•🇮🇷 نَـسْلِجَدیــٖـدِاِنْقِلـٰابْ 🇵🇸•
#بے_تو_هࢪگز پدرم که از داماد طلبه اش متنفر بود، بر خلاف داماد قبلی، یه مراسم عقدکنان فوق ساده برگز
#بے_تو_هࢪگز
هر روز که می گذشت علاقه ام بهش بیشتر می شد. لقبم اسب سرکش بود؛ و علی با اخلاقش، این اسب سرکش رو رام کرده بود. چشمم به دهنش بود. تمام تلاشم رو می کردم تا کانون محبت و رضایتش باشم.
من که به لحاظ مادی، همیشه توی ناز و نعمت بودم، می ترسیدم ازش چیزی بخوام .. علی یه طلبه ساده بود. می ترسیدم ازش چیزی بخوام که به زحمت بیوفته .. چیزی بخوام که شرمنده من بشه.
هر چند، اون هم برام کم نمی گذاشت.
مطمئن بودم هر کاری برام می کنه یا چیزی برام می خره، تمام توانش همین قدره ..
علی الخصوص زمانی که فهمید باردارم ..
اونقدر خوشحال شده بود که اشک توی چشم هاش جمع شد. دیگه نمی گذاشت دست به سیاه و سفید بزنم. این رفتارهاش حرص پدرم رو در میآورد.
مدام سرش غر می زد که تو داری این رو لوسش می کنی .. نباید به زن رو داد .. اگر رو بدی سوارت میشه ...
اما علی گوشش بدهکار نبود؛ منم تا اون نبود تمام کارها رو می کردم که وقتی برمی گرده، با اون خستگی، نخواد کارهای خونه رو بکنه ..
فقط بهم گفته بود از دست احدی، حتی پدرم، چیزی نخورم .. و دائم الوضو باشم .. منم که مطیع محضش شده بودم .. باورش داشتم ..
۹ ماه گذشت .. ۹ ماهی که برای من، تمامش شادی بود .. اما با شادی تموم نشد .. وقتی علی خونه نبود، بچه به دنیا اومد ..
مادرم به پدرم زنگ زد تا با شادی خبر تولد نوهاش رو بده .. اما پدرم وقتی فهمید بچه دختره با عصبانیت گفت:
_لابد به خاطر دختر دخترزات .. مژدگانی هم می خوای..!!؟؟؟
و تلفن رو قطع کرد.
مادرم پای تلفن خشکش زده بود و زیر چشمی با چشم های پر اشک بهم نگاه می کرد.
مادرم بعد کلی دل دل کردن، حرف پدرم رو گفت. بیشتر نگران علی و خانوادهاش بود ... و می خواست ذره ذره، من رو آماده کنه که منتظر رفتارها و برخورد های اونها باشم ..
هنوز توی شوک بودم که دیدم علی توی در ایستاده .. تا خبردار شده بود، سریع خودش رو رسونده بود خونه .. چشمم که بهش افتاد گریه ام گرفت .. نمیتونستم جلوی خودم رو بگیرم ..
خنده روی لبش خشک شد ... با تعجب به من و مادرم نگاه می کرد .. چقدر گذشت؟! نمی دونم! مادرم با شرمندگی سرش رو انداخت پایین..
- شرمنده ام علی آقا .. دختره ..
نگاهش خیلی جدی شد .. هرگز اون طوری ندیده بودمش .. با همون حالت، رو کرد به مادرم .. حاج خانم، عذر
می خوام ولی امکان داره چند لحظه ما رو تنها بزارید ..
مادرم با ترس، در حالی که زیرچشمی به من و علی نگاه می کرد رفت بیرون.
اومد سمتم و سرم رو گرفت توی بغلش .. دیگه اشک نبود .. با صدای بلند زدم زیر گریه .. بدجور دلم سوخته بود ...
-خانم گلم .. آخه چرا ناشکری میکنی؟! دختر رحمت خداست .. برکت زندگیه .. خدا به هر کی نظر کنه بهش دختر میده .. عزیز دل پیامبر و غیرت آسمان و زمین هم دختر بود.
و من بلند و بلند تر گریه می کردم ؛ با هر جمله اش، شدت گریهام بیشتر میشد و اصلا حواسم نبود، مادرم بیرون اتاقِ!!
با شنیدن صدای من داره از ترس سکته می کنه ..
بغلش کرد .. در حالی که بسم الله میگفت و صلوات می فرستاد، پارچه قنداق رو از توی صورت بچه کنار داد .. چند لحظه بهش خیره شد .. حتی پلک نمی زد .. در حالی که لبخند شادی صورتش رو پر کرده بود .. دانه های اشک از چشمش سرازیر شد.
