eitaa logo
🌺دبستان دخترانه نسیم سحر🌺
186 دنبال‌کننده
712 عکس
394 ویدیو
24 فایل
🌱🌻دبستان و پیش دبستان نسیم سحر با رویکرد جدید آموزشی (فعال)و تربیتی🌻🌱 آدرس:بلوار امام خمینی(ره)نرسیده به نبش باهنر جنب کالای خانه ی آل کثیر ☎️۰۹۰۳۹۲۴۶۵۰۰
مشاهده در ایتا
دانلود
💐بسته ویژه خدای کعبه ای تو معبود مکه ای تو به گفته ی ابراهیم خالق یکتایی تو عید قربان عید ماست عید بزرگ اسلام دست بزنید بچه ها رسید عید قربان دلم میخواد که روزی راهیه مکه باشم بعد از طواف کعبه حاجی مکه باشم مدینه ی منور و مکه مکرم دو شهر حاجت هستند صلی علی محمد صلوات بر محمد 💠 دبستان دخترانه نسیم سحر ---------------------🌸 @nasimsahar1 🌸---------------------
🌺دبستان دخترانه نسیم سحر🌺
✨📖✨ 🔸️نحوه گفتگو والدین با بچه‌ها و بیان داستان کودکانه‌ی عید قربان👇 بچه‌های گلم سلام👋 یه سوال دارم ازتون؛ به من بگید ببینم می‌دونید كيا ما رو خيلی زياد دوست دارن و ما هم زياد دوستشون داريم و اوتا خيلی برای خوشحالی و راحتی ما زحمت می‌كشن ؟ آفرين👏👏👏 پدر و مادرمون😍 بچه‌ها بياين براشون دعا كنيم: شادیاشون زیاد و زیاد و زیاد شه 😍 لبخندشون قشنگ‌تر شه و بیشتر 😍 ان‌شاءالله🤲 ان‌شاءالله🤲 بچه‌های گلم؛ همه‌ی پدر و مادرها بچه‌هاشون رو خيلی دوست دارن و برای همينه كه هيچ وقت دلشون نمی‌خواد برای اونا اتفاقی بيافته و هميشه مواظب بچه‌هاشون هستند. امروز می خواهم قصه‌ای از یه پدر و پسر براتون تعريف كنم. يكی از پيامبرای خدا به نام حضرت ابراهيم ع پسری داشت به نام اسماعيل. حضرت ابراهيم ع مثل همه پدرها بچه‌شو خيلی دوست داشت و همیشه به پسرش چیزای خوب یاد می‌داد و باهاش بازی می‌كرد؛ تو بازی پدر پسری کلی می‌خندیدن و بشون خوش می‌گذشت. اسماعيل هم پدرش رو خيلی دوست داشت، به حرفای پدرش گوش می‌كرد، بش احترام می‌گذاشت و همیشه تو کارها کمک‌کار پدرش بود . خدای مهربون که پیامبرش حضرت ابراهیم ع رو خیلی دوست داشت، می‌خواست يك بار معلوم بشه كه او چه‌قدر به حرف‌های خدا گوش می‌كنه و هرچی خدا ازش می‌خواد بش می‌گه چشم؛ برای همين يك كار خيلی سختی از حضرت ابراهيم ع خواست. خدا به پیامبرش گفت نبايد ديگه پسرت را ببينی، بايد از پسرت جدا بشی. چند روز گذشت و حضرت ابراهيم حسابی تو فکر کاری بود که خدا ازش خواسته و یه جورایی احساس ناراحتی داشت آخه خیلی پسرش رو دوست داشت و داشت فکر می‌کرد چه جوری پسرش رو دیگه نبینه. اسماعيل متوجه تو فکر بودن پدرش شده بود برای همین یه روز اومد پیشش و گفت: پدر چرا اين‌قدر همش تو فکری و انگار ناراحتی؟ پدرش براش گفت كه خدا از او چی خواسته. اسماعيل كه پدرش رو خيلی دوست داشت و می‌دونست چه قدر مهربونه و چه قدر اطاعت از حرف‌های خدا براش مهمه، لبخندی زد و گفت: پدر جان هیچ ناراحت نباش ، باید به حرف خدا گوش بدیم. من حاضرم كاری رو كه خدا گفته انجام بدیم. حضرت ابراهيم ع یه نگاهی به پسرش کرد و با لبخند او رو در آغوش کشید. چند روز بعد حضرت ابراهیم ع و پسرش اسماعيل به بالای كوهی رفتند تا فرمان خدا رو انجام بدن. وقتی كه دیگه حضرت ابراهيم ع می‌خواست، از پسرش جدا بشه،‌ خدا چند فرشته رو فرستاد. فرشته‌ها اومدن پیش حضرت ابراهیم ع و با مهربانی و لبخند گفتند: صبر كن؛ معلوم شد كه خدا رو خيلی دوست داری و هیچ چیزی مهمتر از حرفا‌های خدا نیست برای تو و به هرچی خدا بت گفت حتما گوش می‌كنی، تو بنده‌ی خوب خدا هستی و خدا هم تو رو و هم پسرت رو خيلی دوست داره. فرشته‌ها بعد از این‌که این حرف‌ها رو به حضرت ابراهیم ع گفتن، یه گوسفند به او دادن و گفتن اين گوسفند پاداش توئه. یعنی هدیه‌ی تو هست برای این‌که می‌خواستی همچین کار سختی رو که خدا ازت خواست انجام بدی. حضرت ابراهیم ع خیلی خوشحال شد که خدا ازش راضیه و دوسش داره و هدیه فرستاده. بعد فرشته‌ها بش گفتن حالا اين هدیه‌ای رو که گرفتی به خاطر خدا به آدم‌های فقير بده و اون‌ها رو خوشحال کن . حضرت ابراهيم ع و اسماعيل با خوشحالی گفتند چشم و چه قدر خوشحال بودن كه به حرف خدا گوش كرده بودن. هدیه رو به آدمای فقیر دادن و از اون به بعد سال‌های سال با خوشحالی کنار هم زندگی کردن. از آن زمان به بعد اسم روزی که این اتفاق افتاد و فرشته‌ها برای حضرت ابراهیم ع و اسماعیل ع هدیه آوردن رو گذاشتن روز عيد قربان. بچه‌های گلم عيد قربان در واقع روزيه كه معلوم شد حضرت ابراهيم ع و اسماعیل بنده‌های خيلی خوب خدا هستن. برا سنین بالاتر استفاده شود که حکمت خدا رودرک کنند 🤍🍃🤍🍃🤍🍃🤍 @nasimsahar1 🤍🍃🤍🍃🤍🍃🤍
💗🌻کاردستی عید قربان🐏🐑🤩