eitaa logo
مکتب شهدا_ناصرکاوه
871 دنبال‌کننده
20.6هزار عکس
14.9هزار ویدیو
500 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بمناسبت فرارسیدن 9 دی روز و از بین رفتن 👇 📛بازخوانی و نمایش زوایای پنهان آن... ⚠️قرآن👈 (..الفتنه اشَدُّ من القتل..)بقره 191 ✍فتنه از قتل انسان ها شدیدتر است..چرا که در یک انسان کشته می شود اما در ، کشته می شود... ⚠️ 🌹پیامبراکرم(ص)؛ از فتنه و آزمایش در آخر الزمان نگران نباشید، چرا که موجب نابودی خواهد شد... 💥فتنه چیست؟ 💢.رهبری در تعریف می فرمایند: 👇 یعنی حادثه ای غبار_آلود، که انسان نتواند دوست را از دشمن تشخیص دهد و دریابد که این فتنه از کجا تحریک می شود... ها را باید با روشنگری خاموش کرد.هر جا روشنگری باشد فتنه انگیز دستش کوتاه می شود... من دارم می بینم صحنه را، می بینم دهان های با حقد و غضب گشوده شده و دندانهای با غیظ به هم فشرده شده علیه انقلاب را... ⚠️ 🔴رهبر انقلاب (۱۲ تیر ۹۵): عده ای در مساله فتنه سردمداری می کردند... تبری از شعار👇 "انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است" 👈لازم بود که در آن روز نکردند...👿🎩 🔴 کنایه رهبرانقلاب به فتنه گران سال ۸۸ ✅یک رنگی را مشخّص میکنند؛ ارغوانی، گُلی ، و اونی که به ما رسید بود... رهبرانقلاب: ⛔️ملت ایران با آنهایی که روز عاشورا با بی حیایی جوان بسیجی را در خیابان لخت کردند و کتک زدند، قهرند و آشتی نخواهند كرد.😰 ⭕️ انتخابات ٢٢ خرداد ٨٨ که ٨۵ درصد از مردم ما در آن شرکت کردند و این میزان از در تاریخ برگزاری انتخابات ها در دنیا کم نظیر بود می توانست منافع معنوی، اجتماعی وسیاسی بسیاری برای ما داشته باشد، دشمنان اما برای ما چالشی را پدید آوردند تا عکس آن منافع یعنی هزینه های سیاسی، اجتماعی و معنوی بسیاری را به نظام ما تحمیل کنند. ٨٨ یکی از بزنگاههای سیاسی کشور و یک آزمون بزرگ سیاسی برای همه جریان های سیاسی بود... در حقیقت در این ، چهره حقیقی و میزان همراهی واقعی جریانات سیاسی کشور با انقلاب به خوبی روشن شد. ٨٨ نشان داد که کار گسترده‌ای را از قبل برای «شکار نخبگان» در برخی از فرصت ها مانند « » طراحی کرده بود تا نخبگان سیاسی ما را در این آزمون تاریخی گمراه کند... در این آزمون هر کدام از نخبگان به تناسب خود به نظام مقدس جمهوری اسلامی یا زاویه ای که با نظام داشتند عمل کردند... 📍 از یک دیدگاه می توان ۴ گروه افراد را در جریان فتنه از هم تفکیک کرد: ١. عده‌ای که مشخص شد دشمن در آنها کرده است و در نقش پیاده نظام بازیچه دشمن شدند و خیانت بزرگی را رقم زدند. ٢. برخی دیگر بازی خوردند و با تحلیل های غلط در میدان دشمن عمل کردند و حرکت جریان  «فتنه» را تأیید کردند. ٣. برخی نخبگان فکری و سیاسی کشور هم تحت تأثیر تحلیل های ناکافی و وابستگی های مختلف در مقابل  «فتنه» سکوت کردند. ٤. و برخی نیز در صراط مستقیم انقلاب و به تاسی از گفتمان و مواضع محکم و روشن رهبر معظم انقلاب با فتنه گران مقابله کردند و به درباره فتنه پرداختند. ✔️ اما بحمدالله این چالشی که دشمنان انقلاب اسلامی بوجود آوردند با مواضع هوشمندانه معظم انقلاب و با هوشمندانه و با بصیرت مردم در همین حماسه ماندگار #٩دی خنثی شد... از این منظر #٩دی اتفاق کوچکی نبود... ٩دی رویداد بزرگی بود که با تبیین، حمایت و تأیید رهبری معظم انقلاب جایگاه حقیقی خود را پیدا کرد و تبدیل به «یوم الله» گردید...
