﻫﺎ ﺑﻴﺎﺭﺍﻳﯽ ﭼﻮ ﺑﻠﺒﻞ ﺭﻭﯼ ﮔﻞ ﺑﻴﻨﺪ ﺯﺑﺎﻧﺶ ﺩﺭ ﺣﺪﻳﺚ ﺁﻳﺪ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺭﻭﻳﺖ ﺍﺯ ﺣﻴﺮﺕ ﻓﺮﻭﺑﺴﺘﻪ ﺳﺖ ﮔﻮﻳﺎﻳﯽ ﺗﻮ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﺣﺴﻦ ﻧﺘﻮﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﺍﺯ ﺧﻠﻖ ﺩﺭﭘﻮﺷﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺍﺯ ﺟﺎﻡ ﻭ ﺣﻮﺭ ﺍﺯ ﺟﺎﻣﻪ ﭘﻴﺪﺍﻳﯽ ﺗﻮ ﺻﺎﺣﺐ ﻣﻨﺼﺒﯽ ﺟﺎﻧﺎ ﺯ ﻣﺴﮑﻴﻨﺎﻥ ﻧﻴﻨﺪﻳﺸﯽ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﺏ ﺁﻟﻮﺩﻩ ﺍﯼ ﺑﺮ ﭼﺸﻢ ﺑﻴﺪﺍﺭﺍﻥ ﻧﺒﺨﺸﺎﻳﯽ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺳﺮﻭ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﻧﻪ ﺍﺯ ﻣﺎﺀ ﻣﻬﻴﻦ ﺯﺍﺩﯼ ﻣﮑﻦ ﺑﻴﮕﺎﻧﮕﯽ ﺑﺎ ﻣﺎ ﭼﻮ ﺩﺍﻧﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﺎﻳﯽ ﺩﻋﺎﻳﯽ ﮔﺮ ﻧﻤﯽ ﮔﻮﻳﯽ ﺑﻪ ﺩﺷﻨﺎﻣﯽ ﻋﺰﻳﺰﻡ ﮐﻦ ﮐﻪ ﮔﺮ ﺗﻠﺨﺴﺖ ﺷﻴﺮﻳﻨﺴﺖ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻟﺐ ﻫﺮ ﭼﻪ ﻓﺮﻣﺎﻳﯽ ﮔﻤﺎﻥ ﺍﺯ ﺗﺸﻨﮕﯽ ﺑﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺩﺭﻳﺎ ﺗﺎ ﮐﻤﺮ ﺑﺎﺷﺪ ﭼﻮ ﭘﺎﻳﺎﻧﻢ ﺑﺮﻓﺖ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺑﺪﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﺩﺭﻳﺎﻳﯽ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺁﺳﺘﻴﻦ ﺍﻓﺸﺎﻥ ﻭ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺭﻭﯼ ﺩﺭﻫﻢ ﮐﺶ ﻣﮕﺲ ﺟﺎﻳﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺭﻓﺘﻦ ﺍﺯ ﺩﮐﺎﻥ ﺣﻠﻮﺍﻳﯽ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﺳﻌﺪﯼ ﺑﺪﻳﻦ ﺷﻴﺮﻳﻦ ﺳﺨﻦ ﮔﻔﺘﻦ ﻣﺴﻠﻢ ﻧﻴﺴﺖ ﻃﻮﻃﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﻳﺎﻣﺖ ﺷﮑﺮﺧﺎﻳﯽ 🔺 🔻 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 چیست در گردش جادویی چشمت که هنوز قلم فرشچیان دور خودش می چرخد 🔺 🔻 تابلوی آفرینش ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 هرجا سخن از جلوه آن ماه پری بود کار من سودا زده، دیوانه گری بود 🔺 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 امام سجّاد عليه السلام: إنَّ اللّينَ يُؤنِسُ الوَحشَةَ، وإنَّ الغِلَظَ يوحِشُ مَوضِعَ الاُنسِ ملایمت، گریزان را آرام می‌کند و خشونت، آرام را گریزان می‌کند. 🔹 🔸 صفحه269 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 وقتی کسی می‌گوید حالم خوش نیست، دنبال اتفاقات بزرگ نگردیم و نگوییم این که چیز مهمی نیست، به دلایل متعدد بازتاب یک اتفاق بیرونی در درون ممکن است بسیار بزرگ باشد. به رسمیت شناختن هرازگاهِ «حق کم آوردن» برای دوست، امنیت بخش‌ترین قسمت دوستی است و شناخت این حق برای خود، نشان از صلح با خود دارد در عمیق‌ترین لایه‌های وجود. 