eitaa logo
نسیم ادب
294 دنبال‌کننده
3هزار عکس
314 ویدیو
1 فایل
گلستانی از شعر و ادب و حکمت برای ساختن لحظاتی زیبا تفرجی برای روح و خلوتی برای آرامش پرسه ای در کوچه پس کوچه های ادب و هنر و حکمت و اندرز ارتباط با ادمین: @bigharar9
مشاهده در ایتا
دانلود
📖
ای آنکه دوست دارمت، اما ندارمت
بر سینه می‌فشارمت، اما ندارمت... 

ای آسمان من که سراسر ستاره ای
تا صبح می‌شمارمت، اما ندارمت
! 🔸 🔹 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 مانده‌ام لحظه‌ی پیچیدن عطر تو به شهر ملک‌الموت پی چند نفر می آید؟ 🔸 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 آیینه‌ای طلب کن تا روی خود ببینی وز حُسنِ خود، بماند انگشت در دهانت 🔺 🔻 🔸 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 الهی ! این بنده چه داند که چه می باید جُست؟ داننده تویی! هر آنچه دانی ، آن دِه ... 🔸 🔹 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 به دوری تو شبی روز کرده‌ام که غمت چو صبح بر سرم آمد، نمی‌شناخت مرا... 🔸 🔹 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 درین شهرِ پر از جنجالِ و غوغایی از آن شادم که با خیلِ غمش خلوت‌سرای دیگری دارم... 🔸 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 فاصله‌ها هیچ‌وقت دوست داشتن را کمرنگ نمی‌کند بلکه دلتنگی را بیشتر می‌کند ... 📕 ✍🏻 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 روزی تولستوی در خیابانی راه می‌رفت که ناآگاهانه به زنی تنه زد : زن بی وقفه شروع به فحش دادن و بد و بیراه گفتن کرد! بعد از مدتی که از فحاشی زن گذشت تولستوی کلاهش را از سرش برداشت و محترمانه معذرت خواهی کرد و در پایان گفت : مادمازل من لئون تولستوی هستم زن که بسیار شرمگین شده بود عذر خواهی کرد و گفت : چرا شما خودتان را زودتر معرفی نکردید ؟ تولستوی در جواب گفت: شما آنچنان غرق معرفی خودتان بودید که به من مجال این کار را ندادید! 📕 ✍🏻 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 شبی زِ قدِ تو افتاد سایه بر دیوار هنوز عاشقِ بیچاره رو به دیوار است! 🔺 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 الذی إبتکر العناق، کان أخرساً. أراد أن یقول کل شیء دفعة واحدة. آن‌ که آغوش را کشف کرد، لال بود. می‌خواست همه‌چیز را یک‌‌باره بیان کند. 🔸 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 خلق را بیدار باید بود از آبِ چشمِ من وین عجب! کآن وقت می‌گریم که کس بیدار نیست. 🔺 🔻 🔹 ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾ @NasimeAdab ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
📖 همه می‌پرسند چیست در زمزمه‌ی مبهم آب چیست در همهمه‌ی دلکش برگ چیست در بازی آن ابر سپید روی این آبی آرام بلند که تو را می‌برد این گونه به ژرفای خیال چیست در خلوت خاموش کبوترها چیست در کوشش بی‌حاصل موج چیست در خنده‌ی جام که تو چندین ساعت مات و مبهوت به آن می‌نگری نه به ابر نه به آب نه به برگ نه به این آبی آرام بلند نه به این خلوت خاموش کبوترها نه به این آتش سوزنده که لغزیده به جام من به این جمله نمی‌اندیشم من مناجات درختان را هنگام سحر رقص عطر گل یخ را با باد نفس پاک شقایق را در سینه‌ی کوه صحبت چلچله‌ها را با صبح نبض پاینده‌ی هستی را در گندم‌زار گردش رنگ و طراوت را در گونه‌ی گل همه را می‌شنوم می‌بینم من به این جمله نمی‌اندیشم به تو می‌اندیشم ای سراپا همه خوبی تک و تنها به تو می‌اندیشم همه وقت همه جا من به هر حال که باشم به تو می‌اندیشم تو بدان این را تنها تو بدان تو بیا تو بمان با من تنها تو بمان جای مهتاب به تاریکی شب‌ها تو بتاب من فدای تو به جای همه گل‌ها تو بخند اینک این من که به پای تو درافتادم باز ریسمانی کن از آن موی دراز تو بگیر تو ببند تو بخواه پاسخ چلچله‌ها را تو بگو قصه‌ی ابر هوا را تو بخوان تو بمان با من تنها تو بمان در دل ساغر هستی تو بجوش من همین یک نفس از جرعه‌ی جانم باقی است آخرین جرعه‌ی این جام تهی را تو بنوش 🔹 🔸 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾ 🔸@NasimeAdab 🔸 ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
📖
با صفا کن ز گلِ عشق و محبت جان را
  شاد کن با گل لبخند دل یاران را

