إن الله شاء أن یراک قتیلاً ...
إن الله شاء أن یراهن سباهاً ...
"خدا میخواهد مرا کشته
و خانوادهام را اسیر ببیند"
همین که یکی را داشتی که خاطرش خیلی برایت عزیز بود؛
همین به خاطرِ کسی ، زندگی کردنت...
به خاطرش خطر کردنت ،زخم خوردنت،
رنج کشیدنت، صبوری کردنت ...
دلدادگی یادم میده!
همین "خدا میخواهدی ..." که
میگذاری مقابلِ این همه بیسروسامانی!
همین هایت به من میفهماند ،
که دلدادگی با خودخواهی نمیسازد.
که دل اگه دل باشد، خودش رو نمیخواد هرگز!
که دلدادگی دل میخواهد خیلی!
یکی مثل دلِ مهربانِ خودت ...
#سید_الشهدا_جان❤️
@tabtil_ir
غروبهای پنجشنبه
دلم ششپاره میشود انگار
در هـوای شـش گـوشـهات ...
#سید_الشهدا_جان🖤
@tabtil_ir
ما آدمهای بیسلیقهای هستیم برای جور کردنِ بهانه.
بلد نیستیم کارهای کوچکِ خاصی بکنیم
که توی لحظههای مبادا به کارِمان بیایند.
ما حتّی بلد نیستیم یک جورِ قشنگی
ادب کنیم جلویِ اسمِ مادرشان.
که بهانه بدهیم دستشان. که نظرکرده شان بشویم.
که به چشمشان بیاییم.
که تویِ لحظههای سختِ امتحان،
برِمان گردانَد سمتِ خودش.
که توی لحظههای پشیمانی، مهربانانه بگوید؛
اِرفع رأسک. یتوبُ الله عَلیک ...
#سید_الشهدا_جان❤️
@tabtil_ir
حالا که دستمان
از ضریحت کوتاه است
کمی یـادمـان کن ...
به همین یادت زنده ایم ...
#سید_الشهدا_جان🖤
@tabtil_ir
قال: ما اسمُ هذِهِ الأرضُ؟
قیل: کَربَلأءُ
قال: اَللهُمَّ اَعُوذُبِكَ مِنَ الْكَرْبِ و َالْبَلاء؛
وقتی این جملههایت را میخوانم،
یکی انگار به دلم چنگ میزند.
ساعتهاست دارم به همین سوالِ
سادهی کوتاهت فکر میکنم.
بیشتر از آنکه سوال باشد و منتظر جواب باشد،
پُر است از یک حسِ عمیقِ صبرآلود ...
مثل وقتهایی که یک مردِ تنهای مهربان
میرسد به یک قدمی اندوههایش.
میرسد به روبهرویی با حقیقتِ اندوههایش.
میخواهم برای آن لحظهات بمیرم.
اصلا نباشم، نخوانم که از اندوههایی
که ما برایت ساختهایم، پناه میبری به آسمان!
#سید_الشهدا_جان🖤
@tabtil_ir
کل ارض کربلا یعنی؛
تنت یک جا، سرت یک جا
انگشت و انگشترت یک جا ...😭💔
#سید_الشهدا_جان🖤
یک آقایی بود که وقتی داشت میرفت بجنگد
خواهرش پشت سرش صدا زده بود:
یک مهلتی به من بده، آرامتر برو پسر زهرا!
😭💔
#سید_الشهدا_جان🖤
کل ارض کربلا یعنی؛
تنت یک جا، سرت یک جا
انگشت و انگشترت یک جا ...😭💔
#سید_الشهدا_جان🖤