📕 ✍🏻 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 مرا ز یاد تو برد و تو را ز دیده‌ی من ... زمانه بیشتر از این، ستم چه خواهد کرد؟ 🔻 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📖 سعدی اگر لب وا کند دنیا گلستان می شود. 🔸 در حقیقت دنیای من با وجود زیباتر شده است. ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 درکتاب چار فصل زندگی صفحه ها پشت سر هم می روند هریک ازاین صفحه‌ها، یک لحظه اند لحظه ها با شادی و غم می روند  آفتاب و ماه ، یک خط در میان گاه پیدا ، گاه پنهان می شوند شادی و غم نیز هریک لحظه ای بر سر این سفره مهمان می شوند گاه اوج خنده ی ما گریه است گاه اوج گریه ی ما خنده است گریه ، دل را آبیاری می کند خنده یعنی اینکه دلها زنده است   زندگی ترکیب شادی با غم است دوست می دارم من این پیوند را گرچه می گویند شادی بهتر است دوست دارم گریه با لبخند را 🔺 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 شما اخترانی که خورشید را رها کرده اید فقط به زیبایی شب کمک کرده اید. 🔺 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 چشم ما را خیره کردی آفرین ای صبح روزِ شب را تیره کردی آفرین ای صبح 🔻 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 پلک بگشا نازنینم صبح زیبایت بخیر دلربا و بهترینم! صبح زیبایت بخیر خواب نوشینت گوارا نوش مژگان خمار خمره چله‌نشینم! صبح زیبایت بخیر ناز بالش از پر قو هم برای تو کم است گُلپر ابریشمینم! صبح زیبایت بخیر تن بلور مو طلایی! آفتابی کن مرا روشنی‌بخش زمینم! صبح زیبایت بخیر گونه‌های نقره‌ات یاقوت گُل انداخته قرص ماه شرمگینم! صبح زیبایت بخیر هر سپیده با تو آغاز بهاری دیگر است خنده کن تا گُل بچینم، صبح زیبایت بخیر با چنین عطر تنی از رشک می‌سوزد بخور خوش‌تراش مرمرینم! صبح زیبایت بخیر چشم زیتون لب انجیری! بده صبحانه‌ام مریم معبدنشینم! صبح زیبایت بخیر مهربانی هدیه کن با شُرشُر رود دو دست سیب فردوس برینم! صبح زیبایت بخیر عشقی و عینت عسل، شینت شکر، قاف تو قند شور شیرین آفرینم! صبح زیبایت بخیر تاب آوردم شب دلتنگی‌ام را تا سحر تا تو را از نو ببینم، صبح زیبایت بخیر محشرست این شعر و می‌پرسد خدا او یا بهشت؟ من تو را برمی‌گزینم، صبح زیبایت بخیر 🔻 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 از همه کس رمیده‌ام ، با تو درآرمیده‌ام جمع نمی‌شود دگر ، هرچه تو می‌پراکنی... 🔺 🔻 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖
تا به حال ...
صدایی بلند تر ...
از صدای چشم ها ...
شنیده ای؟! تا به حال کسی ...
هم زمان از دو پنجره فریاد زده  ...