دام بردار که دنیا نشود رامِ کسی
بهر این خوانِ طمع، تیز مکن دندان را

قانع اَر لقمه‌ی نانی به کف آرد شاد است
نکند پیروی از بهر دو نان، دونان را

گولِ وسواسِ شیاطین نخورد عقلِ سلیم
زیرک از حسن عمل رَمی کند شیطان را

کاخِ بیداد شود با دم آهی بر باد
کم نگیری شررِ آهِ دلِ سوزان را

تا مطیع هوس و نفس نگردد یوسف
می خرد بر تن خود رنج و غم زندان را

در قفا باد خزانست فراموش مکن
ای که از باد بهاری بنوازی جان را

خرقه و جامه‌ی تزویر ز تن بیرون کن
تا که از لوث گنه پاک کنی دامان را

ذات بد بِه نشود آهن ناپخته مکوب
جُست باید ز طریق دگرش درمان را

یک کلام است فقط حرف من و ختم کلام
حاکم و قاضی خود کن همه جا وجدان را

جز خدا دادرسی نیست، به ذاتش سوگند
  وای اگر دست نگیرد من سرگردان را

آنچه با تجربه آموخت «مقدم» این است
که وفــایی نکند مُلکِ جهان انسـان را
🔹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾ 🔸@NasimeAdab 🔸 ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
📖 وَه که گر من، باز بینم روی یارِ خویش را تا قیامت شکر گویم کردگارِ خویش را 🔺 🔻 ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾ 🔹@NasimeAdab 🔹 ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
📖 امام علی علیه السلام: أكثِرْ صَمتَكَ يَتَوَفَّرْ فِكرُكَ، و يَستَنِرْ قَلبُكَ، و يَسلَمِ النّاسُ مِن يَدِكَ. بر خاموشيت بيفزاى تا انديشه ات فزونى گيرد و دلت نورانى شود و مردم از دست تو به سلامت مانند. 🔺 🔻 حدیث ۳۷۲۵ ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾ 🔸@NasimeAdab 🔸 ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📖 عشق اگرچه حرف ربط نیست ربط می‌دهد مرا به تو… همچنان که باد ابر را به کوه 🔹 🔸شرح تصویر: آبشارِ ابر در مرزِ سمنان و مازندران ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾ 🔸@NasimeAdab 🔸 ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
📖 من گرفتار شبم در پی ماه آمده ام سیب را دست تو دیدم به گناه آمده ام سیب دندان زده از دست تو افتاد زمین باغبانم که فقط محض نگاه آمده ام چال اگر در دل آن صورت کنعانی هست بی برادر همه شب در پی چاه آمده ام شب و گیسوی تو تا باز به هم پیوستند من به شبگردی این شهر سیاه آمده ام این همه تند مرو شعر مرا خسته مکن من که در هر غزلم سوی تو راه آمده ام 🔸 🔹 ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾ 🔹@NasimeAdab 🔹 ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📖 گُل در بر و می در کف و معشوق به کام است سلطانِ جهانم به چنین روز غلام است گو شمع میارید در این جمع که امشب در مجلس ما ماهِ رخِ دوست تمام است در مذهبِ ما باده حلال است ولیکن بی‌روی تو ای سرو گل‌اندام حرام است گوشم همه بر قولِ نی و نغمهٔ چنگ است چشمم همه بر لعلِ لب و گردش جام است در مجلسِ ما عطر میامیز که ما را هر لحظه ز گیسوی تو خوش بوی مشام است از چاشنی قند مگو هیچ و زِ شِکَّر زان رو که مرا از لبِ شیرینِ تو کام است تا گنجِ غمت در دلِ ویرانه مقیم است همواره مرا کوی خرابات مقام است از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است مِی‌خواره و سرگشته و رندیم و نظرباز وان کس که چو ما نیست در این شهر کدام است؟ با محتسبم عیب مگویید که او نیز پیوسته چو ما در طلبِ عیشِ مدام است حافظ منشین بی‌می و معشوق زمانی کایّام گل و یاسمن و عید صیام است  🔸 🔹 ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾ 🔹@NasimeAdab 🔹 ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📖
صبح است ساقیا، قدحی پرشراب کن
دور فلک درنگ ندارد شتاب کن