بازخوانی  فتنه بزرگ سال 88 و نمایش زوایای پنهان آن...فتنه از قتل انسان ها شدیدتر است http://naserkaveh.com/%d8%a8%d8%a7%d8%b2%d8%ae%d9%88%d8%a7%d9%86%db%8c-%d9%81%d8%aa%d9%86%d9%87-88/
💥سلام آدرس سایتی که میتوانید کتاب جدید "من قاسم سلیمانی هستم" را با "وصیتنامه رنگی" به صورت "رایگان دانلود" کنید👈 https://parstuts.ir/?p=17402
بسم رب الشهداء و الصدیقین این جا مردی آرمیده که جهانی مقهور شجاعتش بود آشنای آسمان و گم نام زمین شهید سید علی حسینی فرزند شهید سید ابوالقاسم حسینی ولادت: 1341/11/1 شهادت:1392/10/23   محل شهادت: بلاد کفر کی رفته ای زدل که تمنا کنم تورا شهادت تنها مزد خوبان است
💕شهید «سید علی حسینی» سرباز گمنام امام زمان (عج)، فرزند شهید «سید ابوالقاسم حسینی» شهید دوران جنگ تحمیلی است. او متولد یکم بهمن ماه 1341 و از سربازان گمنام امام زمان (عج) بود که طی ماموریتی که در خارج از کشور بسر می برد، دستگیر شده و در تاریخ بیست وسوم دی ماه 1392 به شهادت رسید. مزار او در قطعه 26 بهشت زهرای تهران است. 🌹شهید حسینی، در زمان حیات خود، ارادت زیادی به شهدای گمنام داشت و اکنون نیز مزارش در قطعه ای از بهشت زهرا (س) است که بیشترین شهید گمنام را دارد. پدر همسرم نیز در قطعه 24 شهدای بهشت زهرا (س) دفن شده است و او نیز از شهدای دفاع مقدس است. از این رو، ما همیشه تردد زیادی به بهشت زهرا (س) داشتیم. وقتی بر سر مزار پدرش و دیگر شهدا می رفتیم، همسرم همیشه می گفت: "جای من اینجا خالی است". طی چند سالی که همسرم به شهادت رسیده، از بابت فقدان او هنوز متاثریم اما از بابت اینکه خودش به آرزویش رسید، خوشحالیم. 🌹 شهید حسینی به واسطه شغل و خدمتش به وطن، همیشه در ماموریت های پُرخطر شرکت داشت. او مدتی را در غربت و اسارت بسر می برد. به عقیده من، رنجی که شهید حسینی در راه خدا و پاسداری از وطن کشید، به درجات او می افزاید و توفیقی بود که نصیب او شد. او به ماموریت رفت و سه هفته بعد از دستگیری، خبر شهادتش آمد. سوالهای زیادی درباره شهادت همسرم، برای من و فرزندانم بی جواب باقی مانده است. 🍀هیچ تعلق خاطر دنیوی نداشت👈 شناختی که سالها زندگی با او به من داد، این بود که او اصلا اهل دنیا نبوده و فردی کاملا وارسته بود. هیچ تعلق خاطر دنیوی در وجود او ندیدم. بسیار متواضع و امانتدار بود. بسیار محفوظ به حیا بود. علیرغم موقعیت و مرتبه کاری بالایی که داشت، هرگز اهل هیاهو و دیده شدن نبود. زیرا این افراد هرچقدر از نظر اداری، دارای پُست و مقام و درجه باشند، بازهم همان سربازان ساده و گمنام امام زمان (عج) هستند. به انجام تکالیف دینی اش بسیار مقید بود و حتی در ماموریت هایی که در ماه مبارک رمضان می رفت، روزه اش را کامل می گرفت و می گفت: طاقت ندارم به خاطر کار و ماموریت، روزه ام را بشکنم. شاید یکی از علت هایی که شهادت قسمتش شد، همین خصوصیات اخلاقی باشد. 