پرورش نسل تمدن ساز🇮🇷
کتاب اثرات تربیت آسیب زا گفتار اول نویسنده به مشاهداتش از جو غالب استناد میکند. ✅آموزش های دینی موج
خلاصه کتاب هم توسط مادران بزرگوار مدرسه ای در شیراز تهیه شده که برای علاقمندان به مطالعه قرار میدهم 📝😊
#خلاصه_کتاب
#کتاب_تربیت_آسیب_زا
https://eitaa.com/joinchat/1670054016Ca1b358c444
#نسل_تمدن_ساز
پرورش نسل تمدن ساز🇮🇷
#خلاصه_کتاب_سیره_تربیتی_پیامبر (ص) و اهل بیت علیهم السلام ( گردآوری توسط یکی از مامانهای فعال و دغ
ادامه خلاصه فصل سوم #کتاب_سیره_تربیتی_پیامبر (ص )و اهل بیت علیهم السلام
نکاتی درباره ابراز محبت به کودک :🥰
الف.نباید تنها به محبت دورنی اکتفا کرد محبت را باید به کودکان بروز داد و آنها رو مطلع کرد. ب.اعتدال در محبت همان طور که افراط و تفریط در هر امری مذموم و ناپسند است، محبت بیش از اندازه هم می تواند آثاری چون سلطه جویی، پر توقعی کودک ، ناز پروردگی و ضعف روحی به همراه داشته باشد. امام صادق در این باره می فرماید بدترین پدران کسانی هستند که نیکی به فرزندان آنان را به افراط بکشد.ج. روشهای ابراز محبت :بوسیدن، در بغل گرفتن و روی زانو نشاندن ، سواری و هدیه دادن ، شوخی و بازی کردن ، دست بر سر آنها کشیدن و یا حتی میوه نوبرانه به آنها تعارف کردن.
#معرفی_کتاب
#خلاصه_کتاب
https://eitaa.com/joinchat/1670054016Ca1b358c444
#نسل_تمدن_ساز
#خلاصه_کتاب_تربیت_بدون_فریاد
اثر هال ادوارد رانکل 📚
بخش اول
والدین خونسردی شویم که واقعا فرزندانمان نیاز دارند.
والدین میتوانند حرف بزنند اما تا زمانی که به گفتههای خود عمل نکنند، نمیتوانند چیزی به فرزند خود بیاموزند.
در جریان بزرگ گردن فرزندانم، عقل خود را از دست دادم اما روح خود را یافتم.
هر کودکی دوست دارد والدین خوبی داشته باشد که بدین معنی نیست که آنها والدینی میخواهند که سعی کنند مطابق آخرین سبکهای روز زندگی کنند. درضمن برخلاف بعضی از آموزشهای رایج، والد خوب بودن به این معنی نیست که آن قدر مقابل فرزندمان کوتاه بیاییم که آنها هرکاری دوست دارند بکنند. آنچه فرزندان ما نیاز دارند والدینی است که خونسردی خود را حفظ کنند، به ویژه زمانی که اوضاع حسابی به هم میریزد.کودکان میخواهند والدین کمتر به هم ریخته و بیشتر متعادل و خویشتندار باشند.
والدین در جستوجوی فردی هستند که تصویری امیدبخش از آیندهای متفاوت ارائه کند.
کتاب تربیت بدون فریاد اولین کتابی است که به شما میگوید از چرخش در مدار زندگی فرزندانتان دست بردارید و برخود متمرکز شوید. آیا مشکل این است که بیش از اندازه بر فرزندانمان متمرکز شدهایم؟ دقیقاً! کتاب تربیت بدون فریاد راهی برای بازنشاندن والد و فرزند در جایگاه راستین خود در خانواده است.
#معرفی_کتاب
#خلاصه_کتاب
https://eitaa.com/joinchat/1670054016Ca1b358c444
#نسل_تمدن_ساز
بخش دوم
تربیت مربوط به والدین است نه کودکان
مهمترین کاری که میتوانیم برای فرزندان خود انجام دهیم اینست که یاد بگیریم روی رفتار خود تمرکز کنیم. شاید این سئوال در ذهن برانگیخته شود که “یعنی چه؟ توجهم را از بچهام برگردونم و متوجه خودم کنم! آیا این کار برخلاف اصول تربیتی نیست؟” در جواب گفته میشود که خیر این طور نیست. منظور این نیست که فرزند خود را در انتهای فهرست اولویتها قرار دهید، اصلاً و ابداً. آنچه گفته میشود اینست که بر خود تمرکز کنید تا رابطه سالمتر و شادتری با کل خانواده داشته باشید.
الگوی معیوبی که ما در روابط خود استفاده میکنیم به ما میگوید که برای داشتن روابط سالم باید حواس خود را متوجه نیاز دیگران کرده، سعی کنیم در خدمت آنها باشیم و آنها را راضی نگه داریم ممکن است با چنین الگویی مخالف باشید اما صبور بوده و همراه باشید.
