🌷عنایت #شهید_عبدالمهدی_کاظمی
به همسر و فرزند خود #بعدازشهادت:👇
💟✨فرزند کوچکم #ریحانه خانم (2 ساله) حدود 15روز بعد از شهادت #عبدالمهدی بود که بسیار تب کرد و مریض شد. هرچه انجام دادیم خوب نشد (دارو-دکتر) و ... هیچ اثر نمی کرد و تب ریحانه همچنان #بالا میرفت.
💟✨تب بچم اون قـدر زیادشـده بـود که نمی دانستم چه کنم و ترسیدم که #بلایی بر سر بچه ام بیاد. کلافه بودم. غم شهادت #عبدالمهدی از یک طرف و بیماری و تب ریحانه نیز از یک طرف. هردو بردلم سنگینی می کرد.
💟✨ترسیده بودم. با خودم می گفتم نکنه خدا بلایی بر سر بچه ام بیاد و مردم بگند که #نتوانست بعد از عبدالمهدی بچه هاشو نگه داره. این فکرها و کلافگی و سردگمی #حالم رو دائم بدتر میکرد.
💟✨ #شب_جمعه بود. به ابا عبدالله (ع) توسل کردم. #زیارت_عاشورا خواندم. رو کردم به حرم اباعبدالله(ع) و صحبت کردن با سالار شهیدان با گریه گفتم یا امام حسین(ع)💗 من میدونم امشب شما با همه #شهدا تو کربلا دور هم جمع هستید. من میدونم الان #عبدالمهدی پیش شماست خودتون به عبدالمهدی بگید بیاد بچه اش رو #شفا_بده.
💟✨چشمام رو بستم گریه می کردم و صلوات می فرستادم و همچنان مضطر بودم. درهمین حالات بود که یک #عطر خوش💕 در کل خانه ام پیچید. بیشتر از همه جا #بچه_ام و لباس هاش این عطر رو گرفته بودند. تمام خانه یک طرف ولی بچه ام بسیار این بوی💕 خوش را میدادبه طوری که او را به آغوش می کشیدم و از ته دل می بوییدمش...
💟✨چیزی نگذشت که دیدم داره #تب ریحانه پایین میاد. هر لحظه بهتر می شد تا این که کلا تبش پایین اومد و #همون_شب خوب شد. فردا تماس گرفتم خدمت یکی از #علمای_قم (آیت الله طبسی) و این ماجرا را گفتم و از علت این #عطر خوش سوال کردم.
💟✨پاسخ این بود که چون شهدا🌷 در #شب_جمعه کربلا هستند و پیش اربابشون بودن #عطر_آنجا را با خودشون بهمراه آوردند.
#کتاب_شهدا_و_اهل_بیت#ناصر_کاوه
برشی از زندگی #شهید_عبدالمهدی_کاظمی
راوی, همسر شهید_دعوتید به کانال کتاب👇
https://t.me/nasserkaveh44
Www.naserkaveh.com
🌷عنایت #شهید_عبدالمهدی_کاظمی
به همسر و فرزند خود #بعدازشهادت:👇
💟✨فرزند کوچکم #ریحانه خانم (2 ساله) حدود 15روز بعد از شهادت #عبدالمهدی بود که بسیار تب کرد و مریض شد. هرچه انجام دادیم خوب نشد (دارو-دکتر) و ... هیچ اثر نمی کرد و تب ریحانه همچنان #بالا میرفت.
💟✨تب بچم اون قـدر زیادشـده بـود که نمی دانستم چه کنم و ترسیدم که #بلایی بر سر بچه ام بیاد. کلافه بودم. غم شهادت #عبدالمهدی از یک طرف و بیماری و تب ریحانه نیز از یک طرف. هردو بردلم سنگینی می کرد.
💟✨ترسیده بودم. با خودم می گفتم نکنه خدا بلایی بر سر بچه ام بیاد و مردم بگند که #نتوانست بعد از عبدالمهدی بچه هاشو نگه داره. این فکرها و کلافگی و سردگمی #حالم رو دائم بدتر میکرد.
💟✨ #شب_جمعه بود. به ابا عبدالله (ع) توسل کردم. #زیارت_عاشورا خواندم. رو کردم به حرم اباعبدالله(ع) و صحبت کردن با سالار شهیدان با گریه گفتم یا امام حسین(ع)💗 من میدونم امشب شما با همه #شهدا تو کربلا دور هم جمع هستید. من میدونم الان #عبدالمهدی پیش شماست خودتون به عبدالمهدی بگید بیاد بچه اش رو #شفا_بده.
💟✨چشمام رو بستم گریه می کردم و صلوات می فرستادم و همچنان مضطر بودم. درهمین حالات بود که یک #عطر خوش💕 در کل خانه ام پیچید. بیشتر از همه جا #بچه_ام و لباس هاش این عطر رو گرفته بودند. تمام خانه یک طرف ولی بچه ام بسیار این بوی💕 خوش را میدادبه طوری که او را به آغوش می کشیدم و از ته دل می بوییدمش...
💟✨چیزی نگذشت که دیدم داره #تب ریحانه پایین میاد. هر لحظه بهتر می شد تا این که کلا تبش پایین اومد و #همون_شب خوب شد. فردا تماس گرفتم خدمت یکی از #علمای_قم (آیت الله طبسی) و این ماجرا را گفتم و از علت این #عطر خوش سوال کردم.
💟✨پاسخ این بود که چون شهدا🌷 در #شب_جمعه کربلا هستند و پیش اربابشون بودن #عطر_آنجا را با خودشون بهمراه آوردند.
#کتاب_شهدا_و_اهل_بیت
#ناصر_کاوه
برشی از زندگی #شهید_عبدالمهدی_کاظمی
راوی, همسر شهید_دعوتید به کانال کتاب👇
https://t.me/nasserkaveh44
Www.naserkaveh.com