eitaa logo
مکتب شهدا_ناصرکاوه
937 دنبال‌کننده
22.1هزار عکس
17هزار ویدیو
548 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
6.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨پرواز شی ناشناس از روی پتروشیمی امیرکبیر و گذر از روی پتروشیمی‌های دیگر منطقه ویژه اقتصادی بندر امام خمینی(ع) ـــــــــــــــــــــــ
10M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 ‌صدای شکسته شدن قلبش شنیده میشه ▪️‌خطاب به پدر شهیدش: بابایی پاشو بهم بگو صبحت بخیر عزیزم ▪️لعنت به صهیونیستهای نجس 🇾🇪‏ طوفان یمنــ𖡥ـی
🔴 رییس نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه‌ها: انتقام شهدا و مهمان شهید به دلیل مصلحت‌ها تاخیر دارد اما قطعی است به کانال خط رهـبر بپیوندید🇮🇷 @baitrahbar
5.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهادت امام علی ابن موسی الرضا(ع) تسلیت باد
10.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید امیر مقدمی زاده، چی کار کرده است!؟
هدایت شده از مکتب شهدا_ناصرکاوه
6_144233937432750888.pdf
11.08M
سلام : بمناسبت فرارسیدن ایام شهادت امام رضا(ع)، کتاب شهدای امام رضایی تالیف ناصرکاوه، تقدیم شما سروران گرامی میگردد، لطفا ضمن مطالعه با باز نشر آن در شبکه های اجتماعی، در ثواب زنده نگه داشتن یاد و خاطره امام و شهدا با ما شریک باشید. التماس دعا،
🚩امام رضا(ع) شفاعت چه کسانی را می‌کند؟👇 🌟امام رضا علیه السلام می‌فرمایند: هیچ یک از دوستانم مرا با شناخت حقّم زیارت نمى کند مگر این که در روز قیامت شفاعتم از او پذیرفته مى شود. ✨وسائل الشیعه، ج ۱۳، ص ۵۵۲. 🚩دوستان امام رضا(ع) در روز قیامت خندان هستند:👇 🌟رسول خدا حضرت محمد (ص) در ضمن حدیثی در بیان فضائل یکایک ائمه معصومین علیهم السلام فرمود: کسی که دوست بدارد خندان، خداوند را ملاقات کند، باید محبت و ولایت علی بن موسی الرضا (ع) را داشته باشد... اینان (ائمه اطهار علیهم‌‏السلام) چراغ‌های تاریکی و امامان هدایتگر و نشانه‌‏های تقوا هستند، کسی که ایشان را دوست بدارد و بهره‏‌مند از ولایت آنان گردد، من نزد خدای تعالی بهشت را برای او ضمانت می‏‌کنم... ✨بحارالانوار، جلد 39، صفحه296. 🚩سه هدیه امام رضا به زائرش:👇 🌟امام رضا عليه السّلام فرمود: 👇 هر كس مرا در غربت زيارت كند روز قيامت در سه جا نزد او خواهم آمد تا از ترس هاى آن ‏جا نجاتش دهم: 1-هنگامى كه نامه ‏هاى اعمال مردم از راست و چپ به پرواز درآيد. 2- نزد صراط. 3- نزد ميزان. ✨منبع: الخصال، ج‏1، ص: 168 🏴🏴🏴🏴🏴 🕊زائری بارانی ام، آقـا بـه دادم مـی رسی؟ ◾️بی پناهم، خسته ام، تنها؛ به دادم می رسی؟ 🕊گـرچـه آهـو نیـستـم؛ اما پر از دلتنگی ام ◾️ضامن چشمان آهوهـا، بـه دادم می رسی؟ 🕊از کبوترها کـه می پـرسم، نشانـم می دهند ◾️گنبد و گلدسته هایت را، به دادم می رسی؟ 