eitaa logo
نسیم ادب
297 دنبال‌کننده
3هزار عکس
319 ویدیو
1 فایل
گلستانی از شعر و ادب و حکمت برای ساختن لحظاتی زیبا تفرجی برای روح و خلوتی برای آرامش پرسه ای در کوچه پس کوچه های ادب و هنر و حکمت و اندرز ارتباط با ادمین: @bigharar9
مشاهده در ایتا
دانلود
7.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📖 سوز دل یعقوب ستمدیده ز من پرس کاندوه دل سوختگان سوخته داند ‌ 🔸ساز و آواز: 🔹آواز : 🔸سه تار : 🔺شعر : (کانادا - اردیبهشت ۱۴۰۳) ‌ 🔹🔶🔹 📝 برای پیوستن به گروه چت اینجا را لمس کنید. 🔸@NasimeAdab🔸
📖 صبحِ صادق ز گریبان افق گشت بلند صبحِ عاشق ز بُناگوشِ تو داریم طمع 🔹 🔸 🔹🔶🔹 📝 برای پیوستن به گروه چت اینجا را لمس کنید. 🔸@NasimeAdab🔸
📖 ✍️ ارسطو می‌گفت «کشاورزی و باغداری شغلهای بسیار لذت‌بخشی برای افراد هستند زیرا در این شغلها تولد و مرگ و همچنین فرایند زندگی(گیاهان و میوه‌ها) را می‌شناسند. دامداران با توجه به سرو کار داشتن آنها با حیوانات، انسانهای بسیار شجاعی هستند و حتی معتقد بود مدیریت یک جامعه جمهوری‌خواه (همان دموکراسی‌خواه) بهتر است بر عهده این سه صنف باشد». آنان (کشاورز، دامدار و باغبان) تمامی اعضای بدنشان (دست، پا، سر، ذهن و ...) کار می‌کند و بدن متوازن و هماهنگ بود. در جهان مدرن این بدن تکه‌تکه شد، تنها تکه‌ای از بدن مشغول کار می‌شود. کارگری در کارخانه صبح تا شب روی صندلی می‌نشیند و فقط پیچ را سفت می‌کند. کارمندی صبح تا شب با انگشتش فقط دکمه کامپیوتر را برای عبور مسافران می‌زند و ... بر همین اساس بدن در جامعه مدرن تکه‌تکه شد. تکه‌هایی از آن بی‌مصرف شد و تکه‌هایی از آن از فرط کاری به زودی فرسوده شد. اما این تکه‌تکه شدن به اوج خود رسید به طوری که انگشتان نیز از هم فاصله گرفتند. در دنیای سنتی انگشت به ندرت به تنهایی به کار می‌رفت و حتی انگشت به تنهایی، بیشتر معنای منفی داشت داشت (مثل انگولک کردن، انگشت در بینی یا حتی صورت و...) و انگشتان در هماهنگ با هم معمولاً کاری را انجام می‌دادند. اوج جهان مدرن، می‌توان اوج فشار بر انگشتان نامید و آغاز این فشار، در سال ۱۸۸۸ توسط کداک برای تبلیغ دوربین براونی بود که نوشته بودند «با یک انگشت فشار بده، بقیه‌اش با ما». با همه‌گیر شدن سواد نوشتن، انگشت درگیر شد. با اختراع کامپیوتر و موبایل نیز فشار بر انگشتان تشدید شد. امروزه دیگر  همه چیز حول انگشت می‌چرخد: انگشتر ازدواج، انتخابات، ازدواج، وام، خرید و فروش‌ها، انوع شغلها از جمله بانکداری، بیمه‌گری و ... هر فشاری که بر انگشت وارد می‌کنید چیزی را تأیید یا رد می‌کنید. مثلاً با فشار دادن انگشتتان بر ضمانت‌نامه، تأیید می‌کنید که ضامن کسی شده‌اید، یا وقتی لایک می‌کنید یعنی تأیید می‌کنید و ... ولی با وجود اینکه در جهان مدرن هر روز بیشتر انگشتان ما تحت فشار کاری (بخصوص برای تأیید) بوده است و از سایر قسمت‌های بدن بیشتر استثمار شده است، یعنی تحت حاکمیت ذهن و سایر اعضای بدن قرار می‌گیرد. ولی در «همستر» دیگر انگشتان عضو بدن نیستند، زیرا اصلا ارتباطی با ذهن و سایر اعضاء ندارند گویی انگشتان یتیم شده‌اند که از بدن جدا شده‌اند یا گویی ما اضافی هستیم. انگشتان دقیقا زمانی شروع به کار می‌کند که تفکر و اندیشه می‌ایستد. پس بی‌روح می‌شوند. لذا انگشتان "همستری" سرگردان رویِ صفحه موبایل رها شده است و بی‌حس و بی‌اختیار است، مچاله شده و بر خود لولیده است. هرز شده و اقتدار ندارد. ریتم بیش از حد یکنواخت و طوطی‌وار انگشتان بر روی موبایل، به معنای سرکوب کل لذت‌ها، شجاعت‌ها و اندیشیدن‌هاست که زمانی با باغداری و ... کسب می‌شد. انسان همستری، انسانی است مدام با انگشتش «تأیید می‌زند» ولی چرایی و چگونگی آن را نمی‌فهمد بلکه آلوده به ریتم "تأییدکردن" با انگشتان است. چنین انسانی زندگی را باخته است. ‌ 🔹 🔹🔶🔹 📝 برای پیوستن به گروه چت اینجا را لمس کنید. 🔸@NasimeAdab🔸