زان پیشتر که عالم فانی شود خراب
ما را ز جام باده‌ی گلگون خراب کن

خورشید می ز مشرق ساغر طلوع کرد
گر برگ عیش می‌طلبی ترک خواب کن

روزی که چرخ از گِل ما کوزه‌ها کند
زنهار کاسه سر ما پرشراب کن

ما مرد زهد و توبه و طامات* نیستیم
با ما به جام باده صافی خطاب کن

کار صواب باده پرستیست حافظا
برخیز و عزمِ جزم به کارِ صواب کن
🔹 🔸 🔹+معنی طامات در این شعر: ادعاهای باطل، حرف های بیهوده، اراجیف ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾ 🔸@NasimeAdab 🔸 ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
📖 نشود فاش کسی آنچه میان من و توست تا اشارات نظر نامه رسان من و توست گوش کن با لب خاموش سخن می گویم پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید حالیا چشم جهانی نگران من و توست گر چه در خلوت راز دل ما کس نرسید همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ارنه ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل هر کجا نامه ی عشق است نشان من و توست سایه ز آتشکده ی ماست فروغ مه و مهر وه ازین آتش روشن که به جان من و توست 🔺 ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾ 🔸@NasimeAdab 🔸 ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
📖 در چشم من ـ این آرامگاه ابری ـ باران‌های زیادی مرده‌اند… برای تسلی که آمدی شاخه‌ای بوسه آرام بر سنگ گونه‌ام بگذار 🔸 ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾ 🔸@NasimeAdab 🔸 ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
📖 تو از من تمام دلم را گرفتی از این بیش باج و خراجی ندیدم تو را با تپشهای قلبم سرودم به این واژه ها احتیاجی ندیدم 🔸 🔹 ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾ 🔸@NasimeAdab 🔸 ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
📖 قاضی : تو السالوادور چه‌کار می کردی؟ چه‌گوارا : آفتاب می‌گرفتم. -پس چرا ساختمون دادگستری رو منفجر کردی؟ +جلو آفتاب رو گرفته بود! 🔹 ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾ 🔸@NasimeAdab 🔸 ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
📖 دور از تو با سياهیِ شب های غم گذشت اين مُردنی که زندگی‌‌اَش نام داده‌ايم ‌ 🔸 🔹 ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾ 🔹@NasimeAdab 🔹 ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📖 صبح یعنی تو بخندی دل من باز شود پلک بگشایی و از نو غزل آغاز شود صبح یعنی که دلم گرم نگاهت باشد آسمان، عشق، زمین با تو هم آواز شود 🔹 🔸 🔹 ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾ 🔸@NasimeAdab 🔸 ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