- بچه اوله و این همه زحمت کشیدی .. حق خودته که اسمش رو بزاری ؛ اما من می خوام پیش دستی کنم .. مکث کوتاهی کرد ...
زینب یعنی زینت پدر ..
پیشونیش رو بوسید .. خوش آمدی زینب خانم ..
و من هنوز گریه می کردم .. اما نه از غصه، ترس و نگرانی ..
#پارت_ششم
ادامه دارد ...
(@nasle_jadideh_Englab|)
(🌸⚡️☄✨✨)
#قـــࢪاࢪشبانھ
وضـــو قبݪ خواب فࢪاموش نشه
#امام_زمان
هروقتمیریرختخوابٺ
یهسلامۍهمبهامامزمانٺبده
۵دقیقهباهاشحرفبزن
چهمیشودیهشبیبهیادکسیباشیمکه
هرشببهیادمانهست...
(@nasle_jadideh_Englab|)
(💔🏴✨🏴💔)
#ࢪهبࢪانه
به ڪوࢪۍ چشم دشمنان😎¡
(@nasle_jadideh_Englab|)
(🌸⚡️☄✨✨)
هدایت شده از منــ🇮🇷ــھاج | ᴍᴇɴʜᴀᴊ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ࢪسانهۍانقلابے_مـِــنهــٰـاجـ
❗️وَالفِتنَةُ أَشَدَّ مِنَ القَتلِ❗️
فــتنــــه از ڪشـــتاࢪ بدتࢪ است.☝️
#ایران #استوری
╭─┈┈
│☫ @M_enhaj ☫
╰───────────
هدایت شده از منــ🇮🇷ــھاج | ᴍᴇɴʜᴀᴊ
صلوات رهبری پسند :))
هدایت شده از طنز سیاسی . جوک ، سیاسی ، خبر ، اخبار طنز
هدایت شده از طنز سیاسی . جوک ، سیاسی ، خبر ، اخبار طنز
هدایت شده از طنز سیاسی . جوک ، سیاسی ، خبر ، اخبار طنز
خریدار موهای چیده شده اغتشاشگران به قیمت پشم گوسفند هستیم!☺️😂😂
+ آگهی دیوار
#حجاب
#ایران
#امام_زمان
《@heyatee_raytoalhoda》
(@nasle_jadideh_Englab|)
(💔🏴✨🏴💔)(@nasle_jadideh_Englab|)
(💔🏴✨🏴💔)
هدایت شده از ࢪاهےبہسوےخدا...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قلبتون رو شارژ کنید 😁😉
#تلنگرانه
#خدا
🍁
از کسی پرسیدند:
کدامین "خصلت"
از "خدای"
خود را "دوست" داری؟!
"گفت":
همین" بس" که میدانم
او میتواند
"مچم" را بگیرد
ولی "دستم" را میگرد . . .
(@nasle_jadideh_Englab)
(🌸⚡️☄✨✨)
هدایت شده از منــ🇮🇷ــھاج | ᴍᴇɴʜᴀᴊ
#ࢪسانهۍانقلابے_مـِــنهــٰـاجـ
بـــࢪ ݪب آمد جان مـــن ..
بسته شد چشــمان مــــن ..
💔من غࢪیـــب سامࢪایم!
ڪشتهۍ سم جفایم!✨🏴
فایل با کیفیت در پست بعد
#شهادت_امام_حسن_عسکری
#پروفایل
╭─┈┈
│☫ @M_enhaj ☫
╰───────────
هدایت شده از طنز سیاسی . جوک ، سیاسی ، خبر ، اخبار طنز
و بعد ناگهان یهو از خواب بیدار میشی😂بعد میبینی عه همش خواب بود😂
الحمدالله الذی جعل اعدائنا من الحمقاء
#حجاب
#ایران
#زن_عفت_افتخار
🔊 @tanzesiyasi 🔥
#شهیدانه
ایـــن ࢪوح ماسٺ ڪه مےجنگد.!
#شهیـــد_جهادعمادمغنیه
#شهداࢪایادڪنیمباذڪࢪصݪواٺ
(@nasle_jadideh_Englab|)
(🌸⚡️☄✨✨)
•🇮🇷 نَـسْلِجَدیــٖـدِاِنْقِلـٰابْ 🇵🇸•
#قابلتامل حتماً بخونید #ایران (@nasle_jadideh_Englab|) (🌸⚡️☄✨✨)
#حـــࢪف_قشنگ
ایندهههشتآد
توآخرالزمآنۍهستن ..
کہدشمنبرآازبینبردنشون
کلۍتلآشمیکننبرآشستوشوۍ
مغزۍ ..
امآاونآمقآومترازاینچیزآن
#پرچمتونبآلاست!
(@nasle_jadideh_Englab|)
(🌸⚡️☄✨✨)