🕊ماهـیِ افـتاده بر خـاکم، لبـالـب تشنـگـی ◾️پـهنه آبی تـرین دریـا؛ به دادم می رسی؟ 🕊مـاهِ نـورانیِ شب هـای سیـاهِ عـمرِ مـن ◾️ماهِ من، ای ماهِ من؛ آیا به دادم می رسی؟ 🕊من دخیل التماسم را بـه چشمت بستـه ام ◾️هشتمین دردانه زهرا(س)، به دادم می رسی؟ 🕊بـاز هم مشهد، مسافرها، هیاهـوی حـرم ◾️یک نفر فریاد زد: آقا! به دادم می رسی؟ 🏴 شهادت جانسوز امام رئوف، امام خوبيها تسليت باد.🏴🏴🏴🏴🏴 🙏التماس دعا: ارادتمند 👈ناصر کاوه
⭕️ فراموش نمی کنیم بسياري از شهدا قبل از آغاز عمليات به مولا امام رضا(ع) دخيل مي‌بستند. رفتن به زیارت حرم مطهر آقا قبل از عزیمت به منطقه و عملیات، نوشته‌های يا امام رضا، فرستادگان رضا، يا ضامن آهو، زائر كوی توایم امام رضا و ده ها دل نوشته ديگر بر روي پشت پيراهن‌های خاكی رزمندگان اسلام به ويژه رزمندگان خراسانی يادآور اين ارادت‌های دلنشين است. ➕ راهیان نور👇 🆔 @Rahianenoor_News
🌷 سلام از امروز تا روز میلاد امام رضا (ع) با خاطراتی درباره عنایت و محبت امام رضا (ع) به شهدا و رزمندگان، تحت نام «کتاب شهدا و اهل بیت» در خدمت شما عزیزان هستیم (۳) 🌷السلام علیک یاعلی ابن موسی الرضا(ع) ☀️...آن شب توی همان صحن همیشگی که به امام رضا(ع) توسل می کرد. با مولا قرار گذاشت چهارده قدم به سمت ضریح بردارد و باهر قدم یک بیت برای آقا امام رضا (ع) بگوید. قدم برمی‌داشت، اشک‌هایش می‌ریخت و زیر لب زمزمه می‌کرد... قربون کبوترای حرمت قربون این همه لطف و کرمت... هنگامی که عاشقان و شیفتگان امام رئوف پا در حرم منورش می‌گذارند، از پیر و جوان، از شهری و روستایی، همگی تا چشم شان به گنبد طلایی امام رضا (ع) و کبوترهای حرم می‌افتد، ناخودآگاه بعد از عرض سلام و ادب به ساحت قدسی آن امام همام، این اشعار را در زیر لب زمزمه می‌کنند: قربون کبوترای حرمت قربون این همه لطف و کرمت از روزی که با تو آشنا شدم مورد مرحمت خدا شدم گفته‌ایی هر کی بیاد به پا بوسم تو گرفتاری بدادش می‌رسم منم امروز به زیارت اومدم به امیدی در خونه‌ات اومدم گفته‌ایی هر کی بیاد به دیدنم من میام سه جا بهش سر می‌زنم توی قبرم رضا جون منتظرم که بزاری کف پاتو رو سرم از گناه بال و پرم سوخته شده چشم من به حرمت دوخته شده... شاعر این اشعار کسی نیست جز یکی از ذاکران و مداحان اهل بیت(ع) که در پنجم مرداد سال ۱۳۶۷ در عملیات "مرصاد" با ذکر یازهرا (س) ردای شهادت را پوشید و به دیدار معبودش شتافت... شهید"غلامعلی جندقی" معروف به "غلامعلی رجبی" شهرت را در آسمانها می جست و نه روي زمين... او از تظاهر و شهرت طلبي بيزار بود وخواهان شهرتي جاويد وابدی از خداوند متعال وائمه معصومين (ع) بود و همين خلوصش باعث شده در تمامي محافل ومجالس و در جای جای ميهن اسلامی بارها وبارها از وي به نيكی ياد شود واشعارش در مجالس مختلف توسط مادحين خوانده شود... تقريبا هر روز در حرم امام رئوف در همه ايام برای حضرت رضا(ع) اشعارش خوانده شود وزائرين نايب الزياره ايشان باشند...         