📖 خدشه‌ای در تو نیست، اما من در منِ پیرمردْ اشکالی‌ست چوب‌خطی که از تو پر شده است سی و اندی‌ست از خودم خالی‌ست   روز، هرشب درون من خواب است صبح فردا مسلّماً ابری‌ست پشت این ماهْ بی چراغی‌هاست گریه، ته مانده‌های خوشحالی‌ست   سرفه همراه عمر می‌گذرد سینه‌ام خلط ناگواری‌هاست سال تا سالِ من نفس تنگی‌ست نفسی هم که می‌کشم ، سالی‌ست   بی هوا می‌پرانی‌ام به هوا کیش هم می‌کنی که دور شوم سنگ هم پرت کن! تو هر سنگی که به من پرت می‌کنی بالی‌ست!   سر هر سفره‌ای که چیده شدی تلخی‌ات سهم کاسه‌ٔ من بود یک وجب آش روی روغن بود دست‌پختت هنوز هم عالی‌ست!   وزنه‌ای نیستم که برداری عددی نیستم که بشماری به شمار کسی نمی‌آیم ؛ طبل ، یک اختراع تو خالی‌ست   حالی از من نپرس ؛ بدحالم خوب شو ، خوب می‌شود حالم آااخ دستم، دلم ، پرم ، بالم... حال بد هم برای خود حالی‌ست...   🔸 ‌ 🔹🔶🔹 📝 برای پیوستن به گروه چت اینجا را لمس کنید. 🔹@NasimeAdab🔹
📖 كمی طلوع آفتاب كمی چای داغ كمی نسیم صبحگاهی و بسیاری تو مگر من جز این چه می‌خواهم؟ 🔹 🔸 🔹🔶🔹 📝 برای پیوستن به گروه چت اینجا را لمس کنید. 🔸@NasimeAdab🔸
📖 از همان روزی که در باران سوارم کرده‌ای با نگاهت هیچ می‌دانی چکارم کرده‌ای؟ با تو تنها یک خیابان همسفر بودم ولی با همان یک لحظه عمری بی‌قرارم کرده‌ای موج مویت برده و غرق خیالم کرده است روسری روی سرت بود و دچارم کرده‌ای تازه فهمیدم که حافظ در چه دامی شد اسیر با نگاهت، خنده ات، مویت، شکارم کرده‌ای در خیابان اولین عابر منم هر صبح زود در همان جایی که روزی غصه‌دارم کرده‌ای رأس ساعت میرسی، می‌بینمت، رد میشوی... کم محلی می‌کنی، بی‌اعتبارم کرده‌ای در نگاه‌ِ دیگران پیش از تو عاقل بوده‌ام خوب‌ کردی آمدی... مجنون تبارم کرده‌ای در (و لا الضالین) حَمدَم خدشه‌ای وارد نبود وایِ من، محتاج یک رکعت شمارم کرده‌ای 🔸 🔹 🔸🔷🔸 📝 برای پیوستن به گروه چت اینجا را لمس کنید. 🔸@NasimeAdab🔸
📖 برای سلامتی شاعر و ترانه سرای محبوب کشورمان آقای دعا کنیم. محمدعلی بهمنی شاعر و ترانه سرای نام آشنا به دلیل سکته مغزی در بیمارستان بستری شد. شب ۱۹ خرداد محمدعلی بهمنی به بیمارستان منتقل و با تشخیص پزشکان در بخش ICU بستری شده است. اطرافیان و خانواده این شاعر پر آوازه ایرانی، از وخیم بودن احوالات جسمی بهمنی خبر داده اند.  است. بهمنی سال ۱۳۷۸ غزل سرای نمونه کشور شد و سال ۱۳۸۵ در نخستین دوره ی جشنواره شعر فجر به اتفاق  برگزیده بخش شد و هم در فهرست شعر قرار گرفت. در بین آثار بهمنی «گاهی دلم برای خودم تنگ می شود» بی هیچ تردید در رشد ، مجموعه ای بس تأثیرگذار است. عشق از جمله مضمون غزل های اوست. بسیاری بر این عقیده اند که غزل های او وام دار سبک و سیاق است. آنچنان که خود او می گوید: جسمم غزل است اما روحم همه نیمایی است در آینه‌ی تلفیق این چهره تماشایی است. 🔸 🔸🔷🔸 📝 برای پیوستن به گروه چت اینجا را لمس کنید. 🔸@NasimeAdab🔸
NaserAbdollahiHavayeHava_(www.musicx.ir).mp3