🍀 ما تیرماه سال 1362 ازدواج کردیم و حاصل این زندگی، 2 دختر و 2 پسر است. البته سی سال زندگی مشترک، بیشتر در کلام است. زندگی واقعی من با او کمتر از این حرفها بود زیرا شهید حسینی به خاطر شغلش، حضور کمرنگی در خانه داشت و همیشه فرصت ها برای اینکه در خانه و در کنار من و فرزندانم حضور داشته باشد، کم بود. 🍀این موضوع به ایده ها و افکار این سربازان گمنام، بازمی گردد. از ابتدای شکل گیری این نهاد، این سربازان به شدت پیرو خط امام خمینی (ره) بودند و انگیزه اصلی این افراد، حفظ وطن از تجاوز دشمن، دوری از بی بندوباری و فسادهای گوناگون بود. در سالهای اخیر پیش از شهادت، شهید حسینی از تغییر آرمانها، کمرنگ شدن خط و مشی امام خمینی (ره)، فراموش شدن اصل درست کاری و خدمت به مردم در مسئولان، بی توجه شدن به آسایش و رفاه مردم، خیلی ناراحت بود و بارها می گفت؛ "ما از آرمان های اولیه انقلابمان بسیار دور شده ایم."👈 شهید حسینی بسیار مقید به خط امام خمینی (ره) بود. حتی در دوران جنگ تحمیلی، بارها می خواست وارد میدان نبرد شود اما به او اجازه نمی دادند و می گفتند کاری که شما انجام می دهید برای کشور، کمتر از سربازان میدان جنگ نیست. اما با این حال، شهید حسینی در سه عملیات جنگ هم شرکت کرد. 🍀 طی سی سال زندگی، مدام از ما خداحافظی می کرد و به ماموریت می رفت که سراسر خاطره همراه با اضطراب بود. در خداحافظی آخرین سفرش، فکر نمی کردم که این آخرین دیدار ما باشد. ذهن من پر از خاطرات مختلف از زندگی با ایشان است. گاهی خاطراتی هستند که ماندگارتر می شوند. یکی از چیزهایی که همیشه در ذهن من مانده، اهمیت فوق العاده ای بود که همسرم برای دخترانش قائل می شد و محبت ویژه ای به دو دخترش داشت. وقتی من توجه خاص و حمایت او را به دخترانم می دیدم، برایم شیرین بود. حال تصور کنید از دست دادن پدر برای دختران من چقدر سخت است. 🍀 در این چند سالی که همسرم شهید شد مشکلات زیادی داشتیم، اما راضی به رضای الهی هستیم. از دست دادن یک عضو خانواده از یک سو و جوّ جامعه از سویی دیگر، ما را ناراحت می کند. برخی در جامعه، تصورشان این است که خانواده های شهید، از خدمات بنیاد و سهمیه دانشگاه و غیره سوء استفاده می کنند. گاهی این حرفها دل انسان را به درد می آورد. زیرا ما عزیزترین عضو خانواده خود را از دست داده ایم و خلاء او هرگز با هیچ کمک مادی جبران نمی شود. البته شهدا از نظر معنوی خانواده خود را همراهی می کنند و تنها نبود فیزیکی آنها باعث ناراحتی خانواده است. راوی: «معصومه عبدی» همسر شهید حسینی گفتگویی با خبرنگار نوید شاهد کرد... مصاحبه از فرزانه همتی
🌷شهید والامقام سید علی حسینی... از سربازان گمنام امام زمان علیه السلام که در تل اویو شناسائی شده و به شهادت می رسند. (در سریال خانه امن بنام افشین بودند)./ شادی روح شهید صلوات🌴 🚩🚩 @vaghtesahar
