🌸بسم الله الرحمن الرحیم
خدایا 🍁
🍁آرامش نابت
و عطر مهربانیت را 🧡
همچون برگریزان پاییز 🍁🍂
آرام و بیصدا
برسرزمین قلب
دوستان وعزیزانم ببار ❤️
و امروزشان را به طراوت
وپاکے باران پاییزے قرار ده 🍁🍂
آمیـــن یا اَرْحَمَ الرّاحِمین 🙏
🌸 الهی به امید تو
🇮🇷🇮🇷
https://eitaa.com/nasimeasr
🔸﷽ | ۞ فَلْيُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يَشْرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالْآخِرَةِ ۚ وَمَنْ يُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيُقْتَلْ أَوْ يَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا
🔸باید کسانی که زندگیِ زودگذرِ دنیا را با سرای جاویدان آخرت مبادله می کنند، در راه خدا بجنگند. و هر که در راه خدا بجنگد و کشته شود، یا بر دشمن پیروز گردد، پس پاداش بزرگی به او خواهیم داد.
«ایه ۷۴ سوره نساء»📖
#یک_لحظه_آرامش
🇮🇷🇮🇷
https://eitaa.com/nasimeasr
🌷حضرت زهرا سلاماللهعلیها فرمودند:
🌱ما اهل بیت پیامبر وسیله ارتباط خداوند با خلق او هستیم، ما برگزیدگان پاك و مقدّس پروردگار مى باشیم، ما حجّت و راهنما خواهیم بود؛ و ما وارثان پیامبران الهى هستیم.
🇮🇷🇮🇷
https://eitaa.com/nasimeasr
#حضرت_زهرا سلام الله علیها🌷
🟦 عجایبی از "فضه" کنیز حضرت زهرا ::
👤 قشیری نقل کرده: عبدالله بن مبارک که سالی از كاروان حج عقب مانده بود مىگويد: بانویی را در بيابان تنها ديدم، سوار بر شتر بودم و نزد او رفتم و هرچه از او پرسيدم، با آيه قرآن بمن جواب داد، به اين ترتيب که:
🔵 به او گفتم: تو كيستي؟ گفت: "وَ قُلْ سَلامٌ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ: و بگو سلام بر شما، امّا خواهند دانست." (زخرف- ۸۹) عبدالله گوید: بر او سلام كردم و گفتم: تو در اينجا چه میکنی؟
گفت: "وَ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَمالَهُ مِنْ مُضِلٍ: هر كس را خدا هدايت كند هيچ گمراه كنندهای نخواهد داشت." (زمر- ۳۷) فهميدم كه راه را گم كرده است.
به او گفتم: آيا از جن هستى يا از انس؟ گفت: "يا بَني آدَمَ حُذُوا زينَتَكُمْ _ اى فرزندان آدم، زينت خود را برداريد. (اعراف- ۳۱) فهميدم كه از انس است.
به او گفتم: از كجا میآئی؟ گفت: "يُنادَوْنَ مِنْ مَكانٍ بَعيدٍ: آنها از مكان دور، صدا زده مىشوند." (فصّلت- ۴۴) فهميدم كه از راه دور ميآيد.
گفتم: كجا میروی؟ گفت: "وَلِلّهِ عَلَي النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ: «خداوند بر مردم مستطيع، حجّ كعبه را واجب كرده است» (آل عمران- ۹۷) فهميدم كه عازم مكّه است.
گفتم: چه وقت از كاروان جدا شدی؟ گفت: "وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ فِي سِتَّةِ اَيّامٍ: ما آسمانها و زمين و آنچه را در ميان آنهاست، در شش روز آفريديم» (ق- ۳۸) فهمیدم شش روز است از كاروان جدا شده است.
گفتم: آيا به غذا ميل دارى؟ گفت: "وَ ما جَعَلْناهُمْ جَسَداً لا يأْكُلُونَ الطَّعامَ: ما آنها را پيكرهائی كه غذا نخوردند قرار نداديم." (انبياء- ۸) فهميدم كه به غذا ميل دارد.