نخست آنکه در زندگی بعضی امور را میتوانیم تحت کنترل درآوریم، ولی بر برخی دیگر کنترلی نداریم. حال از خود سئوال کنید که صرف انرژی در مورد موضوعی که نمیتوانید کاری درباره آن انجام دهید و هیچ کنترلی بر آن ندارید، چقدر هوشمندانه است؟ پاسخ: این کار چندان عاقلانه نیست. سئوال بعد: کودک شما در کدام مقوله میگنجد؟ به عبارت دیگر آیا فرزندتان از آن دسته اموری است که میتوانید آن را کنترل کنید یا خیر؟ سئوال مشکلتر اینکه: حتی اگر بتوانید فرزند را کنترل، آبا باید این کار را بکنید؟ آیا معنی تربیت این است؟ اما اگر معنی تربیت این نیست که فرزند خود را کنترل کنیم، پس چیست؟
#خلاصه_کتاب
#تربیت_بدون_فریاد
https://eitaa.com/joinchat/1670054016Ca1b358c444
#نسل_تمدن_ساز
پرورش نسل تمدن ساز🇮🇷
بخش دوم تربیت مربوط به والدین است نه کودکان مهمترین کاری که میتوانیم برای فرزندان خود انجام ده
#خلاصه_کتاب_تربیت_بدون_فریاد
بخش سوم
واقعا چه کسی خارج از کنترل است؟
فرزندانم هانا و براندون چهار و دوساله بودند تصمیم بر این شد که همه اهل خانواده را بیرون ببرم. قرار شد برای صبحانه به وافل هوس برویم. صف خیلی طولانی بود اما به ناچار در صف منتظر شدیم خوشبختانه مدیریت رستوران این موارد را پیشبینی کرده و کاغذ و مداد شعمی در اختیار کودکان قرار داده بود پس من و همسرم هم توانستیم گپی خودمانی داشته و در این میان سرمان بی کلاه نماند. باز هم رستوران پیش بینی و تدبیر کرده بود که کودکان در ازای هر نقاشی یک کلاه کاغذی درست مثل کلاه آشپز رستوران و یک شیرینی مجانی دریافت میکنند. در یک چشم به هم زدنی ما پشت میز بودیم پیشخدمت ها کلاه کاغذی بچه ها را آورده و من یکی از آنها را روی سرم گذاشتم. پشت میز بودیم و طبیعی بود که بچه ای که گرسته است و جز انتظار کار دیگری ندارد بی تابی میکند. هانا دخترم با این موضوع کنار آمد اما براندون دو ساله بود و احتمالا شما معنی دوساله بودن را خوب میفهمید. وقتی دوسالهها با شکم گرسته مرتب از ماشین پیاده و دوباره سوار شوند و جز وعده خشک و خالی چیزی نخورند، دیگر صدایت را پایین بیاور یا مثل یک پسر بزرگ حرف بزن سرشان نمیشود. در آن لحظه دیگر او نمیدانست همکاری با پدر یعنی چه و فکر کردن به یک صبحانه خانوادگی چندان لذت بخش نبود. من با توجه به مشاور بودنم میدانستم چگونه از کوره در نروم و خونسردی خود را حفظ کنم اما ناگهان پسرم چنگالش را به زمین پرت و خونسردی من کمتر و کمتر شد. هیچ چیز نمیتوانست پسرم را آرام کند، هیچ چیز نمیتوانست مانع قشقرقهای آنچنانی او شود. شیرینی که آمد پسرم آن را دوست نداشت کم کم داشتم از کوره در میرفتم. آیا باید اجازه میدادم کودکی دو ساله کنترل مرا بدست گیرد؟ پرتاب چنگال با چنان واکشی روبه رو شد که پسرم از خود پرسید اگر شیرینی، بشقاب و اشیاء دیگر را روی زمین بیندازد چه اتفاقی خواهد افتاد؟ ممکن است پدر خونسردی اش را از دست داده و عصبانی شود که اتفاق هم افتاد با دستپاچگی از افرادی که شربت روی کفششان ریخته بود عذرخواهی کرده و پسرم را از روی صندلی بلند کردم. به خاطر آنکه پای پسرم به سر آقایی که پشت سر ما بود برخورد کرد از او معذرت خواهی کرده و مثل برق و باد از رستوران بیرون زدم. پسرم مرتب فریاد میزد، لگد میپراند و مرا میزد و مردم هم به ما خیره شده بودند. من که خون خونم را میخورد چنان در را باز کردم که دیوارهای شیشهای به لرزه درآمد. در پیاده رو ایستاده سر پسرم فریاد میزدم، کلمات قلمبه سلمبه میگفتم، سئوالات اندرزگونه میپرسیدم، سینهام را جلو داده بودم و با انگشت به او خطاب میکردم و پسربچهای را که قدش به یک متر هم نمیرسید تهدید میکردم.عجب مرد بزززززززگی بودم!!! من و براندون سر جای خود بازگشتم تا صبحانه خانوادگی خود را تمام کنیم روبروی جنی، همسر دوست داشتی و وفادارم نشسته بودم به نظرم میخواست برای حمایت و دلگرمی من چیزی بگوید، اما نتوانست جلوی خنده تمسخرآمیزش را بگیرد. مانند آتشفشانی بودم که برای منفجر شدن دنبال بهانه میگشتم. با تندی گفتم: چیه؟؟ گفت: کلاهی که رو سرته خیلی بامزهس
تازه آن موقع بود که متوجه شدم هنوز کلاه کاغذی روی سرم است تمام این صحنه با یک کلاه مسخره روی سر مرد نادانی رخ داده بود که میخواست حرفش را جدی بگیرند.
ادامه دارد...
#خلاصه_کتاب
https://eitaa.com/joinchat/1670054016Ca1b358c444
#نسل_تمدن_ساز