🌹خاطره ای ناب از لحظه 💕شهادت حاج قاسم سلیمانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 مقام معظّم رهبری مدّظلّه العالی ♦️نهم دی‌ماه ، تجلی قدرت خدا و حرکتی ماندگار در تاریخ انقلاب است. 🔶 9 دی روز بصیرت و میثاق با ولایت گرامی باد. 〰〰🌷🇮🇷🌷〰〰 🦋 🆔 @kashkul_zendegi
🔰 علامه (دامت برکاته) : 🔻 یوم الله 9 دی در واقع یک تولد جدیدی برای انقلاب بود و اگر چنین حادثه‌ای اتفاق نیفتاده بود، خطرهای بزرگی انقلاب ما را تهدید می‌کرد که خدای متعال به برکت توجهات ولی‌عصر ارواحنا فداه و روشنگری‌های مقام معظم رهبری خطرها را رفع کرد و بار دیگر این انقلاب بیمه شد و قدم بلندی برای استحکام و پابرجایی خودش برداشت. @farizatolhoseyn
♨️ برادر محافظ : حاج قاسم می‌گفت طوری می‌شوم که کاری از محافظ بر نمی‌آید...😰
🏴 لوح | تقدیم پیشگاه تو ▫️ تصویرسازی نمادین از تقدیم دست علمدار جبهه مقاومت به ساحت مقدس قمر بنی‌هاشم (ع) ▫️اثر: حسن روح‌الامین ▫️شاعر: محمد مهدی صمیمی ▫️تایپوگرافی: مهدی دقیقی
💥حضور سرزده و سردار در مراسم «بله برون» یک عروس:👇 🍀سال ۱۳۸۴ مقام معظم رهبری به استان کرمان سفر کردند. ایشان تاکید داشت حاج قاسم در این دیدارها همراه ایشان حضور داشته باشد. در سفرهایی که حضرت آقا به استان‌ها داشتند، برنامه طوری ترتیب داده شد تا ایشان با چند خانواده شهید دیدار کنند. از طرفی به دلیل رعایت مسائل امنیتی، این دیدارها به اطلاع خانواده‌ها نمی‌رسید و ۱۵ دقیقه قبل از ورود ایشان خانواده‌ها مطلع می‌شدند. 🍀یکی از این دیدارهایی که در آن سفر تدارک دیده شد، دیدار با خانواده یکی از فرماندهان گردان‌های شهید لشکر ۴۱ ثارالله بود. طبق روال، آن خانواده دقایقی قبل از حضور حضرت آقا خبردار شدند. اما وقتی وارد مجلس شدیم، دیدیم جمعیت حاضر بیش از حد انتظار است. تصورمان این بود که خانواده شهید خیلی سریع حضور حضرت آقا را به بستگان اطلاع داده است و آنها هم فوری خودشان را رسانده‌اند، اما اشتباه می‌کردیم. دلیل حضور بستگان مراسم «بله برون» دختر همان شهید با فرزند یکی دیگر از شهدای لشکر ثارالله بود. آن شب یکی از اعضای خانواده شهید آمد و در گوش حاج قاسم، مطلبی گفت... 👈 حضرت آقا از حاجی پرسیدند: «داستان چیست؟»حاج قاسم جواب داد: می‌گویند که جواب خانواده دختر مثبت است و درخواست دارند اگر امکانش هست شما خطبه عقدشان را بخوانید. 🍀حضرت آقا قبول کردند. وقتی ایشان خطبه را قرائت کردند از دختر خانم پرسیدند: «آیا به بنده وکالت می‌دهید تا شما را به عقد آقای فلانی در بیاورم؟» دختر خانم در جواب گفت: «اگر قول می‌دهید در آخرت شفیعم باشید، بله به شما وکالت می‌دهم». 🍀حضرت آقا گفتند:«چرا من باید شفیع شما باشم؟» بعد به حاج قاسم اشاره کردند وادامه دادند: 👈«مقام حاج قاسم سلیمانی نزد خداوند ازمن بالاتر و بیش‌تر است. ایشان است و خودش شفیع شما می‌شود.» 🍀 به نقل از محمد حسین نجات با سر تیتر «چرا من شفیع شوم؟»
