※مجموعه داستان #همه_نمیرسند (آخر)
| حرّ بن یزید ریاحی
| ماجرای مردی که رسید |
※ امام حسین علیهالسلام در منزلگاه ذی حُسم با حرّ و سپاهش روبه رو شد.
به گفته منابع، حُرّ نه برای جنگ بلکه برای انتقال امام نزد #ابن_زیاد اعزام شده بود و از اینرو با سپاهیانش رودرروی توقفگاه کاروان امام صفآرایی کرد.
• حرّ گرچه اقدامی سختگیرانه کرد، اما رفتارش با امام ✘ محترمانه ✘ بود؛ حتی یک بار به حرمت خاص #حضرت_فاطمه_سلام_الله_علیها نیز اشاره کرد.
• در روز عاشورا، عمر بن سعد لشکر خود را آراست و فرماندهان هر بخش از سپاه را تعیین نمود و حرّ را فرمانده بنیتمیم و بنی هَمْدان کرد.
با آراسته شدن سپاه، لشکر عمر سعد آماده جنگ با سپاه امام گردید.
• حرّ چون تصمیم کوفیان را برای جنگ با آن حضرت(ع) جدی دید، نزد عمر بن سعد رفت و به او گفت: «آیا تو میخواهی با این مرد (امام) بجنگی؟»
• گفت: «آری به خدا قسم چنان جنگی بکنم که آسانترین آن افتادن سرها و بریدن دستها باشد.»
حر گفت: «مگر پیشنهادهای او خوشایندتان نبود؟» ابن سعد گفت: «اگر کار به دست من بود میپذیرفتم؛ ولی امیر تو (عبیدالله) نپذیرفت.»
✘ پس حر، عمر سعد را ترک کرد و در گوشهای از لشکر ایستاد و اندک اندک به سپاه امام(ع) نزدیک شد.
مهاجر بن اوس -که در لشکر عمر سعد بود- به حر گفت: «آیا میخواهی حمله کنی؟»
حر در حالی که میلرزید پاسخی نداد.
مهاجر که از حال و وضع حر به شک افتاده بود، او را مورد خطاب قرار داد و گفت: «به خدا قسم هرگز در هیچ جنگی تو را به این حال ندیده بودم، اگر از من میپرسیدند: شجاعترین مردم کوفه کیست تو را نام میبردم، پس این چه حالی است که در تو میبینم؟»
✘ حر گفت: «به درستی که خود را میان بهشت و جهنم میبینم و به خدا سوگند اگر تکهتکه شوم و مرا با آتش بسوزانند من جز بهشت چیز دیگری را انتخاب نخواهم کرد.»✘
• حر این را گفت و بر اسب خود نهیب زد و به سوی خیمهگاه امام(ع) حرکت کرد.
• گفتهاند که وی با حالی پریشان با امام مواجه شد و با اذعان به اینکه هرگز گمان نمیکرده است که کوفیان کار را به جنگ بکشانند، طلب بخشش کرد. امام برایش استغفار نمود و فرمود که تو در دنیا و آخرت آزادمرد (حرّ) هستی.
ـــــــــــــــــــــــــ پ . ن :
※ بعضی پُل ها خراب کردنی نیستند!
که اگر خراب شوند، ستونِ عاقبت بخیری در درون انسان فرو میریزد!
یکی از این پُل ها، که اگر فرو بریزد، خانه خراب میکند آدم را : #ادب است!
حتی اگر وسط سپاه حق باشی، بیادب که باشی یعنی خطرناکی برای امام، ناامنی برای امام، و حتماً در فتنهای همهی سعادت را میگذاری و میروی!
ولی اگر این پُل فرو نریزد، وسط سپاه دشمن هم که باشی، ادب و احترام در برابر ارزشها، تو را در اولین دور برگردان، به بازگشت میکشاند.
• آری #همه_نمیرسند ؛
امّـــــا چشمان حرّ کور نشده بود، و دوراهیِ انتخاب را دید!
حر به میانجیگری "ادب و حفظ حرمتش" به سپاه امام رسید!
نه به سپاه امام ... که به معیّت امام در دنیا و آخرت رسید. | الحمدالله
#استاد_شجاعی
#حر_بن_یزید_ریاحی
#ماه_محرم
#یاری_امام_زمان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🆔️@naslentezarkaums
#روضه_مادرم
▪️ چشم هایم را میبندم!
مادری را میبینم دست به پهلو! مادری که آرزوی سیراب شدن فرزندش را داشت! 💔
سخت است مادر آب باشی و جگر گوشه ات در انتظار قطره ای آب باشد! 🍂
در و دیوار حرم صدا میزنند مادر! با روضه محسن شروع کنیم یا از بازوی شکسته ات بخوانیم؟ مادر به قتلگاه اشاره میکند...
اول از حسینم بخوان!🥀
آن سوی قتلگاه شیر خدا را میبینم! فاتح خیبر این روزها چشم از زهرا بر نمی دارد!
آری! امشب فاطمیون کنار شش گوشه روضه میخوانند! روضه امشب را آخرین بازمانده میخواند...
همان نور چشمی که تسکین میدهد قلب داغدارشان را با نجوای #روز_ظهور ! 🌅
کاش جمعه شبی مرا مهمان کنید! من باشم و شما و نمی باران! یوسف زهرا باشد و روضه مادر و حسنین! چشمانم خشک شد از بس که به در خیره شد...
یابن الحسن میشنوی؟!
هنوز صدای این الطالب بدم الزهرا در کوچه های مدینه میپیچد... 😔
ای یادگار اهل کسا میشود بیایی؟♥️
🍃 اللهم عجل لولیک الفرج 🍃
#حضرت_فاطمه_سلام_الله_علیها
#شب_جمعه
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#کانون_فرهنگی_تحقیقاتی_نسل_انتظار
🆔️@naslentezarkaums