یا علی ابن موسي الرضا(ع) مالك ملك بي انقضاء تاج اريكه ارتضاء سلسله دار حسن القضاء شمس قلمرو مرتضي نام علي        مرام علي.    هشتمين امام علي  تا ميگي سلام علي ياد كن از غلام علي قربون كبوتراي حرمت.   قربون اينهمه لطف وكرمت شنيدم سجيتكم الكرم شما رو رها كنم كجابرم کتاب شهدا و اهل بیت,ناصرکاوه خاطره ای از مداح اهل بیت(ع), شهید غلامعلی رجبی (جندقی) 🌷دلتنگ ☀️سجاد هر وقت دلتنگ میشد یک گزینه داشت امام رضا (ع)... یکی از دوستانش می گفت یه بار به مشهد رفتیم و یکی از رفقا را دیدیم، گفت صبح رسیدم و عصر می خوام برگردم... گفتم مگه دیوانه ای این همه راه برا نصفه روز؟... گفت با هواپیما اومدم. وقتی رفت دیدم سجاد تو حال خودشه... گفتم چته؟گفت: واقعا باید به حال امثال اینا حسرت خورد، دلتنگ امام رضا (علیه السلام) شده و در حالی که کار داشته نصف روز اومده پابوس آقا. موقعی که اسم سوریه و اعزام پیش اومد زنگ زد به یکی از رفقای مدافع حرمش گفت سجاد برو از امام رضا (علیه السلام) اجازه رفتن بگیر . سجاد رفت مشهد، معلوم نیست چی گفت به ضامن آهو که ضامن سجاد هم شد... آری ضمانت سجاد را کرد و سجاد رفت سوریه شهید شد. سرانجام پیکر سجاد روز شهادت امام رضا (علیه السلام) سال ۱۳۹۴ در گلستان شهدا به خاک سپرده شد. کتاب مدافعان حرم، ناصر کاوه برشی از زندگی شهید مدافع حرم، سجاد مرادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 | 🔻من که آهو نیستم اما پر از دلتنگی ام ... 📍مرکز فضای مجازی راهیان نور ➕به راهیان نور بپیوندید👇 🆔 @Rahianenoor_News
رضا (ع) به من فرمودند: «من ضامن احمد هستم!»👇 💥 ناگهان انگار کسی در گوشم نجوا کرده باشد، فهمیدم او شاه خراسان و ایران امام رضا(ع) است. خوب توجه کردم، این چشم و چراغ ملک ایران را کجا زیارت کردم، به یادم آمد که ایشان همان کسی است که احمد را در چهار ماهگی در آن بیماری سخت ضمانت کرد و دست راست مبارکش را بر روی سینه نهاده و فرمود: «من ضامن احمد هستم!» از جا بلند شدم تا عرض ادب و ارادتی بکنم، هنوز سخن آغاز نکرده بودم که در دستان مبارکش پرونده‌ای دیدم. رو به من کرد و فرمود: «این پرونده عمر احمد است. عمر احمد در دنیا تمام شد، او 27 سال دارد!»فغان زدم و از آقا خواستم ضمانتی دیگر کند. فرمود: «ناراحت نباش، مدتی بر ضمانت خویش می‌‌افزایم.» گویا همان روز احمد می‌‌خواست به شهادت برسد، اما نشد و امام هشتم(ع) یک هفته دیگر برای احمد مهلت گرفت. دیدم فردای آن روز احمد به کیاکلا آمد. او را دیدم در آغوشش گرفتم و بوسه‌های مادرانه نثارش کردم. این بار من به مانند آن زمان احمد را کنارم نشاندم و خوابم را برایش گفتم. چون موضوع تمدید عمر را شنید لبخندی زد و به من نگاه کرد و گفت:‌ «مادرجان!