eitaa logo
نسیم فیض
304 دنبال‌کننده
10.7هزار عکس
918 ویدیو
60 فایل
💻 کانال توصیفی و اطلاع رسانی کانون فرهنگی و تبلیغی و کانون فهمای #مسجد_جامع_چالوس، گزارش های صوتی و تصویری از فعالیت های فرهنگی، هنری و تبلیغی مسجد جامع چالوس، بیان معارف و احکام از مکتب قرآن و اهل بیت علیهم السلام، ادمین : @LabbaikeYaHossine @TMLP_11
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ 💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼 🍃🌺🍂 🍂🍃 🌸 🔸در محضر شهید.... ✍کاظم یک ثانیه ⏱هم بدون نبود👌، حتی از خواب هم که بیدار می شد، دوباره وضو می گرفت، بعد می خوابید، دقت عمل در نماز و واجباتش تک بود، ما فقط استفاده می کردیم، به ما می گفت: اگر باشید دیدن امام عصر (ارواحنافداه) کار مشکلی نیست، باشید، با باشید، بخوانید. 🌹شهید_کاظم_عاملو 📚 سه ماه رویایی 💠 اللهم عجل لولیک الفرج 🍀👇 ••✾❀🕊🚩🕊❀✾•• 🆔https://eitaa.com/nasimefeyz
﷽ 💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼 🍃🌺🍂 🍂🍃 🌸 ✍ مهدی چمران روایت می‌کند: یکی از روزها، یادگار گرامی امام، حاج احمد آقای خمینی با ستاد جنگ‌های نامنظم در‌‎ ‌‏اهواز تماس گرفتند و با آقای دکتر چمران کار داشتند. 🔺وضعیت ایشان را به عرض‌‎ ‌‏رساندیم. ایشان گفتند: «به دکتر بگویید سری به تهران بزند.» پاسخ دادیم که دکتر تصمیم‌‎ ‌‏گرفته است که تا یک سرباز عراقی در خاک ایران است، در اهواز بماند و بخصوص از‌‎ ‌‏درگیری‌های سیاسی به دور باشد و به طور کلی دکتر مایل نیست که اهواز و جبهه‌ها را‌‎ ‌‏ترک کند و معتقد است، وقتش را صرف تداوم عملیات‌ها در محور سوسنگرد بنماید. 🌹حاج‌‎ ‌‏احمد آقا گفتند: ❇️ امام فرموده‌اند: «دلم برای آقای چمران تنگ شده است» و امام مایل‌‎ ‌‏است که ایشان را ببیند. دکتر پس از استماع این پیام امتثال امر کرده، فوراً برای دیدار امام‌‎ ‌‏عازم تهران شد. 📚 برداشت‌هایی از سیره امام خمینی (ره)، جلد ۱، صفحه ۲۶۲ 🍀👇 ••✾❀🕊🚩🕊❀✾•• 🆔https://eitaa.com/nasimefeyz
﷽ 💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼 🍃🌺🍂 🍂🍃 🌸 ✍ «قبل از عملیات کربلای ۸ با گردان رفته بودیم مشهد. یک روز صبح دیدم، سید احمد از خواب بیدار شده؛ ولی تمام بدنش می لرزد. گفتم: چی شده؟ گفت: فکر کنم، تب و لرز کردم. بعد از یکی دو ساعت به من گفت: امروز باید حتماً برویم بهشت رضا علیه السلام. اتفاقاً برنامه آن روز گردان هم بهشت رضا بود. از احمد پرسیدم: چی شده که حتماً باید بریم بهشت رضا علیه السلام؟ او به اصرار من گفت: دیشب خواب یک شهید را دیدم که به من گفت: تو در بهشت همسایه منی. من خیلی تعجب کردم تا به‌ حال او را ندیده بودم، گفتم: تو کی هستی، الان کجایی؟ گفت: در بهشت رضا علیه السلام. سید احمد آن ‌روز، آن قدر گشت تا آن شهید را که حتی نام او را نمی‌دانست، پیدا کرد و بالای مزار آن شهید با او حرف‌ها زد. 👈 یکی از آشنایان، خواب شهید سید احمد پلارک را می‌بیند. او از شهید تقاضای شفاعت می‌کند. شهید پلارک به او می‌گوید: من نمی‌توانم شما را شفاعت کنم. تنها وقتی می‌توانم شما را شفاعت کنم که شما نماز بخوانید و به آن توجه و عنایت داشته باشید. همچنین زبان‌هایتان را نگه دارید. در غیر این صورت هیچ کاری از دست من برنمی‌آید. 👈 آخرین مسئولیت شهید پلارک، فرماندگی دسته بود. در والفجر ۸ از ناحیه دست و شکم مجروح شد؛ اما کمتر کسی می‌دانست که او مجروح شده است. اگر کسی درباره حضورش در جبهه سوال می‌کرد؛ طفره می‌رفت و چیزی نمی‌گفت. یک دفعه در منطقه خواستیم از یک رودخانه رد شویم، زمستان بود و هوا به شدت سرد. شهید پلارک رو به بقیه کرد و گفت: اگر یک نفر مریض بشود، بهتر از این است که همه مریض شوند. یکی یکی بچه‌ها را به دوش کشید و به طرف دیگر رودخانه برد. آخر کار متوجه شلوار او شدیم که یخ زده و پاهایش خونی شده بود. 👇 🎁 مرکز حفظ و نشر آثار فرهنگی و تبلیغی نسیم فیض مسجد جامع چالوس 🎁 👇 🎁 کانون فرهنگی هنری امام صادق علیه السلام مسجد جامع چالوس🎁 👇 ╭┅┅┅┅❀☘️🕋☘️❀┅┅┅┅╮ 🆔https://zil.ink/nasimefeyz ╰┅┅┅┅❀☘️🕋☘️❀┅┅┅┅╯