4.48M
🎼 دل من یه روز به دریا زد و رفت پشت پا به رسم دنیا زد و رفت پاشنه ی کفش فرارو برکشید آستین همتو بالا زد و رفت یه دفعه بچه شد و تنگ غروب سنگ توی شیشه ی فردا زد و رفت حیوونی تازگی آدم شده بود به سرش هوای حوا زد و رفت دفتر گذشته ها رو پاره کرد نامه ی فرداها رو تا زد و رفت حیوونی تازگی آدم شده بود به سرش هوای حوا زد و رفت دل من یه روز به دریا زد و رفت پشت پا به رسم دنیا زد و رفت زنده ها خیلی براش کهنه بودن خودشو تو مرده ها جا زد و رفت هوای تازه دلش می خواست ولی آخرش توی غبارا زد و رفت دنبال کلید خوشبختی می گشت خودشم قفلی رو قفلا زد و رفت یه دفعه بچه شد و تنگ غروب سنگ توی شیشه ی فردا زد و رفت حیوونی تازگی آدم شده بود به سرش هوای حوا زد و رفت دفتر گذشته ها رو پاره کرد نامه ی فرداها رو تا زد و رفت حیوونی تازگی آدم شده بود به سرش هوای حوا زد و رفت 🔸خواننده: 🔹ترانه_سرا : 🔸🔷🔸 📝 برای پیوستن به گروه چت اینجا را لمس کنید. 🔸@NasimeAdab🔸
📖 ای دلبریت دلــهره‌ی حضرت آدم پلکی بزن و دلهره‌ام باش دمادم پلکـــی بزن از پلک تو الهـــــام بگیرم تا کاسه ی تنبور و سه تاری بتراشم هر مــــاهِ تهِ چاه نشد حضرت یوسف هر باکره ای هم نشود حضرت مریم گاهی غزلم!گم شدن رخش بهانه‌است تهمیــنه شـود همدم تنهایــــی رستم تهمینه شود بستر لالایی سهراب تهمینه شود یک غم تاریخی مبهم تهمینه ی من ترس من این است نباشد باب دلت این رستم بـــی رخشِ پُر از غم این رستم معمولیِ ساده که غریب است حتــــی وســــط ایل خودش در وطنش:بم ناچاری ازین فاصله هایی که زیادند ناچاری ازین مُردنِ تدریجی کـم کم هرجا بروم شهر پر از چاه وشغاد است بگذار بمانـــــم کـــــــه فدای تـــو بگردم من نارون صاعقـــه خورده تو گل سرخ تو سبز بمان من به درک من به جهنم 🔸 🔹 🔸🔷🔸 📝 برای پیوستن به گروه چت اینجا را لمس کنید. 🔸@NasimeAdab🔸
📖 به یادِ آن کسى که چشم‌هایش برده جانم را تفال میزنم هر شب مَفاتیحُ الجَنانَم را من آن آموزگارم که سوال از عشق می‌پرسم ولیکن خود نمیدانم جوابِ امتحانم را کمى از دردها را با بُتم گفتم مرا پس زد دریغا که خدایم هم نمى‌فهمد زبانم را به قدرى در میان مردم خوشبخت بدنامم که شادى لحظه‌اى حتى نمى‌گیرد نشانم را تو دریایى و من یک کشتى بى‌رونقِ کُهنه که هى بازیچه می‌گیرى غرورم، بادبانم را شبیه قاصدک‌هاى رها در دشت می‌دانم لبت بر باد خواهد داد روزى دودمانم را دلم مى خواهد از یک راز کهنه پرده بردارم امان از دست وجدانم که مى بندد دهانم را... 🔹 🔸 ‌ 🔹🔶🔹 📝 برای پیوستن به گروه چت اینجا را لمس کنید. 🔹@NasimeAdab🔹
📖 شبِ دلواپسی‌ها، هر قَدَر بی‌ماه‌تر، بهتر که شاعر، در شب موهای تو، گمراه‌تر بهتر برای شانه‌های شهرِ متروکی شبیه من تکان‌های گُسَل، یک‌دفعه و ناگاه‌تر، بهتر چه فرقی می‌کند من چند سر، قلیان عوض کردم؟ برای قهوه‌چی‌ها، مَرد، خاطرخواه‌تر بهتر ندانستی که روی بیت بیتش وزن کم کردم نوشتی شعرهایت شادتر، کم‌آه‌تر، بهتر نه اینکه قافیه کم بود، نه! در فصل تابستان غزل هم، مثل دامن، هرقَدَر کوتاه‌تر بهتر 🔸 🔹 🔸🔷🔸 📝 برای پیوستن به گروه چت اینجا را لمس کنید. 🔸@NasimeAdab🔸
📖 خطا کن پشت هم بخشیدنت را دوست دارم نمیدانی چقدر این رفتن و برگشتنت را ، دوست دارم ! حسابش را بکن ... احساس یک مادر به کودک را همان اندازه من پیراهنت را دوست دارم! 🔹 🔸🔷🔸 📝 برای پیوستن به گروه چت اینجا را لمس کنید. 🔸@NasimeAdab🔸