ناراحت نباش.!» احمدم آن روز با تک تک اعضای خانواده عکس یادگاری گرفت. حرکاتش برایم اسباب نگرانی و تشویش بود؛ اما او چیزی به ما نگفت تا اینکه هنگام عزیمت به ایلام، به پدرش گفت: «باباجان! این آخرین دیدار است و شما دیگر مرا نمی‌بینید، اگر کوتاهی داشتم مرا ببخشید و حلالم کنید.» با شنیدن این جملات قطرات اشک از چشمان پدرش سرازیر شد. دست روی کمرش گذاشت و گفت: «پسرم کمر مرا شکستی؟» احمد چون اشک و حالت پدر را دید دست در گردن پدر انداخت و دست و روی پدر را بوسید و گفت: «بابا شوخی کردم، من که پیش شما هستم.»... بعد خداحافظی کرد و از ما جدا شد. در کوچه نگاهش می‌‌کردیم تا از ما دور شد. یاد آن شعر افتادم که سعدی بزرگ از زبانِ دل بی‌بی زینب سروده بود: ای ساربان آهسته ران کارام جانم می‌‌رود وان دل که با خود داشتم با دلستانم می‌‌رود و با یاد زینب(س) به خود تسلی می‌‌دادم. دو سه روز مانده به شهادت احمد، پدرش خیلی‌ ‌بی‌تاب بود و بی‌قراری می‌‌کرد. نگران بود و حس پدرانه به او نهیب زده بود که احمدش پر کشیدنی است و دیگر پا به کیاکلا نمی‌گذارد. همان شب در خواب دیدم که خانه پر از نور شده و چهار زن با چهره‌های نورانی آمدند و در اتاق نشستند. دو تن از آنها که با حجاب بودند قیافه‌ای غمگین و محزون داشتند. بانویی که بالای سرم بود، یک پیراهن مشکی به دستم داد و گفت:‌ «بپوش، مگر نمی‌دانی احمدت شهید شده است؟»... شروع کردم به گریه و بی‌قراری کردن و احمد را صدا می‌‌زدم که ناگاه از خواب بیدار شدم. از اینکه همة اینها را در خواب دیده بودم، خیالم راحت شد. اما روز بعد ماجرای خواب را برای روحانی مسجد بازگو کردم و او گفت: «آن چهار زن حضرت آسیه، حضرت خدیجه، حضرت مریم و حضرت فاطمه(س) بودند و برای پسر شما عزاداری می‌‌کردند!»... دو سه روز بعد از آن خواب، گوینده‌ تلویزیون اعلام کرد که یکی از خلبانان دلاور هوانیروز در ایلام به شهادت رسید...ِ برای حفظ روحیه بچه‌های ارتش و نیروهای دیگر نظامی و مردم نامی از احمد نبردند. به همسرم گفتم:‌«این خلبان احمد بوده است. بی‌تابی‌های پدر احمد صد چندان شده بود. دوباره ساعت ده شب تلویزیون خبر شهادت خلبان دلاور هوانیروز را اعلام کرد. من گریه می‌‌کردم تا این که ابراهیمی استاندار ایلام زنگ زد و گفت: «مادر! احمد به سمت کربلا و هدفی که داشت، پر کشید...» همچون سایر مادران گریه امانم را بریده بود؛ اما بر اساس وصیت احمد خودم را پاییدم و گفتم: «راضی‌ام به رضای خدا!» احمد که همه عمرش را مدیون ضمانت امام رضا(ع) می‌‌دانست، با فراغ بال در آسمان‌ها می‌‌خرامید و جولان می‌‌داد. در حقیقت همه آسمان را آغوش مهربان ضامن آهو می‌‌دانست. ... روایتی از ‌مادر شهید کشوری
7.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 ضامن آهو نجات تجربه‌گر از حادثه به واسطه لطف امام رضا (ع) 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