گفتم شتاب كن و تندتر بيا. گفت: "لا يُكَلِفُ اللَّهُ نَفْساً اِلّا وُسْعَها: خداوند هيچكس را جز به اندازه توانائيش تكليف نمیكند." (بقره- ۲۸۶) فهميدم كه خسته شده و قدرت راهرَوی ندارد.
گفتم: بر شتر در رديف من سوار شو. گفت: "لَوْ كانَ فِيهما آلِهَةٌ اِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا: اگر در زمين و آسمان خداياني جز خداى يكتا باشد، بهم مىخورند." (انبياء- ۲۲) - فهميدم كه از سوار شدن به پشت سر من، حيا مىكند. پياده شدم و او را تنها سوار بر شتر كردم، وقتى سوار بر شتر شد گفت: "سُبْحانَ الَّذي سَخَّرَ لَنا هذا: «پاك و منزّه است خدائی كه اين را مُسَخر ما ساخت." (زخرف- ۱۳)
🔵 وقتى كه با كاروان رسيديم، به او گفتم: آيا از بستگان تو كسى در ميان كاروان هست؟
گفت: "يا داوُدُ اِنّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْاَرْضِ: اى داود ما تو را نماينده خود در زمين قرار داديم. وَ ما مُحَمَّدٌ اِلّا رَسُولٌ: و نيست محمّد، جز رسول. يا يَحْيي خُذِاْ الكِتّابَ بِقُوَّةٍ: اي يحيى، كتاب را با قوّت بگير. يا موسي اِنّي اَنَا اللَّهَ: «اي موسي، منم خداوند." دريافتم كه افرادى بنامهای داود، محمّد، يحيی و موسى، داخل كاروان هستند و با او خويشاوندی دارند، آنها را با نام صدا زدم،
ناگهان چهار نفر جوان بسوى آن زن آمدند، به او گفتم: اين افراد با تو چه نسبتی دارند؟
گفت:" اَلْمالُ وَ الْبَنُونُ زِينَةُ الْحياةِ الدُّنْيا: و فرزندان زينت حيات دنيا هستند» (كهف- ۴۶) فهميدم كه آنها فرزندان او هستند.
وقتى كه آنها نزد زن آمدند، زن گفت: " يا اَبَتِ اسْتَأجِرْهُ اِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأجَرْتَ الْقَوِيُّ الْاَمينُ: پدرم، او را استخدام كن، چرا كه بهترين كسى را كه استخدام مىتوانی كنى، آن كس است كه نيرومند و امين است." (قصص- ۲۶) فهميدم كه به آنها مىگويد مزدی بمن بدهند، آنها مقداری پول بمن پاداش دادند.
سپس گفت: "وَاللَّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ: خداوند آن پاداش را براى هركس بخواهد، چند برابر ميكند." (بقره- ۲۶۱) فهميدم به آنها مىگويد: زيادتر بدهيد، آنها بر پاداش من افزودند.
از آنان پرسيدم: اين زن كيست؟ گفتند :: 👈 اين زن، مادر ما « #فضه » است كه كنيز حضرت زهرا سلام الله علیها بود، و بيست سال است به غير از قرآن، سخني نگفته است!!
📚نام کتاب : بيت الأحزان نویسنده : القمی، الشيخ عباس رحمه الله جلد
🇮🇷🇮🇷
https://eitaa.com/nasimeasr
◾️روز شمار حوادث منتهی به شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها - #تقویم_شهادت
🔷 سعد بن عباده، رئیس قبیله خزرج، که در آن هنگام مریض بود، خطبه خواند و پسران یا پسرعموهایش آن را با صدای بلند برای دیگران تکرار میکردند.
