حس شیرینی است وقتی باپنج فرزند وقتی در خیابان راه میرویم، بعضی پشت سرت نگاه میکنند و زیرلب می گویند بگذار بچه هایش را بشمارم.
نگاهشان که سر میخورد روی چادر مشکی و عمامهی سیاه، لبخندشان نیشخند میشود؛آخوندند.
بعضیها لبخند میزنند اما با حسرت با تشویق.
بعضی زیر لب طوری که ماهم بشنویم میگویند دمشان گرم. پهلوانند.
برخیها، احتمالا بی بچهها، حسرت میبرند و بعضی به نظرشان بی کلاسی است.
مهم نیست هیچ کدامشان.نه که نباشد. اما باید نباشد.
یاد حرف ان مردک می، افتم که ظلم است آوردن بچه به این دنیای بی رحم.
دلم میسوزد از اینکه این جماعت منفی خوان منفی گوی، کمکی به بهتر شدن دنیا نمیکنند.
اتفاقا بیشتر تلخیها را که بالاخره دیر یا زود میگذرد، پتک می، کنند و به بهانهی رقص و آواز ومستی، مدام و تلخ میکوبند بر سر ملت.
تلخیهایی که خیلی شان تمام میشد اگر مداوم پتک وموسیقی نمیشد.
من اما نگاهم این است که آوردن بچه به این دنیا اگر کاره ای هم باشی، بی شک لطف به اوست،او اگر به این دنیا نیاید، راهی برای ابدیت ندارد، فرصتی برای اوج گرفتن برای تا ابد در بهشت ماندن الی الابد،چند میلیارد سال نمیدانیم...
حالا گیریم برای رسیدن به آن ابدیت، رنجی و زحمتی باید.
گیریم که این زحمت نهایت صدسال اگر عمر کند که نمی کند، طول بکشد.
من گمان می، کنم خدا باید بخواهد من ناراحتم که تنها به آنچه خدا داده رضایت داده ام و خودم هنوز آن طور که باید سربازی نکردهام.
شما که غریبه نیستید، از شما چه پنهان گاهی به ایمان آن زوج امریکایی که با هیجده فرزند معتقد بودند خدا باید برایشان تصمیم بگیرد، غبطه میخورم.
شما چه! شما واسطهی حیات چند نفر میشوید؟
#سبک_زندگی
#سال_نومبارک
@zedbanoo