9fab3984b73727c5fcb2fd7d67eb004972ec6d8b.m4a
4.72M
پدر و مادر یک جوان اصفهانی مانع جبهه رفتن فرزندشان می شدند. از قضا جوان تصادف کرد و در بیمارستان بستری شد. چشمش ضربه خورده بود. کمیسیون پزشکی رای به تخلیه چشم دادند. جوان اصفهانی به پدر و مادرش گفت: اگر من شفای چشمم را از حضرت زهرا سلام الله علیها بگیرم، اجازه می دهید به جبهه بروم؟..... گوش بدین، جالبه😭😭😭😭😭😭😭
🌷 😍 زینب روی همه ی صفحات دفترش نوشته بود: 🌱 او می بیند 🌱 با این کار میخواست را فراموش نکند 🌸🌺 🌷 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 🌹زندگی به سبک شهدا🌹 💥 "بپیوندید" ↙ @zndgi_b_sabkshohda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ تیزر جذاب فیلم سینمایی «سرباز» داستان زندگی حاج قاسم •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 🌹زندگی به سبک شهدا🌹
(4)👇✨ماه رمضان سال گذشته همراه با خانواده شهدا برای افطار دعوت‌شده بودیم. هم حضور داشت. خودش سر تک‌تک میزها می‌آمد و احوالپرسی می‌کرد. ✨ به‌محض اینکه من را دید احوال فرزندانم حسین، فاطمه و زینب را پرسید. همیشه این‌طور بود، اسم بچه‌های خانواده شهدا خوب یادش می‌ماند. ✨پسرم حسین کنارم نشسته بود. از او تشکر کردیم که در مهمانی حضور دارد و ما ر ا به این افطاری دعوت کرده‌اند. با رویی گشاده گفت: «شما هم دعوت کنید ما می آئیم.» ✨باورمان نمی‌شد که حاج قاسم وقت داشته باشد به منزل ما بیاید. گفتم شما بااین‌همه گرفتاری چطور می‌توانید وقت بگذارید به خانه ما بیایید؟ اصلاً چطور شمارا پیدا کنیم؟ ✨ نگاهش را به حسین انداخت و گفت: «حسین آقا به من زنگ بزند من می‌آیم.» حاج قاسم هنوز چند قدمی از ما دور نشده بود که از حسین پرسیدم: «حسین جان، حاج قاسم شوخی که نمی‌کند؟» حسین هم حسابی تعجب کرده بود و فقط جواب داد: «فکر نمی‌کنم، کاملاً جدی بود.» ✨دوهفته‌ای گذشت. به حسین گفتم: «زنگ بزن و حاج قاسم را دعوت کن.» حسین به شماره تلفن یکی از رفقای حاج قاسم زنگ زد، حاج قاسم در ایران نبود. دو هفته بعد بازهم زنگ زدیم بازهم حاج قاسم نبود. چند روز گذشت. ✨ ساعت ۷ صبح بود. تلفن منزلمان زنگ خورد، یکی از پشت تلفن گفت: «حاج قاسم سلام رساندند. گفتند برای ناهار به منزل شما می‌آیم.» ✨باورم نمی‌شد. هاج و واج مانده بودم. همان ۷ صبح چادربه‌سر کردم و با حسین روانه بازار شدم برای خرید میوه و سبزی تازه. همه‌جا بسته بود. سرصبح هیچ  مغازه‌ای باز نکرده بود‍؛ اما من به شوق مهمان عزیزمان همه‌جا را زیر پا زدم. یکی از مغازه‌ها باز بود؛ اما سبزی‌هایش تازه نبود. ✨با حسین خیابان‌ها را بالا و پایین می‌رفتیم. فرصت خوبی هم شد که با حسین همفکری کنم می‌خواستم برای ناهار سنگ  تمام بگذارم. حسین گفت: «مامان این کار را