🔹 وی در آن خطبه، به پیشگامی انصار در پذیرش اسلام و حمایت از پیامبر اشاره نمود و افزود: خلافت حق شماست، پس آن را محکم برای خود نگاه دارید. انصار او را تایید کردند و گفتند: اگر مهاجران نپذیرفتند و در جواب ما گفتند ما از بستگان رسول خدا هستیم، چه کنیم؟
➖ برخی پاسخ دادند: در این حال میگوییم: «مِنّا أمِیرٌ وَ مِنکُم اَمِیرٌ» به کمتر از این هرگز راضی نخواهیم شد.
🔹عُوَیم بن ساعده، که از قبیله اوس بود، به این امر (خلافت سعد بن عباده که خزرجی بود) اعتراض کرد. در نتیجه، او را از سقیفه بیرون انداختند.
🔹 او در راه به «مَعْن بن علی بلوی» برخورد و ماجرا را برای وی بازگو نمود. معن بن عدی از همپیمانان قبیله اوس بود و عُوَیم بن ساعده نیز توسط پیامبر، برادر دینی عمر بن خطاب گردیده بود. ابن ابالحدید میگوید این دو از دوستان ابوبکر بودند و وی را دوست داشتند اما بغض و عداوت سعد بن عباده را در دل داشتند. به همین سبب عُویم با خلافت سعد بن عباده در شورا مخالفت کرد. سپس آن دو نزد عمر رفتند. مَعن بن عَدی تمام آنچه را از عُویم بن ساعد شنیده بود برای عمر تعریف کرد.
🔷 #عمر با نگرانی نزد #ابوبکر رفت وی را خبردار کرد. آنها در راه به ابوعبیده جراح برخوردند و هر پنج نفر با سرعت به طرف سقیفه به راه افتادند.
📚 حقیقت مکتوم، محمد میرزامحمدی
#فاطمیه
🇮🇷🇮🇷
https://eitaa.com/nasimeasr
◾️روز شمار حوادث منتهی به شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها - #تقویم_شهادت
🔷 در سقیفه، ابوبکر سخنرانی کرده و آخر گفت: «من به خلافت عمر یا ابوعبیده راضیام».
🔹 برخی از انصار گفتند: امیری از ما و امیری از شما. هرگاه یکی مُرد، آن دیگری امیر شود و به همین صورت یک امیر از ما و پس از مرگش امیری از شما.
🔹 ابوبکر این سخن را نپذیرفت و گفت: «عمارت از ما و وزارت از شما!»
🔹 حُباب بن منذر، که این سخن را شنید، برخاست و گفت: ای انصار! خلافت را از دست ندهید و به دیگران راضی نشوید؛ چون پایههای این حکومت را شما استوار ساختید، و اگر میگویید مهاجران با ما مخالفت میکنند حداکثر راضی شوید به اینکه امیری از ما و امیری از آنها باشد.
🔹 عمر در جواب وی گفت: «دو شمشیر در یک غلاف جای نمیگیرد.» نزاع بالا گرفت و بشیر بن نعمان از اوس، که به سعد بن عباده از خزرج #حسادت میورزید، از روی حسادت و اینکه مبادا خلافت به سعد بن عباده برسد، طی سخنانی انصار را به بیعت با ابوبکر فراخواند.
🔹 ابوبکر نیز از مردم خواست با عمر یا ابوعبیده بیعت کنند، اما آن دو نپذیرفته، ابوبکر را اولی به این امر دانسته، خواستار بیعت با وی شدند.
🔹در این هنگام بشیر بن سعد بر آنان پیشی گرفت و با ابوبکر #بیعت کرد. به دنبال این امر، اوسیان حاضر در جلسه نیز، از ترس اینکه مبادا خلافت به خزرجیان برسد با ابوبکر بیعت کردند...
📚 حقیقت مکتوم، محمد میرزامحمدی
#فاطمیه
🇮🇷🇮🇷
https://eitaa.com/nasimeasr