دوستت دارم؟ ! 🔸 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 امام صادق عليه السلام: منْ سَعَادَةِ الرَّجُلِ أَنْ يَكُونَ القَيِّمَ عَلَى عِيَالِهِ از نيك بختى مَرد، اين است كه تكيه گاه خانواده اش باشد. 🔺 🔻 جلد4 صفحه13 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 روز و شب فکر توام زین سو همه اندیشه ام مابقی هم ای تمام هست من هم تویی تو، استخوان و ریشه ام 🔸 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد دلشوره ی ما بود، دل آرام جهان شد در اوّل آسایش مان سقف فرو ریخت هنگام ثمر دادن مان بود خزان شد زخمی به گل کهنه ی ما کاشت خداوند اینجا که رسیدیم همان زخم دهان شد آنگاه همان زخم، همان کوره ی کوچک، شد قلّه ی یک آه، مسیر فوران شد با ما که نمک گیر غزل بود چنین کرد با خلق ندانیم چه ها کرد و چنان شد ما حسرت دلتنگی و تنهایی عشقیم یعقوب پسر دید، زلیخا که جوان شد جان را به تمنّای لبش بردم و نگرفت گفتم بستان بوسه بده، گفت گران شد یک عمر به سودای لبش سوختم و آه روزی که لب آورد ببوسم رمضان شد یک حافظ کهنه، دو سه تا عطر، گل سر رفت و همه ی دلخوشی ام یک چمدان شد با هر که نوشتیم چه ها کرد به ما گفت مصداق همان وای به حال دگران شد 🔻 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 به چه مشغول کنم دیده و دل را که مدام دل تو را می‌طلبد، دیده تو را می‌جوید 🔺 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 شک ندارم که به معراج مرا خواهد برد آن نمازم که به لبخند تو باطل شده است! 🔻 تصویر بالا:☝️ یکی از است که به تعبیر لفظ « » شایسته اوست. ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 گذشت در غمِ هجران زمانِ عمر و هنوز امیدِ وصلِ تو دارد دلِ محال‌اندیش... 🔻 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
دوستان؛ حواسم به تکراری بودن عکس هست.🙏💐🙏
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📖 بنی آدم اعضای یک پیکرند که در آفرینش زیک گوهرند . اینگونه شعر جانبخش سعدی شیراز پس از قرن‌ها الهام بخش شد تا استاد در کنار چند دوست هنرمند دیگر از سراسر دنیا در کنار هم جمع شوند تا نوای صلح و دوستی سر دهند. چرا که مرهم این روزهای سخت و پر درد را غیر از همدلی و همصدایی نیافتند. . قطعه بنی آدم با و همکاری تئاتر «بیوندو پالرمو» ، با ساخت و تنظیم چند بیت از شعر سعدی توسط «پژمان تدین» و با همراهی تعدادی هنرمندان دیگر از سراسر دنیا و البته حاصل کار در خانه و ضبط تصاویر و صداها با موبایل‌های شخصی، توسط خواننده ی محبوب کشورمان آقای علی رضا قربانی تقدیم شما نازنینان گردید. . همچنین ایشان در کانال تلگرامی خود فرموده اند: «تونی بونگارو» و «باربارا اِرامو» به عنوان خواننده‌های بخش ایتالیایی، هنرمندان آوازخوانی بودند که افتخار همراهی آنها را در این قطعه داشتم. اجرای کامل و با کیفیت این اثر را میتوانید در کانال رسمی یوتیوب استاد در آدرس پائین مشاهده و Subscribe نمایید. 🔗 Alireza Ghorbani On Spotify 🔗 Alireza Ghorbani On Youtube 🌐 @AlirezaGhorbaniOfficial 🔸 🔻 🔺 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖
خفته خبر ندارد سر بر کنار جانان
کاین شب دراز باشد بر چشم پاسبانان
🔺 🔻 🍃💔 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 ﻏﻼﻡ ﻫﻤﺖ ﺷﻨﮕﻮﻟﻴﺎﻥ* ﻭ ﺭِﻧﺪﺍﻧﻢ* ﻧﻪ ﺯﺍﻫﺪﺍﻥ، ﮐﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﭘﻨﻬﺎﻧﺖ 🔺 🔻 *شنگولی: سرخوشی، سرمستی، کیفوری، نشئگی * رِند: زیرک، ناقلا، حیله گر، مَکّار، لااُبالی، بی سَروپا، وِلگرد، آن که ظاهر خود را در مَلامَت و سرزنش نگه دارد و باطنش سالم باشد. ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 ای مُفتــی شهر از تـو بیــدارتـــــریم با این همه مستــی، ز تو هشیارتریم   تو خون کسان نوشی و ما خون رَزان* انصـــاف بـــده، کدام خونخوارتـــریـــم! 🔺 *خون رَزان: شیره‌ی انگور ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