نکن حاج قاسم ناراحت می‌شود. یک نوع غذا بیشتر نمی‌خورد.» ✨از ذوق و شوق روی پای خودمان بند نبودیم. بالاخره مغازه‌ها باز شدند و توانستم خرید کنم. دیگر تصمیم ام را گرفته بودم: یک غذای محلی و شمالی درست می‌کنم. با حسین که رسیدیم خانه باز تلفن زنگ خورد. همان شخصی بود که صبح تماس گرفته بود. ترسیده بودم که مهمانی به‌هم‌خورده باشد؛ اما همان آقایی که صبح زنگ‌زده بود گفت: «مهمان شما فقط حاج قاسم است برای بیشتر از یک نفر تهیه نبینید. حاج قاسم گفتند ناهار ساده باشد.» ✨ساعت به ظهر نزدیک شده بود. سردار تنها آمد، خیلی ساده، بدون هیچ محافظی وارد منزل ما شد. با بچه‌ها حرف می‌زد، خاطرات پدرشان را می‌گفت، از دورانی که حاج اسماعیل در شهر حلب بود. از مهربانی و جنگ‌آوری پدرشان برای بچه‌ها می‌گفت. تعریف می‌کرد که حاج اسماعیل چطور حواسش به بچه‌های جنگ‌زده حلب بود. در شرایط سخت، روستاهای ناامن را زیر پا می‌گذاشت تا برای کارخانه آسیاب اهالی روستا که گرسنه مانده بودند نفت پیدا کند. ✨حرف‌ها به‌جایی رسید که بچه‌ها بغض‌کرده بودند خود حاج قاسم نیز اشک در چشمانش حلقه‌زده بود. برای اینکه بچه‌ها را از فضای حزن‌انگیز بیرون بیاورد. صدایش را شنیدم که گفت: «حاج‌خانم نمی‌خواهید به ما ناهار بدهید؟» ✨خودش اول‌ از همه سر سفره نشست. بچه‌ها را یکی‌یکی به اسم صدا کرد: زینب جان، فاطمه خانم، حسین آقا بیایید بنشینید. بچه‌ها که نشستند خودش یکی‌یکی برایشان غذا کشید. ✍ راوی: همسر شهید حاج اسماعیل حیدری
🏴انا لله و انا الیه راجعون 🍀در شب شهادت مالک_اشتر سیدعلی روح بلند و ملکوتی فقیه انقلابی ، فیلسوف مجاهد ،عمار رهبر حضرت آیت الله علامه محمدتقی مصباح یزدی به ملکوت اعلی پیوست. 🍀رحلت این عالم ربانی را به حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف و نایب بر حق ایشان مقام معظم رهبری و عموم ارادتمندان به ایشان تسلیت عرض میکنیم. 🍀«بنده نزدیک به چهل سال است که جناب آقای مصباح را می شناسم و به ایشان به عنوان یک فقیه، فیلسوف، متفکر و صاحبنظر در مسائل اساسی اسلام ارادت قلبی دارم اگر خداوند متعال به نسل کنونی ما این توفیق را نداد که از شخصیت هایی مانند علامه طباطبایی و شهید مطهری استفاده کند، اما به لطف خدا این شخصیت عزیز و عظیم القدر، خلاء آن عزیزان را در زمان ما پر می کند.» (امام خامنه ای) 🍀عروج یار دیرین رهبر انقلاب اسلامی سید علی خامنه ای و خار چشم دشمنان انقلاب, علامه مصباح یزدی را تسلیت عرض می کنیم😰 ⚠️ مامور سی‌آی‌ای : آیت‌الله مصباح بزرگترین دشمن ماست! 🎥 صحبت های رائول مارک گرشت مأمور سابق CIA در مورد آیت الله مصباح یزدی: بگذارید راحت تان کنم، تنها مانع ما برای ایجاد دموکراسی (آمریکایی سازی)، ایران آیت الله مصباح یزدی ست، فقط آیت الله مصباح یزدی! او تنها کسی است که دموکراسی (آمریکایی) را به چالش کشیده است.
*﷽* * 💥یک بار شب عید بود و نیازمندان روستا از هر طرف به خانه من سرازیر شده بودند. من هیچ چیزی برای بذل و بخشش نداشتم. نماز مغرب و عشا را در مسجد روستا خواندم و دست به دعا نهادم، وقتی از مسجد باز می گشتم ماشین بزرگی مقابل خانه ام ایستاده بود!... سرعتم را زیادتر کردم تا ببینم چه خبرشده ؟... جلوتر رفتم شخصی سبزپوشی را دیدم که مقابله خانه ام ایستاده و منتظر من است. دستم را روی شانه اش گذاشتم و گفتم: بفرمایید؟ رویش را برگرداند و گفت: کدخدا خسرو؟... گفتم: بله... گفت: این مواد غذایی را سردار سلیمانی برایتان فرستاده تا بین مردم محروم توزیع کنید. از خوشحالی نمی دانستم چه کنم، چند نفر را صدا زدم و همه را دست به دست آوردیم داخل خانه. آرد و برنج و روغن و ماکارونی. آنقدر مردم نیازمند بودند که فردا وقت نماز همه اش تمام شده بود. من محبت کردن به مردم را از او آموختم... راوی: کدخدا خسرو 💥در حلب شخصا برای تخلیه ی مردم از شهر کمک می کرد؛ یعنی خودش با ماشین، مردم را جابه جا می کرد تا دیگران بیشتر تلاش کنند، علی الدوام سفارش می کرد این مردم در این فصل زمستان، دارای پوشاک زمستانی و پتو و لوازم خواب راحت باشند؛ توصیه و سفارش و پیگیری جدی در خصوص تامین آب، غذا، بهداشت و درمان آن ها داشت. در حلب، ابوکمال و کلا سوریه، بخشی از توان خود را برای حفاظت و اسکان و تغذیه و بهداشت و درمان مردم اختصاص داد و به گونه ای برخورد می کرد که انگار این مردم، پدر، مادر، برادران، خواهران و فرزندان او هستند...تا آنجا که می توانست، حاجت مردم را روا می کرد. 🎤: سردارمحمدرضا فلاح زاده 💥در جایی زندگی می کردیم که اکثرشان قاچاقچی بودند. آن ها از پوشاک تا لوازم منزل را وارد کشور می کردند. بعد از پایان جنگ، متاسفانه پدر من هم وارد این کار شده بود و از این راه سود زیادی کسب می کرد. روزی در خانه بودیم، شخصی پشت سر هم درب را می کوبید!... درب را باز کردم دوست پدرم را دیدم، چهره اش خیلی عجیب بود. انگار از جنگ برگشته، بدنش خاکی و گلی بود!... گفتم: چه شده؟!...گفت: پدرت کشته شد!... بعد از فوت پدرم وضعیت اقتصادی ما وخیم شد. به کمیته امداد مراجعه کردیم، گفتند بروید خدمت سردار سلیمانی... با مادرم رفتیم پیش سردار. با خودم گفتم: اگر بگویم پدرم قاچاقچی بوده مرا تنبیه نمی کند؟! ولی مادرم سیر تا پیاز ماجرا را تعریف کرد. سردار برگه ای برداشت و از کمیته درخواست کرد به وضعیت ما رسیدگی شود... عجیب بود، با نامه سردار مشکل ما حل شد. با این که پدر من به دست سربازان همین سردار کشته شده بود، اما من همیشه ایشان را دوست داشتم. منابع👈📚: شاخص های مکتب شهید سلیمانی و 📚:مالک زمان